سدید کاشان

صفحه اصلی عناوین مطالب تماس با من قالب وبلاگ Feed

کتاب سرخ

تقدیم به بی بی دو عالم، سیده ی زنان بهشت، بضعه النبی و ام ابیها، همسر وفادار ابو تراب و مادر حسنین و عقیله ی بنی هاشم، مدافع مقام امامت و ولایت حضرت فاطمه ی زهرا و صدیقه ی کبری و بتول عذراسلام الله علیها:

کتاب سرخ انبیا

هـجـوم فتــنه هـای پربـــلا بود

مـدینـــه زیـر مهـمیز جــفـا بود

شبیخون غراب و زنگی مست

شرارت های دیـو غـم فــزا بود

                                               به دست شب پرستان،تازیانه

                                               به لب های عزازیل ،ناسزابـود

                                               مدینـه زخـمی زخـم زبـان ها

                                               مدینه خسته از رنگ و ریا بود

میانش کومه ای از ماه و خورشید

تجــلـــی گـاه آیـیــن خـــــدا بـــود

مدینــه داشـت یک قـلب تپــــنده

مدینـــه صــاحـب عقـل و دها بود

                                            ستاره با ستاره محفلی داشـت

                                            چــراغ لالـه سـرگـرم دعـــا بــود

                                            مدینـــه باز هم رنگ خدا داشت

                                            سـراسـر نــور بود و با صفــا بود

زهازه چشمه هایش حامل نور

شـفابخــش دل بیمــار مـــا بود

مـقـام ســروهــایـش تـا ثــریــا

طنــین نـغـمه هـایش دلربا بود

                                          درخـت نـخـل ایـمـان در مدیـنـه

                                          پـنـاه خســـتگان بـی نــوا بــود

                                          گـراز و گرگ آتش چشم بد دل

                                           به کلی زین همه معنا جدا بود

میان فتنه های مست ماندند

مدینـه شـاهد این مـاجـرا بود

گل یاس از فشار در بیفسـرد

بــلا بـود و بــلا بـود و بـلا بـود

                                        تـبـّسم بـر لـب در زود خـشکید

                                        هـجــوم فـتـنه هـا و ناله ها بود

                                        حـدیـث مـادر پـهـلو شـکسـتـه

                                        کتـاب ســرخ جـمـله انـبـیـا بود

دل دریــایــی آن یـاس نـیــلــی

حماسه ساز دین مصطفی بود

مدینــه سینه اش کانون اندوه

مدینــه قـصــه سـاز کربــلا بود

                    برای سینه ی مجروح شیــعه

                     گـل زهـرا ، گـل زهـرا دوا بود.

 

 

 



[ پنج شنبه 90/2/15 ] [ 2:42 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

طنز سیاسی - جانور شناسی سیاسی

   
جانور شناسی سیاسی! 

