سدید کاشان

صفحه اصلی عناوین مطالب تماس با من قالب وبلاگ Feed

تاریخچه نمایش در کاشان-گروه دسته های عزاداری(1)

 


در این پژوهش که خلاصه ی آن برای اولیّن بار انتشار می یابد، تاریخچه ی نمایش در کاشان ، به سه دسته ی نمایش های آیینی و نمایش های سنّتی و نمایش های صحنه ای تقسیم بندی و ارائه شده است. پیش از این مطالبی در قالب خاطرات نمایشی منتشر گردیده است و هم اکنون بخش دیگری با عنوان گروه های نمایشی، تقدیم حضور شما می شود :

 

الف - گروه نمایش های آیینی:

1 - آیین نمایشی دسته های عزا:

چنانچه تعریف مشخّصی از تئاتر داشته باشیم و مثلاً آن را یک زندگی فرضی بدانیم که قابل باز آفرینی و نمایش دوباره باشد، دسته های عزاداری با ویژگی هایی که دارد ، خود به تنهایی یک مجموعه ی نمایشی به شمار می آیند؛ با این تفاوت که هرکس نقش واقعی خود را ایفا می نماید و در کار خویش، اصل صداقت و اخلاص را مراعات می کند. دسته ها و هیآت مذهبی همه ی عناصر مادّی و معنوی کار صحنه ای را با خود دارند:

 اشعار نوحه گری،  و دیالوگ های همسرایی و حرکات نمادین و اصواتی که با دست و پا تولید می شود و یا از سینه بیرون می آید که هریک بیانگر تأثّر و تأسّف شدید عاطفی آدمی است؛این ها عناصر معنوی نمایش به شمار می آیند. از سوی دیگر ابزار و اشیایی نظیربیرق و علم و کتل وخیمه و حجله و گهواره و عماری و مشک سوراخ شده و اسب تیرخورده و نخل تابوت ویا فرش حمل جنازه و چوبدستی و شمشیر و نیزه  و کلاه خود و لباس های جنگی و امثال آن هم کاربرد ویژه ای در دسته های عزاداری دارندکه به عنوان عناصر مادی صحنه ی نمایش منظور می شوند؛ در مجموع کاری که صورت می گیرد ، تسکین دهنده ی آلام و رنج های عاطفی و تحکیم مبانی عقیدتی و تجدید خاطره های تاریخی یک ملّت است و هویّت و هستی او را شکل می دهد و دوام می بخشد. بنابراین دسته های عزاداری ،نمایشی آیینی محسوب می شوند که همه ساله در ایّام وفات و شهادت اولیای الهی و به ویژه درمحرم و صفر ، به شایستگی در منظر و مرآی عام به اجرا در می آیند و غالب مردم،  بازیگرصادق آن هستند.

    « بهرام بیضایی » در کتاب " نمایش در ایران" دسته های عزاداری را دارای مایه های نمایشی دانسته و در مقوله ی  نمایش های ایرانی به شمار آورده است. وی می گوید: " دسته های عزاداری اسلامی بنا بر استنتاج خیلی ها - از جمله شهادت ِ کتابِ " احسن القصص " - از زمان عضدالدوله ی دیلمی ( نیمه ی دوم قرن چهارم هجری) آغاز یا علنی شد؛ و در زمان صفویه و بعدها قاجاریه توسعه یافت و شکل های تازه تری پیدا کرد که هنوز هم بقایای آن ها را می توان در گوشه و کنارها یافت. چیزی که در این دسته ها جالب است، هم آهنگی و نرمی حرکات دسته جمعی و حالت نمایشی و گاه رقصی آن هاست، به اضافه ی همسرایی که در خواندن " نوحه " و " دم " هست، و تزیینات مفصّل با نقش های تجریدی که حرکت می دهند و به دسته شکوه و هیبت می بخشد. نواخت حرکت دسته ها معمولاً به میزان و ضرب تنفّس است، یا نوحه ای که یک نفر می خواند، یا سنجی که می نوازند و حرکات به روی آن ها تنظیم می شود. این دسته ها با حرکت خود در واقع داستان مصایب خاندان امام حسین و واقعه ی کربلا را یاد آوری می کردند، خصوصاً آن دسته هایی که رشته ای از نشانه های قهرمانان کربلا چون حجله ی قاسم و تابوت طفلان ، عماری امام یا مشک سوراخ شده یا اسب تیر خورده و غیره را حرکت می دادند. یا آن ها که در چند طاق نمای متحرّک تنی چند از شهدا را با چهره آرایی و شبیه سازی لازم از پیش چشم تماشاگران دفیله می رفتند. همچنین دسته هایی که نخل بزرگی را حمل می کردند، یا مهم تر از آن دسته های قالی شویان در اردهال کاشان." (بهرام بیضایی، نمایش در ایران ، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، چاپ ششم1378، صص56 و 55 ).

   کاشان به عنوان یکی از چهاریا پنج شهر تاریخی شیعی ( در کنار شهرهای قم و ری و سبزوارو مرو )مفتخر است که از نمایش های آیینی به خوبی بهره برده و نقش به سزایی در گسترش مکتب تشیّع داشته است. و امروز هیچ کوچه و محلّه ای نیست که هیأت مذهبی و حسینیه و تکیه و دسته ی عزاداری نداشته باشد. هریک از این گروه ها متبّرک به نام یکی از ائمّه ی معصومین - صلوات الله علیهم - و اولیای الهی است. . ودارای رئیس و مدیر، و عوامل فنّی و مخاطبان فراوان می باشد.

دسته های عزاداری در منطقه ی کاشان و آران و بیدگل، هرکدام ویژگی های خاصی دارند، که نشانگر سبک و سیاق اثرگذاری پیام های عاشورایی است، از جمله آیین سوگ و مویه هیأت سادات درصبح یازدهم محرم در شهر نوش آباد است: 

در این مراسم، سادات نوش آباد همه ساله صبح روز یازدهم محرمبه صورت دسته سینه زنی با حرکت از مسجد فاطمیه شهر در حالی که نوحه ماتم «بنی اسدسفر کنید، خاک عزا به سر کنید، که حسین کشته شده» را با زبان اشک و سوز سر می دهند،از کوچه و خیابانهای شهر عبور کرده و در محل خیمه گاه حسینی اقامه عزا و سوگواری میکنند. در این هیئت، مردان با شالهای سبز بر گردن و زنان با پوشیه سبز، از روی ادب واحترام، بالاترین مراتب حزن و اندوه خودرا از ماتم شهادت امام حسین (ع) و اصحاب باوفایش، به نشانه همدردی و اظهار مراتب تسلیت از این واقعه جانگداز به همگان اعلاممی دارند. 

(ادامه دارد)...



[ شنبه 90/5/15 ] [ 12:45 صبح ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

خاطره ی نمایشی(2)


                «  آن مرد هنرمند منم »

  

  مــردی از زندگی خـود مـأیـوس

 خسته و خاموش و غمگین و عبوس

                                       پای بختش همه جـا خورده به سنگ

                                     عرصه ی گیتی همه بر وی شده تنگ

بس که در عشق خودش خاک شده

 بـنده ی الـکـل و تـریـاک شده

                                                  گـوشه ی میکـده ها جـام زده

                                                     جـام با مــردم بـدنـام زده...

                                     *******

رفت در پیش پزشـکی مشهور

 تاکه درد از تن خود سازد دور

                                                      دکـتر نـامـور خیـر انـدیش

                                                   پشت دسـتگاه بدون تشویش

     وارسـی کـرد سـراپایش را

  یافت سالم، همه اعضایش را

                                                گفت دردی به سراپای تو نیست

                                              مـرضی در همه اعضای تو نیست

 بس که اعصاب تو فـرسوده شده

    روحـت از زهـر غم آلـوده شده

                                               در تئـاتر است هنـرمـندی راد

                                                که بُـوَد در هنـر خـود اسـتاد

  پیک شادی و نشاط و طرب است

  سخنش دور، ز رنج و تَعَـب است

                                               خـلق را روده بُـر از خنده کـند

                                              خنده کن! خنده دلـت زنده کـند

سخـنانِ وی اگر گــوش کنی

 مـرض خویش فراموش کنی...

                                 *******

                                         مـرد بی چـاره غمش افـزون شد

                                         چهـره اش درهم و دیگر گون شد
اشک غم ریخت برآن چهره ی زرد

 گفـت با دکتـر خویش از سـر درد

                                             شـدّتِ عـلمِ تو عالمگـیر است

                                            لیک درمـان تو، بی تأثیر است

کی شود کاسته، رنـج و مِـحَـنَم

                                      چون که آن مـرد هنرمنـد« منم» !