   آزمایشگاه
   

- علم جانور شناسی به ما کمک می کندتا از شر حیوانات موذی در امان بمانیم.برای مثال : چنانچه عقرب جراره ای را در حلقه ی آتش قرار دهند، سر گیجه می گیرد و دیوانه می شود. جانور بیچاره به هر طرف که می چرخد با هرم آتش روبه رو می شود. تا سرانجام دیپرس می گیرد و نا امیدی یقه اش را می چسبد. زبان بسته که یک عمر را با تکبر و کله شقی سر کرده است حالادیگر نمی تواند مرگ فجیع خود را تحمل کند و می زند به سیم آخر وبا یک عملیات مبتکرانه و خلاقانه در همان وسط دایره ی آتش،دمش را بالا می برد و با عصبانیت تمام، زهرهای هفت بندش را توی مغز خودش شلیک می کند! و بعد هم الفاتحه! یعنی تمام!حکما" مردم مسلمان خاورمیانه در طول سال هایی که از نیش زهر آلود دولت هایشان آسایش نداشتند، به این نتیجه رسیدند که دولتمردان آن ها جانورانی از گونه ی عقرب جراره هستند. بنابر این اطلاعات خود را در زمینه ی زیست شناسی جانوری به حد اعلا رسانیدند و تپه هایی از هیزم فراهم آوردند و منتظر نشستند تا این کژدم های آمریکایی و انگلیسی و صهیونیستی را در حلقه ای از آتش قرار دهند.تا اینکه حزب الله توانست درجنگ سی و سه روزه آتش بازی را آغاز کند؛در این مبارزه یاتاقان عقرب ها آتش گرفت. غزه در جنگ بیست و دو روزه ،دست و پای دشمن را کباب کرد.و تونسی ها به چشم عقرب ها میل آتشین کشیدند.
بقیه هم که در حال رصد کردن این ماجرا بودند دم گرفتند و هیزم های پیش روی خودشان را به آتش کشیدند تا حلقه ی محاصره ی عقرب سوزی سرزمین هایشان کامل شد. نتیجه آنکه جوان ناکام سعد حریری با سیلی حزب الله به زباله دان تاریخ افتاد.عباس محمود فلسطینی میخ گردید.بن علی تونسی در غربت مفقود الجُثّه شد. نامبارک مصری در شرم الشیخ سرطان گرفت .قذافی به جنون گاوی دچار شد و مرض مالیخولیا پیدا کرد .عبدالله عربستانی هاری گرفت و به جان بحرینی ها افتاد.عبدالله اردنی هم یک دفعه چایید و چون یخ موعودیتش نگرفت مصمم شد تا چند تا فلسطین بسازد وخیال اسراییل را راحت کند.و عبدالله صالح یمنی هم مرض لغمه و پارکینسون گرفت.

آزمایشگاه2


اما بشنوید از آن طرف آب. آمریکا و انگلیس و اسراییل و اذنابشان که از نظر اصالت خانوادگی در طبقه ی سگ سانان قرار می گیرند. در این ماجرا ردِّ بوها را گم کردند. می دیدند که بد اوضاعی شده است، نه می توانند به حلقه ی آتش نزدیک شوند تا عقرب ها را نجات دهند و نه می توانند همین طور دست روی دست بگذارند تا این مردم پاپتی سبیلشان را دود دهند. آن ها که یک عمر زحمت کشیده اند تا انواع تکنولوژی را در روز مبادا به کار بگیرند، با جراحی پلاستیک رسانه ای، خودشان را به شکل بوقلمون در آوردند وباهم ترانه ی " غیر قابل قبول "اجرا کردند:

"غیر قابل قبول " است که ما دست ازحمایت نامبارک برداریم.و چون می دیدند هوا پس است.دوباره می سرودند که این" غیر قابل قبول" است که در کشور باستانی مصردموکراسی به وسیله ی دولت نقض گردد، مبارک باید برود!

" غیر قابل قبول" است که به قذافی اجازه بدهیم تا با این شدت حقوق بشر را نقض کند. ما ناتو هستیم وبه مردم مبارز لیبی کمک می کنیم تا قدرتمندانه به زیر سندان دموکراسی ما بروند. وقتی فضا را برای پروازقذافی ممنوع کردند، پرنده های خودشان را آب انگور دادند تا با خیال آسوده،گروم گروم بمب پرتاب کنند، اماپرنده ها که فراموش کرده بودند عینک هایشان را بردارند،هرچه بمب و سجیل داشتند بر سر مردم بی گناه ریختند؛وقتی اوضاع حسابی بی ریخت شد،گفتند :"اشتباه شد! ببخشید! برای جبران آن ، کارشناسان نظامی را می فرستیم تا چاه های نفت را که به خاطر جنگ بوی تعفن گرفته است برای خودمان بردارند!

موش صهیونیستی

این صهیونیست های کور موشی آن چه را که نباید ببیند،دیدند. با همین دوتا چشم نداشته ی خود مشاهده کردند که مردم بحرین به کوچه و خیابان آمده اند و از دولتشان کرامت انسانی می خواهند؛گفتند: " غیر قابل قبول " است ، این درخواست ضد حقوق بشری است ، از خادم الحرمین مسلمانان عاجزانه تمنا کردند تا سرزمین بحرین را از ننگ وجود بنی آدم پاک سازند.این جا بود که دم خروس نمایان شد و همه فهمیدندکه این جماعت از همان اول آدم نبوده اند که این طور از آدم بدشان می آید.سگ زرد برادر شغال بود و روباه پسر خاله ی عقرب! کو شجره نامه ی خانوادگی تا بشود اصل و نسب آن ها را پیدا کرد! در جانور شناسی بوقلمونی آمده است که این مرغ عجیب و غریب توانایی آن را دارد که رنگ عوض کند، و به عنوان سیاستمدارترین حیوان شناخته شود.در فرهنگ سیاسی عصر مدرن سیاست مساوی است با پدر سوختگی! بوقلمون هم سر و سینه ای آویزان و سوخته دارد.
گروه سگ سانان به شاخه های حیوانی گرگ و شغال و روباه و کفتار و غیره تقسیم می شوند. تا جایی که منافع این گله های مردارخوار اقتضا کند ، هوای کار یکدیگر را دارند. صهیونیست های روباه صفت به پشتوانه ی طلا و رسانه در کارگاه های تولیدی خود، به خرپروری و طوطی سازی مشغولند. زیاد تعجب نکنید که از کلاس" بی بی سی" و" وی اُ ای" نخبگان و خُمبگانی بیرون می آیند که حتی در محیط های دانشگاهی و آموزشی اظهار می دارند که عرب ها به خاطر فقر و مشکلات اقتصادی شورش کرده اند و آمریکا خواسته است که این مردم تمرین دموکراسی کنند و خودشان در اداره ی کشورشان تصمیم سازی کنند.این ها همان طوطی هایی هستند که مغز خر میل فرموده اندو متوجه  سردرگمی غربی ها و سیاست موج سواری آن ها نشده اند.

 می گویندیک اسکاتلندی خسیس می خواست از در جلو سوار اتوبوس شود، چون اتوبوس شلوغ بود، راننده به او گفت: حضرت آقا از عقب سوار شو! و او که منظور راننده را نفهمیده بود دوباره پیاده شد و عقب عقب بالا آمد و سوار اتوبوس شد. حالا بازگشت به عقب مثلث شیطانی آمریکا و انگلیس و اسرائیل ،مثل آن است که از عقب سوار اتوبوس سیاست شده باشند! بدون توجه به شعارهای پر آب و تاب لیبرال دموکراسی،چون بوی نفت منطقه مشام شان را قلقلک داده است؛لحظه به لحظه مواضع ضد و نقیض می گیرند.اکنون در نظر آن هاسرکوب مردم بحرین و یمن عین دموکراسی است!

 می گویند آمریکایی ها پیش از آنکه ادعای خدایی کنند، مدعی پیامبری بودند . مردم دنیااز آن ها سؤال کردند: معجزه اتان چیست؟ جواب دادند: به ایران دستور می دهیم نزد ما بیاید. به او گفتند: خوب اگر راست می گویید، چنین چیزی رااراده کنید! چند بار ایران را صدا زدند ولی پاسخی نشیندند. خیلی دمغ شدند ، به حضار رو کردند و گفتند:" پیامبران را تکبر نیست. حالا که او به نزد ما نمی آید ما پیش می رویم". ملت که تجربه ی عقرب سوزی داشت با خودگفت :"سنگ مفت، گنجشک هم مفت ! " ماهیزم هایمان را دور این سگ وروباه و گرگ ها هم جمع می کنیم و ازخشم خودمان بک سونامی آتشین بر پا می کنیم. کی به کی است شاید فاتحه ی کارشان خوانده شد.آخرین خبر حاکی از آن است که کارخانه ی پوشک سازی ایزی لایف با محصولات خود،از گروه سگ سانان مهاجم غربی حمایت می کند! 