                                          *******

این شعر سروده ی مرحوم ناصر فرهمند بنیانگذارتئاتر نوین اصفهان است که در اواخرسال1354 از زبان مرحوم اکبر هاشمی شنیدم. اکنون سال ها  گذشته است و همواره مترصّد آن بوده ام تا بلکه به سروده های دیگری از این هنرمند فقید اصفهانی دست یابم و موّفق نشده ام. فرصت مناسبی است  تا به بهانه ی این شعر زیبا روایتگر بخش دیگری از رویدادهای هنری کاشان باشم :

در سال1354 در جریان ساخت مجموعه ی تلویزیونی سمک عیّار در کاشان ، با مرحوم اکبر هاشمی هنرمندِ سینما و تئاتر و تلویزیون آشنا شدم؛ آن موقع من شانزده ساله بودم و عضو گروه نمایشی آزاده، و آقای هاشمی ده سال پیرتر از سنّ شناسنامه اش بود و شصت و پنج ساله به نظر می رسید. و از جمله بازیگران اصلی این سریال بود.حدودسی تا پنجاه نفردیگرهم با این مجموعه همکاری داشتند و محل استقرارشان ، خانه ی تئاتر کاشان بود.

محمد رضا اصلانی که یک فیلمساز مدرن ومعتقد به ناآشنا سازی هنری در روزگار جوانی اش بود و باربد طاهری ، سریال سمک عیّار را کارگردانی می کردند. ابراهیم مختاری،دستیار کارگردان و برنامه‌ریز بود.  . به نظرممهرداد فخیمی علاوه بر فیلمبرداری مستقل دو قسمت از این سریال، تدوین آن را هم انجام می داد.خسرو شکیبایی و فیروز بهجت محمّدی و اکبر هاشمی و مستانه جزایری از بازیگران مطرح این مجموعه ی تلویزیونی بودند. هنرمندان تئاتر کاشان نیز مثل صادق دامیار و بهمن صادقپور و رضا کریمی عراقی و محمد علی اشرفی و اصغر وطن خواه با این مجموعه همکاری داشتند.

در کنار کار اصلی، دو فیلم کوتاه هم برای کودکان و نوجوانان ساخته شد. که از جمله؛ فیلم « گل خندان » بود. نادیا خلیل پور و والده ی ایشان یمن تاج اشباح و ملیحه نظری و صادق دامیاراز هنرمندان گروه نمایشی آزاده ، نقش آفرینان اصلی آن بودند. فیلمنامه نیز بر اساس یک قصّه ی فولکلوریک ایرانی نوشته شده بود. این فیلم تلویزیونی در آن روزگار، مورد استقبال فراوان مردم قرار گرفت.

 عوامل فنّی و هنری سمک عیارمعمولاً صبح ها برای کار بیرون می رفتند و ساعت چهار و پنج بعد از ظهر که اوج گرمای طاقت فرسای کاشان است به مقر باز می گشتند و گاهی هم شب ها برای فیلمبرداری بیرون می رفتند. هنرمندان پس از کار روزانه، درسردابه ی خانه ی تئاتر گردهم می آمدند و به بحث و تبادل نظر می پرداختند و یا با بیان خاطرات و تجربیات، رفع خستگی می کردند . من نیز توی جمع آن ها بُر می خوردم و محو سخنان آن ها می شدم و کسب تجربه می کردم. این که کوچک ترین عضو گروه نمایشی آزاده ی تئاتر کاشان بودم و کمی  هم ریز نقش بودم؛ و در طول یک سال، دست کم در پنج کار صحنه ای حضور فعّال داشتم ، شرایطی را به وجود آورده بود که  آقای زمانپور کارشناس تئاتر و استاد ما ، مکرّر مرا به آن ها معرّفی می کرد. استاد خود نیز پس از مدّت ها ،دوستان قدیمی اش را پیدا کرده بود و لحظه ای تنهایشان نمی گذاشت؛ به ویژه با فیروز بهجت محمّدی بسیار مأنوس بود. مرحوم اکبر هاشمی بیش تر توی خودش بود؛ من هم از این فرصت استفاده می کردم و دور و بر او می پلکیدم و سؤال می کردم. این نوع برخوردها ، ارتباط عاطفی خوبی را میان ما و ایشان به وجود آورد. دائم قلم و دفترم آماده بود تا ایشان یک کلمه بگوید و یادداشت بردارم. یک روزهم شعر مرحوم ناصر فرهمند را خطاب به من روایت کرد ، ولی همه استفاده کردند ،امّا نتوانستم  تمامی آن را دریک جلسه بنویسم.تا اینکه دو روز مانده به عید نوروز 1355 جلوی در خانه ی تئاتر، خودم را به او رساندم.  روی صندلی عقب ماشین پیکانی نشسته بودو می خواست به تهران برود، بعد از سلام و احوالپرسی گفتم آقای هاشمی ! شعر به آن قشنگی در دفترم ناقص مانده است، چه کار کنم؟ با مهربانی جواب داد، من از این آقایان خواهش می کنم ، کمی صبر کنند تا شما همه را کامل بنویسد. با سرعت، قلم و کاغذم را بیرون آوردم؛ او می گفت و من ، املا می کردم.شعر« ناصر فرهمند » را با دو بار روایت از زبان ایشان نوشتم. این شعر را تا کنون در جایی ندیده ام .تاریخ 28/12/1354 آخرین دیدار ما و آقای هاشمی بود. مدّتی نگذشت که رسانه ها خبر وفات او را در سال 1357منتشر کردند.



[ دوشنبه 90/5/3 ] [ 6:37 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

مقدّمه ی دوم - خاطرات نمایشی (2)

اکبر هاشمی را بهتر بشناسیم:

مرحوم اکبر هاشمی در سال 1354به سبب بازی در مجموعه ی تلویزیونی سمک عیّار در کاشان بود.بد نیست بدانید که وی درسال 1300 در مشهد به دنیا آمد . پس از اخذ مدرک دیپلم ،کار هنری خود را ازتئاتر شهر مشهد آغاز کرد. نمایش از « چاله به چاه » که در تئاتر گلشن، به روی صحنه رفت از جمله کار هایی است که در دهه 1330در  مشهد انجام داده است .داریوش ارجمندنیز درچند نمایش با او همراه بوده است. اکبر هاشمی در سال 1338 با بازی در فیلم " یکی بود یکی نبود " فعالیت سینمائی خود را آغاز کرد .و در سال 1344 نویسندگی ، کارگردانی . تهیه کنندگی را در فیلم " صیادان صحرا " تجربه نمود.
سایر کارهایی که در کارنامه ی هنری او به ثبت رسیده، عبارت است از :
  کارگردانی  فیلم های : پهلوان بابا (1350) ،
صیادان نمکزار (1344)
دستیار کارگردان
درساخت فیلم
 آخرین گذرگاه (1341)
نویسندگی
 فیلم های :   1 -  صیادان نمکزار (1344)      2 - 
آخرین گذرگاه (1341).
 
طراحی اولیه داستان فیلمنامه : رانندگان جهنم (1345)
تهیه کنندگی : صیادان نمکزار (1344)
بازیگری
 
در پنجاه و پنج فیلم سینمایی:
      1 - 
آقا مهدی کله پز (1352)
      2 - 
بلند پرواز (1352)
      3 - 
دو کبوتر (1352)
      4 - 
آخرین نبرد (1351)
      5 - 
پهلوان بابا (1350)
      6 - 
خانه به دوشان (1350)
      7 - 
رعد و برق (1350)
      8 - 
کوچه مردها (1349)
      9 - 
رابطه (1348)
      10 - 
ضرب شست (1348)
      11 - 
قلب های طلایی (1348)
      12 - 
پا برهنه ها (1347)
      13 - 
پنجه آهنین (1347)
      14 - 
چوب خدا (1347)
      15 - 
سر سخت (1347)
      16 - 
قوس و قزح (1347)
      17 - 
کشتی نوح (1347)
      18 - 
گردش روزگار (1347)
      19 - 
مرد صحرا (1347)
      20 - 
آشیانه خورشید (1346)
      21 - 
در جستجوی تبهکاران (1346)
      22 - 
زیبای خطرناک (1346)
      23 - 
فراری (1346)
      24 - 
گل آقا (1346)
      25 - 
مأمور 0008 (1346)
      26 - 
آقا دزده (1345)
      27 - 
فیل و فنجان (1345)
      28 - 
مقصر پدرم بود (1345)
      29 - 
در دنیا بیگانه بودم (1344)
      30 - 
زشت و زیبا (1344)
      31 - 
شیرمرد (1344)
      32 - 
شیطان سفید (1344)
      33 - 
صیادان نمکزار (1344)
      34 - 
فریاد دهکده (1344)
      35 - 
همه سر حریف (1344)
      36 - 
ولگرد قهرمان (1344)
      37 - 
ببر رینگ (1343)
      38 - 
بن بست (1343)
      39 - 
جهنم زیر پای من (1343)
      40 - 
دختر ولگرد (1343)
      41 - 
سرکش (1343)
      42 - 
کمینگاه شیطان (1343)
      43 - 
گردن کلفت (1343)
      44 - 
خشم و فریاد (1342)
      45 - 
زن ها فرشته اند (1342)
      46 - 
طلاق (1342)
      47 - 
لاشخورها (1342)
      48 - 
مردها و جاده ها (1342)
      49 - 
وحشت (1342)
      50 - 
آخرین گذرگاه (1341)
      51 - 
زمین تلخ (1341)
      52 - 
طلای سفید (1341)
      53 - 
عسل تلخ (1340)
      54 - 
آرامش قبل از طوفان (1339)
      55 - 
یکی بود یکی نبود (1338)
 و بازی در سریال تلویزیونی : سمک عیّار

اکبر هاشمی سر انجام در سال 1357 در تهران در گذشت. روحش شاد!