[ یکشنبه 90/2/4 ] [ 6:38 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

طنز سیاسی- سگ سانان(ویرایش اول)


    - علم جانور شناسی به ما کمک می کندتا از شر حیوانات موذی در امان بمانیم.برای مثال : چنانچه عقرب جراره ای را در حلقه ی آتش قرار دهند، سر گیجه می گیرد و دیوانه می شود. جانور بیچاره به هر طرف که می چرخد با هرم آتش روبه رو می شود. تا سرانجام دیپرس می گیرد و نا امیدی یقه اش را می چسبد. زبان بسته که یک عمر را با تکبر و کله شقی سر کرده است حالادیگر نمی تواند مرگ فجیع خود را تحمل کند و می زند به سیم آخر وبا یک عملیات مبتکرانه و خلاقانه در همان وسط دایره ی آتش،دمش را بالا می برد و با عصبانیت تمام، زهرهای هفت بندش را توی مغز خودش شلیک می کند! و بعد هم الفاتحه! یعنی تمام!حکما" مردم مسلمان خاورمیانه در طول سال هایی که از نیش زهر آلود دولت هایشان آسایش نداشتند، به این نتیجه رسیدند که دولتمردان آن ها جانورانی از گونه ی عقرب جراره هستند. بنابر این اطلاعات خود را در زمینه ی زیست شناسی جانوری به حد اعلا رسانیدند و تپه هایی از هیزم فراهم آوردند و منتظر نشستند تا این کژدم های آمریکایی و انگلیسی و صهیونیستی را در حلقه ای از آتش قرار دهند.تا اینکه حزب الله توانست درجنگ سی و سه روزه آتش بازی را آغاز کند؛در این مبارزه یاتاقان عقرب ها آتش گرفت. بعد هم غزه در جنگ بیست و دو روزه موفق شد، دست و پای دشمن را کباب کند.تونسی ها توانستند به چشم عقرب ها میل آتشین بکشند.
بقیه هم که در حال رصد کردن این ماجرا بودند یکدفعه هیزم های پیش روی خودشان را به آتش کشیدند تا حلقه ی محاصره ی عقرب سوزی مزدوران بیگانه کامل شد. نتیجه این شد که جوان ناکام سعد حریری با سیلی حزب الله به زباله دان تاریخ سقوط کرد.عباس محمود فلسطینی بوکس باد کرد. بن علی تونسی در دیار غربت مفقود الجُثّه شد .نامبارک مصری در شرم الشیخ سرطان گرفت .قذافی به جنون گاوی دچار شد و مرض مالیخولیا پیدا کرد .عبدالله عربستانی هاری گرفت و به جان بحرینی ها افتاد.عبدالله اردنی تب کرد و چون یخ موعودیتش نگرفت مصمم شد تا چند تا فلسطین بسازد وخیال اسراییل را راحت کند.و عبدالله صالح یمنی هم مرض لغمه و پارکینسون پیدا کرد.