[ دوشنبه 90/5/3 ] [ 10:21 صبح ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

مقدمه ی اول: خاطرات نمایشی(2)

ناصر فرهمند کیست ؟از تاریخ تئاتر اصفهان چه می دانیم؟

          در یک نگاه کلی تئاتر اصفهان با روحوضی( تخت حوضی) و سیاه بازی پا به عرصه ی وجود گذاشت. چنین نمایش هایی در جشن های عروسی اجرا می شد و تا صبح ادامه داشت. شخصیت معروفی بود که به او « سیاه سورمه ای »  می گفتند. او در این نوع نمایش ها محور طنز بود. و به مناسبت های مختلف، در مراسم ها حضور پیدا می کرد و ضمن سرگرمی و انبساط خاطر مهمانان، با زبان طنز از شرایط اجتماعی روز انتقاد می کرد . پیش از آن، نمایش تغزیه رایج بود که از عصر آل بویه، به صورت سنّتی در کوچه و بازار به اجرا در می آمد.

 سابقه قدیمی ترین اجرای نمایش اصفهان به اوایل دهه ی 1320 مربوط است که به دلیل آغاز فعالیت‌های حزب توده و قدرت گرفتن آن، محل تئاتر در اختیار آن ها قرار گرفت و اجرای نمایش را در آن محل، برای همیشه تعطیل کردند.

تئاتر المپ :

 در سال 1321مرحوم ناصر فرهمند ، یک تئاتر حرفه ای به نام تئاتر المپ تأسیس می کند.

 المپ نام یک سالن ورزشی در اصفهان بود . طاقش خراب بود و چکه می‌کرد و متعلق به شخصی به نام روشن ضمیر معروف به کارگری بود . او حاضر می شود تا زمین والیبالش را در اختیار فرهمند بگذارد.گروه فرهمند، دست به کار می شود و با تخته و الوارصحنه ی نمایش می سازد و در فصل تابستان به اجرای برنامه می پردازد تا سرانجام نوبت به اجرای نمایش « رفیق ناجنس » می رسد که مدیر تئاتر اظهار می دارد اعتباری بابت دکور و لباس ندارد و فرهمند هم عصبانی می شود، و به گروه می گوید تا اثاث‌هایشان را جمع کنند  و محل را برای همیشه ترک کنند . به این ترتیب، تئاتر المپ هم بسته می شود.

تئاتر اصفهان :

ناصر فرهمند بعد از تعطیلی المپ ، در سال1326 تئاتراصفهان را در دروازهدولت پایه گذاری می کند ، یعنی جایی  که الآن به ساختمان مرکزی شهرداری اصفهان تبدیلشده است.آن موقع چند تا مغازه و یک حمام بوده است، حمام مرکزی که یک سالن هم داشته و متعلق به آقای محمودیه بوده است که برای پیشرفت تئاتر، بدون اجاره به مرحوم فرهمند واگذار می کند تا تئاتر اصفهان پیشرفت کند.  او نیز با همیاری پیشکسوتانی چون علی اصغرجهانشاه، محمد میرزا رفیعی، دکتر دخانی، رضا ارحام صدر ، نصرت الله وحدت و هوشنگ حریرچی گروه نمایشی توانمندی را به وجود می آورد. اولین نمایشی که به روی صحنه می برند، «خلیفه یک روزه » است. مرحوم فرهمندخود نقش حسن قناد را که یک تیپ کاملاً کمدی است بر عهده می گیرد و ارحام صدردر نقش خلیفه ظاهر می شود. این نمایش مورد توجّه فراوان مردم قرارمی گیرد.

ارحام صدر به فرهمند پیشنهاد می دهد که نمایش کمدی از حالت فکاهی محض خارج شود و نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی موضع انتقادی  بگیرد. فرهمند از این پیشنهاد استقبال می کند و به این ترتیب مکتب تئاتر کمدی انتقادی در اصفهان تأسیس می شود. اولین کاری هم که در این ارتباط به روی صحنه می رود « حاج عبدالغفار در تهران » است. عبدالغفّار تیپ یک نفراهل سده‌ است که یک دکان تعمیرات دوچرخه دارد و ارحام صدر هم نقش اسدالله نوکر اصفهانی او را ایفا می کند.

تئاتر سپاهان:

چندی بعد علی ارحام صدر معروف به صدری که پسر عموی رضا ارحام صدر است، به تئاتر اصفهان می پیوندد ولی با فرهمند اختلاف پیدا می کند و تصمیم می گیرد که کامیون خود را بفروشد و با پول آن  یک سالن نمایش  درخیابان چهار باغ تأسیس کندو به این ترتیب "تئاتر سپاهان" شکل می گیردو به محل جدید نقل مکان می کند و رقیب کاری تئاتر اصفهان می شود. فرهمند نیز با گروه خود به اجرای برنامه می پردازد.امّا تئاتر اصفهان پس از چند سال فعالیّت به خاطر مشکلات مالی دوام نمی آورد و بسته می شود.ولی تئاتر سپاهان بدون رقیب ، با رونق و اقتدار به کار خود ادامه می دهد.  علی‌محمد رجایی هم که از استادهای بزرگ تئاتر کرمان است به همراه سه دخترش به تئاتر سپاهان می پیوندد و ارحام صدر و نصرت اله وحدت و هوشنگ حریر چی نیز بنا به سفارش مرحوم فرهمند، در تئاتر سپاهان می مانند.و بدین ترتیب یک گروه نمایشی حرفه ای پا می گیرد.

 گروه نمایشی ارحام صدر در سینما - تئاتر پارس:

رضا ارحام صدر پس از چند سال کار با پسر عمویش علی صدری اختلاف پیدا می کند زیرا سود و منفعت طلبی صدری اجازه نمی دهد که  هنراصیل رشد نماید. رضا ارحام صدر به سینما پ- تئاتر پارس که در جنب کلیسای یانگ(وانک)است می رود و گروه جوان ارحام صدر را پایه گذاری می کند و تا چهل سال به فعّالیت خود ادامه می دهد.

همه ی هنرمندان قدیمی شهر اصفهان در هفتاد سال اخیر به نوعی خود را شاگرد و وامدار مرحوم ناصر فرهمند می دانند. روانش شاد باد!

در معرفی روانشاد فرهمند ، اشاره ای هم به تاریخ مختصر تئاتر اصفهان شد. حال که سخن بدین جا رسید، یک خاطره هم از دیدار خودم با ارحام صدر نقل کنم.

 دیدار دانش آموزان کاشانی با ارحام صدر:

زمستان سال1356 تازه از راه رسیده بود. برف سنگینی همه جا نشسته بود از جمله کاشان و اصفهان را سفیدپوش کرده بود.در کلاس ششم ادبی( دبیرستان نظام قدیم ) نشسته بودم که خبر دادند به اردوی دانش آموزی اصفهان دعوت شده ام. توضیح دادند که به دلیل موفقیّت در امتحانات سال پنجم ادبی وکسب رتبه ی اولی در مسابقات روزنامه نگاری شهرستان کاشان است.
 روز شنبه 17/10/1355به اتفاق چنددبیر و معاون دبیرستان،و شصت نفر دانش آموزدبیرستانی ازسراسر شهرستان راهی اصفهان شدیم. در هتل جلفا که درجنب کلیسای یانگ بود استقرارپیدا کردیم.برنامه ی اردو عبارت بود از: یک روز دیدار از کارخانه ی پُلاروآثار تاریخی و کارخانه ی ریسندگی و بافندگی سیمین و روز دیگربازدید از کارخانه ی ذوب آهن و موزه ی کلیسای یانگ و روز سوم بازدید از کارخانه ی برق و مخابرات. شب ها نیز برنامه های ویژه بود. شب دوم به ارحام صدر اختصاص یافته بود. در واقع حقّ همسایگی را به جا آورده بود، زیرا سینما-تئاتر پارس که گروه ارحام در آن کار می کرد، نزدیک چهار راه حکیم نظامی و در منطقه ی جلفا بود.
ساعت شش و نیم بعد از ظهر19/10/1355 ارحام صدر وارد سالن اجتماعات هتل شد و از این که نتوانسته است گروهش را برای اجرای نمایش بیاورد، عذر خواهی کرد. سپس از دانش آموزانی که از چند استان کشورهم حضور داشتند، خواست  که سؤال کنند تا ایشان پاسخ بدهد . و جلسه با پرسش و پاسخ آغاز شد:

سؤال شد، اولین نمایشنامه ای که بازی کردید، چه نام داشت؟

ارحام صدر هم جواب داد: نمایش نامه ی رفیق ناجنس بود که در کالج قدیم اصفهان اجرا کردیم.

بازسؤال شد: چند سال است که در تئاتر فعّالیّت می کنید؟

جواب دادند: سی و دو سال.