اما بشنوید از آن طرف آب. آمریکا و انگلیس و اسراییل و اذنابشان که از نظر اصالت خانوادگی در طبقه ی سگ سانان قرار می گیرند. در این ماجرا ردِّ بوها را گم کردند. می دیدند که بد اوضاعی شده است، نه می توانند به حلقه ی آتش نزدیک شوند تا عقرب ها را نجات دهند و نه می توانند همین طور دست روی دست بگذارند تا این مردم پاپتی سبیلشان را دود دهند. آن ها که یک عمر زحمت کشیده اند تا انواع تکنولوژی را در روز مبادا به کار بگیرند، با جراحی پلاستیک رسانه ای، خودشان را به شکل بوقلمون در آوردند.و یک دفعه با هم دم گرفتند و ترانه ی " غیر قابل قبول " را اجرا کردند. گاهی می سرودند که :"غیر قابل قبول " است که ما دست ازحمایت نامبارک برداریم.و چون می دیدند هوا پس است.دوباره می سرودند که این" غیر قابل قبول" است که در کشور باستانی مصردموکراسی به وسیله ی دولت نقض گردد.گاهی مشت آهنین خود را به رخ مردم می کشیدند و گاهی هویج و زردک دموکراسی را علم می کردند. در جانور شناسی بوقلمونی ، چون این مرغ عجیب و غریب توانایی آن را دارد که رنگ عوض کند، به عنوان سیاستمدارترین حیوان شناخته می شود.در فرهنگ سیاسی عصر مدرن سیاست با فریبکاری و پدر سوختگی پیوندی ناگسستنی یافته است ،شاید به  همین سبب است که بوقلمون سر و سینه ای آویزان و سوخته دارد.*
گروه سگ سانان به شاخه های حیوانی گرگ و شغال و روباه و کفتار و غیره تقسیم می شوند. تا جایی که منافع این گله های مردارخوار اقتضا کند ، هوای کار یکدیگر را دارند. صهیونیست های روباه صفت به پشتوانه ی طلا و رسانه در کارگاه های تولیدی خود، به خرپروری و طوطی سازی مشغولند. زیاد تعجب نکنید که از کلاس" بی بی سی" و" وی اُ ای" انگلیسی و آمریکایی نخبگان و خُمبگانی بیرون می آیند که حتی در محیط های دانشگاهی و آموزشی و پرورشی اظهار می دارند که عرب ها به خاطر فقر و مشکلات اقتصادی شورش کرده اند و آمریکا خواسته است که این مردم تمرین دموکراسی کنند و خودشان در اداره ی کشورشان تصمیم سازی کنند.این ها همان طوطی های سخنگو و اشّک هایی هستند که بر سفره ی بی بی سی نشسته اند و مغز خر میل فرموده اندو متوجه  سردرگمی غربی ها و سیاست موج سواری آن ها نشده اند.بازگشت به عقب مثلث شیطانی آمریکا (شما بخوانیدگرگ)و انگلیس و اسرائیل ( شما بخوانید روباه و شغال )مثل آن است که از عقب سوار اتوبوس سیاست شده باشند! می گویندیک اسکاتلندی خسیس می خواست از در جلو سوار اتوبوس شود، چون اتوبوس شلوغ بود، راننده به او گفت: حضرت آقا از عقب سوار شو! و او که منظور راننده را نفهمیده بود دوباره پیاده شد و عقب عقب بالا آمد و سوار اتوبوس شد. سیاستمداران بهت زده ی استکباری بدون توجه به شعارهای پر آب و تاب لیبرال دموکراسی، حالا ناو هایشان را به طرف خاورمیانه هم حرکت داده اند، چون بوی نفت لیبی مشام شان را قلقلک داده است؛  شاسکولند و فراموشکار( شما بخوانید موش کورطمعکار )و خشم و عصبانیت یک میلیارد مسلمان را نمی بینند ،. اصولا"دولتمردان آمریکایی ، خیلی هم دوست ندارندکه ملت ها هیکل قناسشان را ببینند تا همیشه مثل یک حوری تو دل برو جلوه کنند.و البته به این ترتیب از گرده ملت ها کار بکشند.
 نقل است که یک آمریکایی یک سنت به مرد فقیری داد و گفت: جانم بیا برای من کار کن و دست از گدایی بردار! تو فقط یک پایت کج است،عیب دیگری که نداری! مرد فقیر جواب می دهدبا این یک سنتی راکه به من می دهی انتظار داری کور هم باشم، و دست هم نداشته باشم؟!
سگ سانان چند راه بیشتر پیش رویشان نیست : الف- تسلیم شوند وسواری بدهند. ب - چنگ و دندان نشان بدهندو هار بشوند. ج - جنگولک بازی در بیاورند والگوهای فرهنگی منطقه را تغییر دهند.
اما کفه ی ترازو چیز دیگری را نشان می دهد:
جان گرگان و سگان ازهم جداست
                              متحد جان های مردان خداست.
 می گویند آمریکایی ها پیش از آنکه ادعای خدایی کنند، مدعی پیامبری بودند . مردم دنیااز آن ها سؤال کردند: معجزه اتان چیست؟ جواب دادند: به ایران دستور می دهیم نزد ما بیاید. به او گفتند: خوب اگر راست می گویی چنین چیزی رااراده کن! چند بار ایران را صدا زدند ولی پاسخی نشیندند. خیلی دمغ شدند ، به حضار رو کردند و گفتند:" پیامبران را تکبر نیست. حالا که به نزد ما نمی آید ما پیش او می رویم". ایران نیزکه وضع را بدین منوال دید.اشاره کرد تا ملت ها هیزم هایشان را دور این یکی که پادشاه عقرب ها بود، جمع آوری کنندو به آتش بکشندتابلکه از سونامی خشم مردم ، سگ گرگ ها فاتحه ی خودشان را بخوانند. جانور شناس باشیم تا چنین شود!