س: چند سال دارید؟

ج: 53 سال.

س: در چه نقش هایی ظاهر شده اید؟

ج : وقتی که در دبیرستان تحصیل می کردم. نقش های جدّی داشتم، بعد هم که وارد تئاتر خارج از دبیرستان شدم، همین طور بود. نه نقش مهمی می دادند و نه حق الزحمه ی درستی. مشهور هم نبودم. تا اینکه در یک نمایش نامه ای  که یکی از هنرمندان که نقش حاجی آقای کاشی را داشت، کسالتی پیدا کرد و نتوانست روی صحنه برود، آقای فرهمند بنیانگذار تئاتر اصفهان ،کسی را دنبال من فرستاد که تو بیا و این نقش را اجرا کن! من نیز قبول کردم و در عرض چند ساعت تمام دیالوگ های حاجی آقا را حفظ کردم.

 امّا من که نمی توانستم لهجه ی کاشی بگیرم، بنابراین با همان لهجه ی اصفهانی به روی صحنه رفتم؛ از قضا آن شب، به قدری قشنگ بازی کردم که توجّه همه را جلب کرد. از همان جا بود که وارد کاراکتر کمدی شدم و کارم گرفت و هم مشهور شدم و دستمزدم بالا رفت.

س: شما چه طور احساس کردید که به تئاتر علاقه دارید؟

ج: آن روزهایی که در دبیرستان مشغول تحصیل بودم با دوست عزیزم آقای وحدت ، داستان های کوتاهی می نوشتیم و دست و پا شکسته به صورت نمایش نامه ی ناقصی در می آوردیم و بعد زیر درخت های کنار زاینده رود می رفتیم و بساطی پهن می کردیم و تاس کبابی می زدیم و بعد هم حرف های داستان را حفظ می کردیم و با دوستانمان مشغول اجرای نمایش می شدیم. از همان جا بود که حس کردیم به تئاتر علاقه داریم.

س: اولّین فیلم سینمایی شما چه نام داشت و کی بود؟

ج : فیلم شب نشینی در جهنّم بود که  سی سال پیش بازی کردم.  

آن گاه ارحام صدر با چند لطیفه و بذله گویی انبساط خاطری ایجاد کرد و به این ترتیب، جلسه ی پرسش و پاسخ را به پایان رساند.

گفتنی است که علاوه بر گروه های نمایشی که در تئاتر المپ و تئاتر اصفهان و تئاتر سپاهان و تئاترارحام صدر به ژانر کمدی فعالیت داشتند، بنا به گفته محمد علی میاندار اصفهانی:
گروه نمایشی دانشجو در دانشگاه اصفهان،
و گروه نمایشی مرکز فرهنگی رادیو و تلویزیون در چهار باغ بالا و بعد در پل شیری،
و گروه نمایشی کاخ جوانان در خیابان کمال اسماعیل،
و گروه نمایشی فرهنگ و هنر در شیر و خورشیدواقع در خیابان میر نیز به اجرای برنامه های جدّی نمایش امروزی اشتغال داشتند.

آن چه ملاحظه کردید چکیده ی مطالبی است که از بولتن های خبری و مصاحبه ها و گزارش های تئاتری و از دفتر خاطرات شخصی نگارنده، استخراج گردیده و جمع بندی شده است تا به شناخت بیش تر مرحوم ناصر فرهمند برسیم، زیرا بعد از مقدمه ی دوم ، به یک خاطره ی نمایشی در کاشان وصل خواهدشد، علاقه مندان برای کسب اطلاعات بیشتر پیرامون گروه های نمایشی به کتاب « صحنه، خاطره ، اصفهان»به کوشش آیدین فتاحی و الهه کام فیروزی، نشر صنوبر،1384 مراجعه فرمایند.

 



[ یکشنبه 90/5/2 ] [ 5:21 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

سخن سدید

ممکن است بپرسید: " سبب نامگذری این وبلاگ با عنوان « سدید » چیست؟ سه یاداشتی که به پیوست ملاحظه می کنید،می تواند پاسخی برای این سؤال باشد:

1 - سخن استوار

"...وَ قولوا قولاً سدیداً "-( احزاب 70 )

یکی از خردمندان گفته است: " اگر برنامه ی یک ساله دارید، برنج بکارید؛ اگر برنامه ی ده ساله دارید، درخت بکارید؛ اگر برنامه ی صد ساله دارید« آدم » تربیت کنید."

شأن و منزلت فرهنگی به همین اعتبار رونق یافته و به  مرتبه ی والایی رسیده است. در مزرعه ی تربیت ، امروز بذری را می افشانند تا در آینده ی نه چندان نزدیک، برداشت نمایند. گاهی نتیجه " آنی " حاصل می گردد؛ زیرا به لطف الهی و با جادوی کلام و جاذبه ی رفتار یک معلّم و یک فرهنگی ، سرنوشت یک انسان تغییر می یابد و گاهی ممکن است سال ها به طول بینجامد.

" هدف تربیت ، نیروی انسانی نیست، بلکه انسانیّت نیروهاست." ، " مهم ترین واقعیّت ، تغییر است." ،
" اجتماع می تواند بدون دانشمند به جا بماند ولی بدون افرادی که صفات لازم اخلاقی و اجتماعی داشته باشند ، پایداری هیچ اجتماعی ممکن نیست."

این مطلب ، سخن بزرگان ما را نقض نمی کند، بلکه مؤَیّد شخصیّت و هویّت آن هاست. بدین معنی که ایده آل ما آن است که دانشمندان با اخلاق تربیت کنیم که دانش موجب زیبایی عقل و ایمان مایه ی زیبایی روح است. اخلاق جزءِ شخصیّت اصلی هر انسان است و انسان منهای اخلاق در حقیقت تنزّل از انسانیت به حیوانیت است.

آموزش و پرورش به عنوان بزرگ ترین دستگاه فرهنگی کشور، نقشی بی نظیر در ساختار آموزشی و تربیتی جامعه و تعلیم و تربیت نسل ها بر عهده دارد. نگاه بلند مقام معظّم رهبری - مدَّ ظله العالی - به آموزش و پرورش، بیانگر اهمیّت و جایگاه ویژه ی آن است؛ آن جا که می فرمایند: " آموزش و پرورش، سنگِ بنای آینده ی کشور است."

مدیریت صحیح و فعّال ، مسیر حرکت های فرهنگی را از وضعیّت موجود به سوی مطلوب جهت می دهد." برنامه ریزی خوب، حدّفاصل شکست و پیروزی است." ، " مدیریت، مهم ترین عامل درحیات، رشد و بالندگی و یا مرگ امور فرهنگی است." ، " هرکه هستید و در هر کجا که هستید ، با هر امکاناتی که در اختیار دارید، کاری فرهنگی را ساماندهی و شروع کنید."

" سدید " یعنی محکم و استوار و راست و درست. در کلام الهی آمده است: " وَ قولوا قولاً سدیداً " یعنی؛ گفتار صواب و راست و استوار بگویید و نه سخن باطل و سست.

در دعای جوشن کبیر نیز در کنار اسامی و صفات پروردگار آمده است: " یا ذَالقول السّدید ." ای صاحب سخن استوار!

در دعاهای امام زمان - علیه السّلام - داریم که: " وَ سَدِّد اَلسَنتنا بّالصّوابِ وَالحِکمَه ." بار پروردگارا زبان ما را برای سخنانی که سراسر خیر و نیکویی و حکمت و دانش باشد، استوار و محکم بدار!

این نام را برای آن برگزیدیم، زیرا امید آن را داریم تا درست و راست و محکم و استوار سخن بگوییم.
 بدیهی است ، آن چه از دل برآید ، لاجرم بر دل نشیند!

( احمد فرهنگ ، نشریه ی سدید ، شماره اول، آبان 86 ، انتشارات آموزش و پرورش کاشان ).



[ پنج شنبه 90/4/30 ] [ 5:11 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

گام های سدید

 

2 - گام های استوار

«ایمان » آمیزه ای است از باور قلبی و اقرار زبانی و جلوه ی آن ها در رفتار. هنگامی که پندارهای نیک ، از پستوهای ذهن و قلب ، سر بیرون می آورند و خود را در عرصه ی «عمل » نشان می دهند؛ می توانند محیط را تحت تأثیرخود قرار دهند و زندگی را از نشاط و انرژی لبریز سازند. انگیزه های پاکیزه و الهی، به منزله ی روح عمل محسوب می شوند که موجب ماندگاری آثار و اثر بخشی رفتار خواهند بود.

شیفتگان خدمت در عرصه ی فرهنگ و دین و هنر، کسانی هستند که با وجود نیاز درونی و فطری ، به ابزار عاطفی و روحی « قدردانی » و « تشکّر » از سوی دیگران و یا مسؤولان ، به سبب همان انگیزه های خالص آسمانی، امور خویش را به خدا وامی گذارند و بی انتظارِ سپاس و تقدیر، برحسب احساس وظیفه و پای بندی به تعهّدات دینی و به امید جلب رضایت حضرت حق - جلَّ شأنه - خالصانه تمامی انرژی و قوای خود را برای اصلاح امور و ارتقای سطح کیفی مسؤولیت خویش، به کار می گیرند و فضا را به نفع جریان کلّی حقّ و حقیقت ، تحت تأثیر قرار می دهند و جامعه را به پیش می برند. گرچه بر اساس انجام تکلیف و نه برای حصول نتیجه ، فعّالیّت می نمایند، امّا وقتی به درستی کار خود و اثرگذاری " گام های استوار" خود پی می برند، به چنان آرامشی دست می یابند که با هیچ لذّتی برابری نمی کند و با هیچ بهشتی به جز رضوان الهی قابل تطبیق نیست.

« عناصر فرهنگی » باید این شعر را شعار و سرلوحه ی کار خویش قراردهند: 

  تو نیکی می کن و در دجله انداز                         که ایزد در بیابانت دهد باز  

و بدانند که هیچ یک از اولیای درجه ی اوّل خداوند، در دنیا مورد قدردانی و قدرشناسی قرار نگرفته اند؛امّا با وجود این هیچ گاه ازکار و تلاش خویش نیز دست برنداشته اند.

ششمین پیشوای معصوم ما - حضرت امام صادق(علیه السّلام) - در تبیین معنای اخلاص فرموده اند: " العَمَلُ الخالص : الذی لاترید ان یحمدک علیه احد الّا الله عزَّ و جلَّ." ( میزان الحکمه،ح 4785). یعنی؛ عمل خالص آن است که نخواهی کسی جز خدای عزّ و جلّ تو را بر انجام آن بستاید.

و در لسان امیرالمؤمنین علی- علیه السّلام - آمده است که: " تشکّر نکردن دیگران از تو ، نباید تو را به خوبی کردن بی رغبت سازد..." ( همان مأخذ،ح9642).

صادق آل محمّد - علیه السّلام - در جای دیگری می فرمایند:" علّت این که مؤمن مورد ناسپاسی قرار می گیرد، آن است که کارهای خوب او به درگاه خدای تعالی بالا می رود و در میان مردم زبان به زبان نمی گردد، امّا کافر خوبی کردن هایش شهرت می یابد، چون خوبی او برای چشم مردم است و به آسمان  و درگاه الهی بالا نمی رود".( همان منبع،ح 9641).

و پیامبرمکرّم اسلام فرمودند: "دست خداوند، رحمت را بر فراز سر کسانی که خوبی هایشان نادیده گرفته می شود، می گستراند."( همان،ح9643).

 اگر باورهریک از ما این باشد که جهان دارای فهم و شعور است و هر عملی ، بازتابی دارد واین دنیا، دنیای عمل و عکس العمل است، لحظه ای از تلاش و کوشش دست برنخواهیم داشت و پاداش و کیفر اعمالمان را از افراد مطالبه نخواهیم کرد.این را از آن جهت می گویم که روزگار به گونه ای رقم خورده است که تا از هر کاری صنّارسی شاهی بیرون نیاید، کمتر کسی پیدا می شود که از خود حرکت اثربخشی نشان دهد. و حال آن که بسیاری از کارها به جمع منفعت می رساند و از نوع بیگاری و بهره دهی شخصی محسوب نمی گردد. نظیر مجامع خیریّه و کانون های مساجد و انجمن های کتابخانه و نوارخانه و تیم های ورزشی و کوهنوردی و امثال آن که باید در راه اندازی و شکل گیری آن ها، داوطلبانه نقش داشت . حتّی در اوج نیازمندی و اشتغالات فراوان ، اقتضا می کند در حدّ مقدور به اندازه ی دو ساعت در هفته، خود را وقف این امور کنیم تا یقین پیدا کنیم که از لاک فردیّت خویش بیرون آمده ایم و دیگرخواهی اختیار کرده ایم؛ تا آن آرامشی را که به دنبالش می گردیم به دست آید. سرمایه ی آرامش، خواهد توانست به زندگی ما حرارت و گرمی ببخشد و گام های ما را سدید و استوار سازد.   

مدیریت نظام اسلامی نیز باید آن چنان قوی و نیرومند باشد تا به هنگام، بتواند میزان تلاش افراد را در نهادهای حکومتی، از طریق چشم و گوش هایی که در اختیار دارد، به دست آورد و افراد خدوم و پرتلاش را مورد تقدیر ویژه قرار دهد و عوامل ضعیف و کم کار را به نحو شایسته ارشاد و راهنمایی نماید.این لازمه ی حضور در سال جهاد اقتصادی است. ایدون باد!

( احمد فرهنگ ، نشریه سدید،شماره دو، انتشارات آموزش و پرورش کاشان،آذر 1386 با دخل و تصرّف).

 



[ چهارشنبه 90/4/29 ] [ 4:0 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

بنای سدید

   3 -  بنای استوار

چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید.چرا که بهار باطراوت و پاک آیین از راه رسیده است تا ما را به اصل فطرت و خلقت انسانی توجّه دهد. اعتدال ربیعی لحظه به لحظه ما را به رعایت عدل و انصاف دعوت می کند و به میانه روی در امور سفارش می نماید.

سرسبزی دشت و دمن و خوشگواری هوا و عطر انگیز بودن فضای پُر شکوفه ی بهاری ،همه و همه به برکت برابری شب و روز و تعادل در اجزای طبیعت است. فرصت را غنیمت شمریم و از این ایّام توشه برگیریم. می توان به خویشتن خویش بازگشت و به ندای وجدان توجّه کرد و به هشدارهای فطرت گوش فرا داد و نفس را به محاکمه کشید.اگر یک گام به روی نفس بگذاریم، در گام بعدی به خدا رسیده ایم.

فاصله ی میان ایمان و یقین ، چهار انگشت است؛ ایمان آن است که آن را می شنویم و یقین آن است که آن را می بینیم. و فاصله ی بین چشم و گوش چهار انگشت است. این نکته ای بود که سومین امام شیعیان، ابا عبدالله الحسین (ع) به مرد عربی متذکّر شدند . حال آن چه می بینیم و می شنویم به عمل نیاز دارد.

پیامبر اکرم(ص) در خصوص ملازمت عمل وایمان فرمودند: " اَلایمانُ وَ العَمَلُ اخوانِ شریکانِ فی قَرَن ، لا یَقبلُ الله اَحَدَهُما الّا یُصاحِبِه " ( میزان الحکمه، ح 1289 ). یعنی؛ " ایمان و عمل دو برادر بسته به یک ریسمانند، که خداوند یکی را بدون دیگری نمی پذیرد" .

 و امیرالمؤمنین علی- علیه السّلام- فرمودند: " العَمَلَ العَمَلَ و النَّهایه النَّهایه ثمَّ الاستقامه اَلاِستقامه ثمَّ الصَّبر الصَّبر و الوَرَع الوَرَع". ( میزان الحکمه ، ح 14257 ). یعنی؛ " کار کنید ، کار کنید و آن را به پایانش رسانید. و در آن پایداری کنید و آن گاه شکیبایی ورزید و پارسا باشید".

امام کاظم - علیه السّلام - فرمودند: " قلیل العَمَلِ مِنَ العاقلِ مَقبولٌ مضاعفٌ ". ( میزان الحکمه ، ح 14334 ). یعنی؛ " کار اندکِ خردمند، پذیرفته و دو چندان می شود".

یکی از اصول مهم در مدیریت فرهنگی، توجّه هم زمان به ایمان و عمل و پرهیز از ذهنیّت گرایی یا عمل گرایی محض است.در بیش از پنجاه خطاب قرآنی، ایمان و عمل صالح در کنار یکدیگر ذکر شده اند.

امید است در سال جهاد اقتصادی(*)، هرکس در هرجا ودر هر موقعیّتی که هست ، کار نویی را ارائه نماید. این کشور فقط و فقط با کار و تلاش ساخته می شود . این نکته را به دانش آموزان یادآور شویم و جامعه را تحت تأثیر فرهنگ کار و کار آفرینی قرار دهیم. تولیدعلم، خلّاقیت  ، استفاده ی بهینه از امکانات و ابزار، نیاز جدّی آموزش و پرورش ماست. و انگیزه های پاک و الهی و درستی عمل، تنها راه نجات ماست.

پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمودند: " اِذا عَمِلَ اَحَدَکُم عَمَلاً فََلُیُتقِنهُ ". (  نهج الفصاحه ،ح 2798 ). یعنی؛ " هرکس کاری می کند، باید آن را خوب انجام دهد."

مگر باور ما جز این است که رفتار درست ما، سازنده ی شخصیّت نونهالان و الگوی زندگی آنان است؟ پس یقین کنیم که فرزندان ما آنی نخواهند شد که ما می خواهیم، بلکه آنی می شوند که ما هستیم.

روزگار فعلی ما به گونه ای رقم خورده است که دشمن به جای بمباران یک کشور، مغزها را نشانه رفته است؛ و به جای پیاده کردن نیروی نظامی، با ناتوی فرهنگی خود و با امکانات رسانه ای به دنبال استفاده ی ابزاری از وجود یکایک ماست. وقتی آحاد یک ملّت می توانند ، هرکدام  به تنهایی مانند یک بمب، عمل کنند، و دشمن این توانایی را در خود می بیند که جامعه را از درن تخریب نماید، نیازی ندارد که برای برخورد فیزیکی، هزینه ای بپردازد. 