)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
 *
و باز هم به همین دلیل است که اولیای الهی حاضر نبودند رنگ عوض کنند.وقتی معاویه را به عنوان سیاستمدار به امیرالمؤمنین معرفی کردند، حضرت فرمودند:" اگر جایگاه فریب و نیرنگ در آتش دوزخ نبود، من فریبکارترین مردم بودم." ملاحظه می فرمایید که ایشان هم به نوعی سیاست بازی را به همان حلقه ی آتش مربوط می سازند.برای اینکه پای حرفمان ایستاده ایم. پیشنهاد می کنیم به صفحه ی336جلد دوم اصول کافی مراجعه فرمایید. جخ ! برای اینکه حماقت سگ سانان را زیرکی و سیاست ندانید و عین شیطنت بدانید ، می گوییم به حدیث 10041اصول کافی نگاه کنید که امیر المؤمنین فرموده اند:" هیهات که اگر پرهیزگاری نبود ، من زیرک ترین عرب بودم."



[ شنبه 90/2/3 ] [ 5:16 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

طعم گس نوستالوژی(5)

مطلب زیر در مقدمه ی پیک دانش آموزی«عیدانه» آموزش و پرورش کاشان برای پایه ی پنجم ، درنوروز 1387 به چاپ رسیده است.

بهار دوست داشتنی است؛ زیرا بسیار آراسته و زیبا ست. رنگ ها و شکل و طرح پوشش او دلنشین است.خیلی به خود می رسد،چون می خواهد در چشم و دل مردم جا بگیرد. می خواهد با ظاهر زیبای خود، همه را جذب کند و آن گاه با آن ها سخن بگوید.مردم از کسی که شلخته و بی نظم و ژولیده است، خوششان نمی آید،سعی می کنند از او فاصله بگیرند. چه گونه است که همه ی ما از آمدن بهار ، خوش حال می شویم؟ چون همه جای طبیعت از شکوفه و گل و سبزه و نظم و آراستگی پر می شود و انسان از دیدن آن لذت می برد. این زیبایی ها را چه کسی به بهار داده است؟ بله! خدای مهربان. پس باطن و درون بهار هم به خدا تعلق دارد و زیباست.

اگر ما هم بخواهیم ظاهری آراسته و زیبا داشته باشیم؛ اول باید ، درون خود را زیبا کنیم و این با تمرین و پشتکار به دست می آید.وقتی آدم اهل راستی و درستی باشد، برای خشنودی خدا فکر کند و تصمیم بگیرد و عمل کند ، با همه مهربان باشد، به دیگران کمک کند، از پدر و مادر احترام بگیرد،در برابر بزرگ ترها با ادب باشد، در زندگی خود نظم و انضباط ایجاد کند، خوب درس بخواند، درهیچ کاری زیاده روی نکند و اندازه ی هر چیزی را نگه دارد؛ شخصیت زیبایی پیدا می کند و سبب می شودتا ظاهر او هم زیبا شود و به آراستگی ظاهری خود هم اهمیت بدهد.