پس وضعیت کاملاً اضطراری است. و لازم است که اصحاب قلم و فرهنگ ، با کار و تلاش مضاعف و با بهره وری از اندیشه های غنی و ارزشمند معلّمانی چون شهید علّامه استاد مرتضی مطهّری - رضوان الله تعالی علیه - نسل فردا را بیمه نمایند. پیش نیاز این تحوّل ، باز سازی پایه های اعتقادی و باورهای دینی بر اساس روش و منش بزرگانی چون  مطّهری است.

ما آن گونه عمل می کنیم که به آن معتقدیم. پس ایمان و عمل را توأمان به پیش ببریم. سخن استوار و گام های استوار، بنایی محکم و استوار را پدید خواهد آورد که تند باد حوادث قادر به تخریب آن نخواهد بود.

اصل اخوّت و برادری را رعایت کنیم و از امتیاز خواهی ها و سهم طلبی های بی مورد بکاهیم . از بهار الهام بگیریم و به تعادل در امور برسیم. همان طور که نبی مکرّم اسلام فرمودند: " اِستَووا ولا تَختَلِفوا فَتختَلِفَ قُلوبُکم "( نهج الفصاحه، ح 595 ). یعنی؛" با یکدیگر برابر شوید و مختلف نشوید تا دل هایتان مختلف نشود". و در جای دیگری فرمودند: " اِستَووا تَستَو قُلوبُکُم و تَماسّوا تَراحَموا ".(  نهج الفصاحه ، ح 596 ). یعنی؛ " با یکدیگر برابر شوید تا دل هایتان برابر شود و با یکدیگر در ارتباط باشید تا به یکدیگر رحم کنید". و این بنا همان بنای استوار است .

دل هایتان همیشه بهاری و گام هایتان محکم و استوار باد!

( احمد فرهنگ ، نشریه «سدید» ، شماره 3، اردیبهشت  1387، انتشارات آموزش و پرورش کاشان ).

(*)در این وبلاگ،جای « سال نوآوری و شکوفایی» را با «سال جهاد اقتصادی » تعویض کردیم تا به روز باشد.



[ سه شنبه 90/4/28 ] [ 5:42 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

یک داستان واقعی

عاشقانه

 دمدمه های اردیبهشت طبیعت بکر ودست نخورده ی کلهر این گنجینه ی ارزشمند منطقه ی ترکمانچای در میان راه شهر های میانه وتبریز حال وهوای دیگری دارد ، بوی آویشن وعطر پونه های تازه روییده بر جوی سارهای آن هر رهگذری را سرمست واز خود بی خود می کند.
"بخش علی عبادی "کشاورز سخت کوش روستادر حا لی که در مزرعه ی خود بیل می زد  وعرق می ریخت ،لحظه ای دست از کار کشید و به دور دست ترین نقطه افق نگاهی ا نداخت و در حا لی که نفسی تازه  می کرد ،پرنده ی آرزوها را در آسمان ذهن وخیال خود به پرواز در آورد.با خود  اندیشید: چه خوب می شد که به همین زودی راهی دیار عشق و معرفت وقبله گاه حماسه سازان تاریخ شود ودر کربلای معلی با مراد ومحبوب خویش نرد عشق ببازدو از رنج ها وستم های رضاخان در نزدمولای خویش گلایه وشکایت کند؟این لحظات بسیار کوتاه آن چنان طوفانی در دلش به پا کرد که بی اختیار به یاد مظلومیت مولایش حسین شهید و برادر وفادارش ابوالفضل ا لعباس(ع)، سیل اشک از چشمه سار دیدگانش فرو ریخت ودر همان حال از خدا با لابه و التماس درخواست تا او را به این آرزویش برساند.
شب هنگام از این آرزو، با خانواده اش حرف زد وتقاضا کرد تا به کار هایش رسیدگی کنندکه او بتواند با خیال راحت به این سفر زیارتی برود . خانواده نیز به پاس سال ها تلاش و زحمت "بخش علی" به دیده ی منت پذیرفتند و از وی درخواست کردند  که در جوار بارگاه ملکوتی آقا امام حسین(ع)وبرادرش قمر بنی هاشم (ع)نایب ا لزیاره آن ها هم باشد .

چند روزی نگذشته بود که بخش علی اسب جوانی را به قیمت مناسبی خریداری کرد. فروشنده،به خاطر نازا  بودن اسب ، آن را کم تر از آن چه ارزش داشت ، فروخت .همه کمک کردند و بار وبنه سفر کربلا یی او را بستند .
فاصله ی کلهر تا کربلا ی معلی 1125  کیلومتر بود و او تصمیم داشت که این راه را به تنهایی طی کند.روزهای زیادی گذشت واو با تحمل رنج های سفر ,کوهستان های سخت و پر صلابت  ودشت های پر خار و هراسناک و شهر و روستا های زیادی را پشت سر گذاشت تا سر انجام به کعبه ی آمال خود کربلا رسید.

از دور سلامی به پیر ومراد خویش داد واز اسب پیاده شد وزمین کربلا را بوسید و شکر وسپاس پروردگار را به جای آورد.  سپس بلند شد ومثل گل آفتابگردان در حا لی که چشم به شمسه ی گنبد طلایی ابا عبدالله الحسین داشت , خود را به صحن و سرای او رسانید.اسب خودرا به چوبی که در همان حوا لی بود ،بست .و با دل شکسته وچشمانی پر نم وارد شبستان شد . و در کنار ضریح شش گوشه ی آقا زانو زد و به رازونیاز پرداخت وشفاعت خواست و به جان خانواده و آشنایان دعا کرد و سعادت و خوشبختی شیعیان آن حضرت را خواستار شد . در پایان هم به یاد اسب خود افتاد که صاحبش قبل از فروش گفته بود: " این اسب ماده است و باردار نمی شود". چند لحظه به فکر فرو رفت و با خود گفت : "این اولیای الهی خیلی بزرگوارند ,هر نوع درخواست کوچک وبزرگی را می پذیرند و از آبروی خویش در نزد خدا مایه می گذارند .بگذار من هم این دفعه را امتحان کنم واز خدا بخواهم که به آبروی این بزرگوار , اسب همولایتی مرا هم از نازایی بیرون بیاورد. بعد به یاد ذوالجناح ،این اسب سفید و وفادار ابه عبدالله افتاد که بر اثر اصابت تیر عدو و شهادت مولایش آرام و قرار نداشت. و لحظاتی عقیله ی بنی هاشم ،حضرت زینب (س)را به خاطر آورد که اسب برادر را بی سوار دید واز آن رنج غمگزا به پای اسب افتاد وگریست. با همین حال معنوی از زیارتگاه بیرون آمد و در نزدیکی حرم ، در کاروانسرایی اتاقی کرایه کرد و اسب را هم به طویله برد و در گوشه ای بست. چند روزی در کربلا توقف داشت و همه روزه به زیارت آقایش می رفت ودل را  صفایی می داد . سرانجام تصمیم به بازگشت گرفت وپس از خرید مختصری سوغات سفر مثل پارچه و مهر و تسبیح و خرما, به طرف ترکمانچای حرکت کرد .خبر بازگشت او به اها لی کلهر رسید . چاووشان محلی با سلام و صلوات به استقبال آمدند و کربلایی علی را با عزّت و احترام به منزل رسانیدند وچند روزی بازار دیدوبازدید گرم بود . و هرکس از آن قطعات پارچه ی  تبرک شده ومهر وتسبیح وخرمای سوغاتی بهره مند شد. چند روزی نگذشته بود که" بخش علی" احساس کرد  اسبش بار دار شده است . موضوع را با صاحب قبلی در میان گذاشت . او هم موضوع را تا یید کرد در حا لی که همه از این ماجرا درتعجب و شگفتی فرو رفته بودند , صاحب قبلی به" بخش علی" پیشنهاد کرد که اسب را به او بفروشد. کربلایی هم پذیرفت وگفت :" اگرخداوند واهل بیت (ع) هر چیزی را اراده کنند وبخواهند تحقق پیدا می کند وهر کس از آنها چیزی و لو اندک بخواهند می دهند پس من به آرزویم که کربلا بود رسیدم وصاحب این اسب هم به آرزویش که بارداری این اسب بود رسید" .آن گاه افسار اسب را به دست او سپرد .