پس از بهار درس بگیریم و به آراستگی درون و بیرون اهمیت دهیم تا دیگران را دوست بداریم و آن ها هم ما را دوست بدارند.



[ جمعه 90/1/26 ] [ 2:50 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

طعم گس نوستالوژی(4)

این نوشته ی کودکانه در مقدمه ی پیک «عیدانه» نوروز 1387 آموزش و پرورش کاشان برای دانش آموزان پایه ی چهارم به چاپ رسیده است:

به نام خدا

آیا تا به حال شنیده اید که کسی از بهار بد گویی کند؟ بهار زیباست. سر سبز و با طراوت است. وقتی از راه می رسد؛ همه را به شور و نشاط وا می دارد. برف های انباشته شده بر نوک کوه ها نیز به احترام او از جا بر می خیزند و روان می شوند وتا پایین دامنه به پیشباز او می آیند و همه جا را آب و جارو می کنند و روی گل ها و سبزه ها را می شویند و به بهار شادباش می گویند.

بهار بسیار با ادب است. وقتی می خواهد سخن بگوید ؛ از لب های او گل و شکوفه می بارد. پیام های زیبای او بر دل می نشیند. مردم با علاقه به دشت و صحرا می روند و در کنار او کینه و دشمنی هایشان را دور می ریزند. جویبار آوایی دلنشین دارد.پرندگان به جست و خیز مشغولند و با یک دیگر مؤدبانه سخن می گویند. بد زبانی و سبک سری و سخنان بی هوده و داد وفریاد و مسخرگی و غیبت در حضور بهار ترک می شود.نوجوانان و جوانان هم با رعایت «ادب» از آبروی خود نگهداری می کنند و چراغ عقل و خرد خود را با ادب روشن نگه می دارند و ادب را بهترین  کمک کار و برترین همراه خود می دانند.

باران بهاری بر همه می بارد. بخل نمی ورزد. با همه مهربان است و مانند مادر از شیره ی جان خود ، کوه و دشت و همه ی طبیعت را سیراب می سازد. پس بهار ادب آموز همه ی مردم است و به رسم ادب، با رخسار شکوفه ها و گل ها به روی مردم لبخند می زند. از زبان پرندگان خوش آواز، واژه های دوستی و محبت را در گوش مردمان نجوا می کند. رود خانه ی با شکوه ، زندگی پر جوش وخروش و تلاش را زمزمه می کند.

بچه های عزیز! بیایید از بهار درس بیاموزیم تا همیشه بهاری باشیم.



[ جمعه 90/1/26 ] [ 2:49 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

طعم گس نوستالوژی(3)

یادداشت زیر برای پایه ی سوم دبستان در پیک«عیدانه»نوروز1387 به چاپ رسیده است.

                          به نام خدا

آفرین ! احسنت ! بارک الله! مرحبا ! بابا گل کاشتی !

بابای علی خیلی مهربان است. او می داند که بچه ها خیلی دوست دارند مانند بزرگ ترها، کارشان را درست انجام دهند. وقتی می بیند که علی همه ی سعی خود را می کند تا کارهایش را بادقت انجام دهد، خوش حال می شود و مرتّب او را تشویق می کند.

علی در حال رشد است. به خورد و خوراک خود می رسد . خوب ورزش می کند.خوب می خوابد و استراحت می کند.و از فرصت ها هم به جا استفاده می کند.

آموزگارشان به او گفته است که تحصیل دانش در کودکی، مانند نقش و نگار روی سنگ، ماندگار می شود.

بابای علی وقتی تلاش او را می بیند، به او آفرین می گوید. در این کلمه به اندازه ی همه ی دنیا، قّوت و نیرو وجود دارد. علی احساس قدرت می کند و بیش تر کار می کند. تشویق های پدر ، به علی آرامش می دهد و در او اعتماد به نفس ایجاد می کند.