[ شنبه 90/4/25 ] [ 5:35 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

سیّد رضا،شاعر نابغه ی کاشانی

آن چه می خوانید زندگی نامه ی سیّدرضامحمّدی نوش آبادی شاعر کاشانی است که از نعمت خواندن و نوشتن محروم بود ولی با نبوغ خود توانست در طول شش سال چهار جلد کتاب شعر در حدود هشتصد صفحه انتشار دهد او در انواع قالب شعری طبع آزمایی کرده است. کتاب های او مکرّر تجدید چاپ شد و در کمترین زمان ممکن به فروش رفت و امروز آثار او نایاب می باشد. وبلاگ « سیّد رضای شاعر» به آدرس اینترنتی : http://sayedrezamohammadi.blogfa.com اخیراً راه اندازی شده است تا بخشی از تراوشات ادبی و فکری او را در اختیار علاقه مندان قرار دهد. زندگی نامه ای که ملاحظه می کنید برای اولّین بار در این وبلاگ به نمایش در می آید:

زندگی نامه ی سیّد رضا محمّدی نوش آبادی

سیّد رضا محمّدی در سال 1300 شمسی در قریه ی  نوش آباد - که اکنون به شهر تبدیل شده است - به دنیا آمد. پدرش سید عبدالله مردی بزرگوار و سلیم النفس و مادرش سیّده خاتون  سکوت از زنان باسواد و مدرّس قرآن بود. پدر سیّده خاتون  نیز از مردان باسواد و فاضل و بنا به گفته ی اهالی دارای کرامات معنوی فراوانی بوده است. سیّد رضا تنها فرزند پسر سیّد عبدالله بود. در زندگی کشاورزی پسر بچه ها خیلی زود جذب کار می شوند؛ سیّد رضا هم از این سنّت پیروی کرد و نان آور خانواده شد و به همین علّت هم از تحصیل باز ماند. او در کار کشاورزی ، یار و مدد کار و مایه ی قوّت قلب پدر بود.

مدّتی نگذشته بود که خطّ آهن سراسری به نزدیکی آبادی آن ها هم رسید. او هم جزو کسانی بود که به عنوان کارگر به خدمت این طرح ملّی در آمد و در همین رفت و آمدها با مهندسان خارجی و داخلی و شیوه ی نگرش آن ها به جهان آشنایی یافت. بخشی از خاطرات او مربوط به همین دوره ی کوتاه از زندگی پر فراز و نشیب اوست که گاهی با نقل آن، خستگی را از خود و اطرافیانش می زدود.

 سیّد به مجالس وعظ ، بسیار علاقه داشت و بنا به گفته ی خودش اشعار زیادی را به ویژه غزلیات حافظ را پای همین منبرها فرا گرفته بود. وی عاشق اشعار حافظ و شیفته ی داستان های شاهنامه ی فردوسی بود.

شانزده ساله بود که به سنّت سادات ازدواج کرد ولی همسرش چند سال بعد بر اثر بیماری درگذشت. و او که هنوز جوان بود ، مجدّداً ازدواج نمود و از هردو همسر خویش صاحب  بیست و شش فرزند شد ، که یازده تن آن ها بنا به دلایل گوناگون ، فوت کردند و پانزده تن ، برای او به یادگار ماندند، چنانکه خود سیّد گوید:

خیّام اگر ، خرج مرا در بر داشت 
اولاد پسر، نُه تن و شش دختر داشت
کی از مِی و معشوقه ، سخن ها می گفت 
 یک دست زغم ، بر دل و یک ، بر سر داشت

در سنّ سی سالگی ، توفیق زیارت ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا - علیه السلام -  را پیدا کرد و با پای پیاده به مشهد الرّضا رفت و پای بوس امام رئوف شد. در این سفر تجربیّات ارزشمندی به دست آورد که  خمیر مایه ی اصلی شعر و شاعری اوگردید.

در سال 1330 دچار تراخم و درد چشم شد و پزشکان پس از مدّت مدیدی نتوانستند برای او کاری انجام دهند و به قول خودش معجزه کردند و یک چشم او را کور کردند. و باز به قول خودش از آن به بعد همه را با یک چشم دیده است و میان هیچ کس تبعیض قایل نشده است!

 در سال 1336سفر شیرین دیگری برایش پیش آمد، آن هم سفر به عتبات عالیات و به ویژه کربلای معلّی به مدّت شصت و هفت روز.اتوبوس، مرکب سفر او بود ، این مسافرت نیز پشتوانه ی فکری و معنوی او شد.


 سال 1340در حالی که تازه پا به سن چهل سالگی گذاشته بود، از روستا به شهر آمد وبرای همیشه مقیم کاشان شد. در کوچه ی موسوم به چاله انبار در محلّه ی پانخل ، سرپناهی تدارک دید و استری و گاری فراهم کرد و به شغل میرابی روی آورد و بعد هم که لوله کشی آب شهر تأمین شد به خدمات عمومی مشغول شد. و با کدّ یمین و عرق جبین روزگار گذراند.تا اینکه فرزندانش یکی پس از دیگری به سنِّ رشد رسیدند و استقلال مالی و خانوادگی پیداکردند. و شاعر ما نیز پا به دوران کهولت و پیری گذاشت و سرانجام خود را از یک عمر رنج و مشقّت مداوم، بازنشسته کرد و رسیدگی به امور دل را وجهه ی همّت خود قرار داد .

 شاعری آرزوی دیرینه ی او بود. با مدح و منقبت پیامبر و اهل بیت ، کار خود را آغاز کرد. اشعار خویش را با حمایت خیّرین به چاپخانه می برد و بعد از حروفچینی و چاپ در سطح شهر توزیع می کرد. وی را پس از واقعه ی پانزدهم خرداد 1342باید اوّلین ناشرمردمیِ اشعارمذهبی شهر کاشان بدانیم. چرا که در آن فضای خوفناک و سراسر اختناقی که رزیم شاهنشاهی بر همه جا حاکم کرده بود، به غیر از مبارزان راه آزادی که در گوشه ی زندان ها بودند و پچ پچ هایی که با ترس و لرز در گوشه و کنار ردّ و بدل می شد، این حرکت خود جوش سیّدرضا ، اهمیّت به سزایی پیدا می کند. او موّفق شد، بیش از ده قصیده ی نسبتاً طولانی خود را به صورت اعلامیه انتشار دهد.

 در سال 1354 به عضویت انجمن ادبی صبا در آمد. حافظه ی شگفت انگیزی داشت. بسیاری از اشعارش را از حفظ قرائت می کرد و گاهی نیز دست در جیب می کرد و اشعاری را که تازه سروده بود و بچّه هایش املا کرده بودند،بیرون می آورد تا به دست مرحوم مصطفی فیضی رئیس انجمن ادبی صبا بسپارد. ایشان هم به من اشاره می کرد که فلانی شما شعر سیّد را روایت کن! آن موقع شانزده ساله و کوچک ترین عضو انجمن بودم.و گاهی یک دوبیتی یا رباعی دست و پا شکسته می خواندم و بیشتر داستان می نوشتم.  این واگذاری کار و مسؤولیت در آن مرحله ، شخصیت مرا شکل می داد. این همکاری با سیّد،  به انضمام یک نسبت فامیلی سببی ، باعث شد تا یک روز از من درخواست کند تا یادداشت ها و اشعار پراکنده ی او را پاکنویس کنم.

 در سال 1355کار جمع آوری اشعار و پاکنویس آن ها را آغاز کردیم.گاهی ما به منزل ایشان می رفتیم و گاهی ایشان به منزل ما می آمدند ، تا حدود سیصد صفحه از این اشعار تا بهمن ماه 1357 مصادف با پیروزی انقلاب اسلامی گردآوری شد. اختناق وحشتناک و حصر فرهنگی رژیم شاهنشاهی پایان یافت و نشر عقاید مسلمانی آزاد شد. نهادهای انقلاب هنوز سامان نیافته بودند. سیّد تصمیم گرفت اشعار جدّی و فکاهی خود را به دست چاپ بسپارد. یک روز به من گفتند که می خواهم کلاسور پاک نویس شده را به قم ببرم و انتشار دهم. تصّورم این بود که اشعار را به چاپخانه می برد و پس از حروف چینی سربی ، منتشر می کند. هفته ای نگذشته بود که با چند جلد کتاب آیین محمدی به در منزل آمد و به رسم هدیه به دستم داد. باور نمی کردم ، عین دست خط ، شکیل و زیبا به چاپ رسیده بود. گفتم حضرت آقا پس این خطوط آبی رنگ کاغذ را چه گونه از بین برده اند؟ توضیح داد که در دستگاه اُفست فقط از دست نویس شما عکسبرداری شده است و یک سری اطلاعات درباره ی این دستگاه در اختیارم گذاشت. و این گونه شد که اولین کتاب با عنوان آیین محمدّی با شمارگان شش هزار نسخه، و در سه نوبت و بدون پروانه، انتشار یافت و توسط خود شاعر به فروش رسید و درآمد حاصله ، به زخم زندگی خورد و مایه ی سربلندی و آّبرو داری سیّد شد.

 مرکز اصلی استقرار او برای فروش کتاب ، باغ تاریخی فین بود که همه ساله گردشگران فراوانی را به خود جذب می کند. برنامه ی دیدنی های سیمای جمهوری اسلامی که آقای مقامی مجری آن بود ، توانست سیّد را به عنوان یک نابغه ی ادبی به ملّت ایران معرّفی کند. و نشریات مختلف نیز با او مصاحبه های گوناگونی را انجام دادند و این شاعر درس ناخوانده ی اُمّی را به مردم معرّفی کردند. و جالب تر اینکه چون از سیمایی نورانی و شخصیّتی هنری بهره مند بود، در سال 1360 از وجود او در سکانسی از سریال سربداران ، در روستای محمود آباد کاشان،  در نقش پیرمرد، استفاده کردند.

  کار پاکنویس اشعار همچنان ادامه یافت و سّید موّفق شد ، در دهه ی شصت ، کلّیه ی اشعار خود را در قالب چهار جلد کتاب در اختیار علاقه مندان قرار دهد.یکی همان« آیین محمّدی »است که سه نوبت تجدید چاپ شد. دیگر « چهل چراغ » اثر سوم « چمنزار ساطع » و آخرین کتاب « گلریز » نام گرفت. همه این آثار به صورت دست نویس افست شد و از چاپ بیرون آمد. امّا توفیق نیافتم تا پایان راه با سیّد باشم، گرچه دست نویس های من در هر چهار جلد دیده می شود. در جریان تدارک دو کتاب اول در کاشان بودم و پس از آن برای کار معلّمی به مأموریت داوطلبانه ی سیستان و بلوچستان رفتم و سیّد را دوستان عزیزم جناب آقای عباس خوش عمل ، شاعر معروف و روزنامه نگار پرتلاش و آقای حمید اشرفی و حسن طالبی و فرزندان شاعریاری دادند. اواخر دهه ی هفتاد ، در تهران بودم که باخبر شدم سیّد رخ در نقاب تیره ی تراب کشیده است . روانش شاد باد!



[ سه شنبه 90/4/21 ] [ 6:28 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

مجله ی سوره یادگار شهید آوینی

  

 

باخبر شدیم، مجله ی سوره ی اندیشه یادگار شهید آوینی که سال ها بود در حالت توقیف قرار داشت ، با پی گیری علاقه مندان به تفکّر آن شهید مجدّداً انتشار یافت.پیام زیر را روابط عمومی این نشریه برای این وبلاگ ارسال کرده است که عیناًبه آگاهی شما می رسد:

 مجله سوره اندیشه در دوره جدید انتشار خود در قالب مجله خبری، مجله تحلیلی، ضمیمه کتاب اسفار و ضمیمه ادبی- هنری اقالیم قلم عرضه می شود. این مجله‌ بر اساس ترویج تفکر و شناخت راستین مسائل جامعه‌مان شکل گرفته ‌است. لذا ملزم است با تمام موضوعات اجتماعی به شکل قاعده‌مند مواجه شود. برای دریافت اطلاعات بیشتر به آدرس زیر مراجعه نمایید:

http://www.sooremag.ir

و یا از طریق ایمیل زیر ارتباط برقرار کنید:

sorehmagazine@gmail.com 



[ جمعه 90/4/17 ] [ 8:24 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]
[ مطالب جدیدتر ] .::. [ مطالب قدیمی‌تر ]

درباره وبلاگ



پیوندهای روزانه

مُقیت - برای اهل خیر
درپناه عدالت-میثم میرزایی تبار
آستان مقدس اولین شهیدتاریخ ایران در اردهال
کاشان حامی
پرتال خبری کاشان
ساربان
عباس خوش عمل
دل نامه
خبرگزاری طنز بیداری
کارنامه
شهید حسن خاکی
تاریخچه نمایش در کاشان
سیّدرضای شاعر
ابیازن زادگاه من
حماسه سازان-حسینعلی حاجی

آرشیو ماهانه

شرح سدید
شعر و ادب
مجموعه طنزهای سدید
خاطره و داستان
قند پارسی و پژوهش ادبی
سینما و تئاتر
یادداشت های سیاسی
روز های خدا
دل نوشته ها
سوره ی اندیشه
آموزش و پرورش
کاشان شناسی
اخلاق و عرفان
فرهنگ بسیجی
کودک و نوجوان
دفاع مقدس

پیوندها

امام خمینی
امام خامنه ای
آثارامام خامنه ای
مقام معظم رهبری
سفیر ولایت-آیت الله نمازی
استاد میر باقری
آستان قدس رضوی
کربلا- حرمین
جریان شناسی سیاسی
وزارت فرهنگ و ارشاد
فرهنگستان ادب فارسی
کتابخانه ملی و موزه
کتابخانه های کشور
سازمان اسناد کتابخانه ملی
اسناد انقلاب اسلامی
جبهه ی فرهنگی انقلاب
دفتر تدوین تاریخ ایران
دایره المعارف اسلامی
مؤسسه در راه حق
پرتو سخن
بنیاد اندیشه اسلامی
اطلاع رسانی فلسطین
اطلاع رسانی دولت
سامد:مردم و دولت
ریاست جمهوری
مجلس شورای اسلامی
پژوهش های مجلس
قوه ی قضاییه
حوزه ی هنری
وزارت آموزش و پرورش
شبکه مدارس ایران
وزارت علوم
آرشیو صدا و سیما
خبرگزاری فارس
رجا نیوز
خبرگزاری رسا
خبرگزاری حیات
خبرگزاری جمهوری اسلامی
شبکه خبر دانشجو
خبرنامه دانشجویان
صبح قریب
خبرگزاری صراط
سازمان پانا
خبرگزاری های سیتنا
میراث فرهنگی کاشان
صراط نیوز
سپاه نیوز
تریبون مستضعفین
نشریه راه
دانشنامه دین و سیاست
فرهنگ واژگان
شهید آوینی
رحیم پور ازغدی
مهدی نصیری
حسین شریعتمداری
دکترحسن عباسی
دکتر زاکانی
حماسه سازان - حسینعلی حاجی
دکتر کوچک زاده
انجمن شاعران ایران
شاعران پارسی زبان
قیصر امین پور
میرشکاک-فردا
علی رضا قزوه
عباس خوش عمل کاشانی
پرویز بیکی
حسین قدیانی
جلال رفیع
رضا امیرخانی
توقیف سوره
وحید یامین پور
دکتر محسن پرویز
حمید عجمی
یادداشت های شبانه-بدری
کتابخانه حج
پایگاه مجلات تخصصی نور
بانک مقالات اسلامی
نصور-مقالات
جهاد دانشگاهی-مقالات
ایران داک
رشد
مردم شناسی
عماریون
تسنیم
شبستان
خبرنگاری تلویزیون
آموزه
فرهنگخانه
فرهنگ ایثار
فرهنگ انقلاب
فرهنگ شهادت
وبلاگ نویسان ارزشی
رهروان ولایت
معبر-بسیج
ارزشی ها
شهر حقوق
ذخیره خدا
فصل انتظار
سفید شهرکاشان
دسته کلید
مهدی باقری
فقیه نی ریزی
شهیدان هفتم تیر
تلنگرخانه
هم نفس
آرمان
بازنشستگی
طلبه بلاگ
برادران شهید هاشمی
فازستان
ولایتی ها
دهاتی
محمد صادق کوشکی
مثل فرهنگ
روزدهم(عاشورا)
ارزیابی آ.پ.
جشنواره ادبیات داستانی دفاع مقدس
نسرین ارتجایی
بی بال پریدن
گردشگری کاشان
رسانه فجر کاشان
یکی بود هنوزهم هست
پاتوق د.و پ.
تنهایی من
نوید شهادت
همه رقم مفت!!!!!
آشنای غریب
بوی سیب
عاشقان علی
راهی به حقیقت
سامع سوم
حاج آقا مسئلةٌ
فرزانگان امیدوار
غیر قابل انتشار
نغمه ی عاشقی
ستارگان دو کوهه
شهدای دارالمؤمنین کاشان
جبهه پایداری انقلاب اسلامی
شهید اردهال
پایگاه خبری تحلیلی برهان
فرمانداری آران و بیدگل
انهار
xXx عکسدونی xXx
روستای چشام
دکتر قدیری1
دکتر قدیری2
خبرنگار- ابوالفضل نوحی
شهیدان هاشمی
دوستانه
کانون مسجد فاطمیه شهید یه
بازگشت نیما
لنگه کفش
آبادگر-قربان ناد
جاده های مه آلود
فدایی ولایت
بسیج اسدآباد-روز قدس
مناجات با عشق
محسن شعبانی مفرد
عمارمیاندواب
ترخون
خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا
ندای دریا
تینا!!!!
حضرت آیت الله نمازی
.:: مــــهــــــدویــــــــت ::.
بلوچستان
PARSTIN ... MUSIC
تنهایی......!!!!!!
عاشقانه
ارواحنا فداک یا زینب
شهید حسن خاکی
ابیازن زادگاه من
««««««« کارنامه »»»»»»»
وبلاگ گروهیِ تَیسیر
قالب پارسی بلاگ|قالب وبلاگ عید نوروز پارسی بلاگ
تور چین
ثبت شرکت | nulled mobile

سایت آوازک

عکس جدید

دیگر امکانات


بازدید امروز: 47
بازدید دیروز: 103
کل بازدیدها: 1158446

طراح قالب: آوازک

[ طراح قالب: آوازک ]
[ طراح قالب : آوازک | Theme By : Avazak.ir ]