 خواهرش فاطمه دانشجو است.تشویق های بابا او را کمک کرد تا همیشه با کارنامه ای درخشان به کلاس بالاتر برود. علی از درس خواندن لذّت می برد و تصمیم دارد، در آینده در انرژی هسته ای خدمت کند.

پس آفرین و مرحبا و بارک الله بر علی که این قدر تلاش گر و جدّی است و خوب درس می خواند.



[ دوشنبه 90/1/22 ] [ 6:29 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

طعم گس نوستالوژی (2)

مطلب زیر در سال1387برای آموزش و پرورش کاشان تهیه شد که در پیک دانش آموزی پایه دوم دبستان به چاپ رسیده است:

به نام خدا

ماهی کوچولو با دسته ای از ماهی ها به وسط دریا رفتند.هنگام بازگشت ، به یک جزیره ی مرجانی برخورد کردند. سخت مشغول تماشا بود و متوجه نشد که ماهی های دیگر رفته اند.دلش می خواست گریه کند، اما دید که فایده ای ندارد. پیش خود گفت: " اهمیتی ندارد. من اگر خودم را نبازم و آدرس به آدرس، سراغ شهرم را بگیرم ، به منزل خواهم رسید."

رفت و رفت تا به یک لاک پشت رسید و از او سراغ شهرشان را گرفت. لاک پشت پیر او را راهنمایی کرد.ماهی کوچولو راهش را گرفت و رفت؛ تا این که سر یک چند راهی ، نهنگ بزرگی جلوی او سبز شد.از ترس نزدیک بود، زهره اش بترکد. کمی راهش را کج کرد و همین سبب شد تا گم شود. ناگهان یک مار ماهی از کنار او رد شد و به او گفت: "از قیافه ات پیداست که اهل این محل نیستی؟ اگر کاری از دست من بر می آید بگو کمکت کنم."

ماهی کوچولو کمی خودش را جمع و جور کرد و بدون آنکه قصدی داشته باشد، نشانی منزل خود را اشتباهی گفت و مار ماهی هم راه دیگری را به او نشان داد. ماهی کوچولو نمی توانست راه اشتباه را برود.مقداری لای سنگ ها و بوته ها چرخید و با خود کمی فکر کرد و گفت:" هیچ چیز بهتر از راست گویی نیست." پس جلوی یک ستاره ی دریایی را گرفت و از او کمک خواست. او هم نشانی درست داد.

سرانجام ماهی کوچولو پیش خانواده اش برگشت. او فهمید که هرکس دروغ بگوید ، به خود خیانت کرده است و نجات در راستی و راست گویی است. 



[ یکشنبه 90/1/21 ] [ 8:15 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

طعم گس نوستالوژی(1)

 آموزش و پرورش کاشان در سال 1387 برای اولین بار موفق شدامتیاز تألیف و انتشار پیک های دانش آموزی را از سازمان متبوع خود دریافت کند.مقدمه ی هر پنج پیک نوروزی «عیدانه»نوشته صاحب این قلم است:

ادبیات کودکان
از پیک عیدانه ی پایه اول دبستان:

 
                                   به نام خدا
شب عید بود؛ همه شاد و خوش حال بودند و در باره ی «بهار» حرف می زدند. مادرم گفت:" امشب زود
بخواب تا فردا صبح زود بتوانی بهار را ببینی."گفتم:" چشم مادر جان!" آن وقت روی پدر و مادرم رابوسیدم و به جای خواب رفتم.اول دعا کردم و بعد به پهلو خوابیدم.

یک وقت دیدم که از خواب بیدار شده ام و از پشت پنجره ی اتاق با ستاره ها حرف می زنم.آرزو کردم که یکی از آن ستاره های قشنگ مال من باشد. فکر می کنم با این همه ستاره ای که در آسمان است،به هرکس یک دستمال پر از ستاره برسد.

در همین فکرها بودم که کسی سر و صورتم را نوازش کرد.سرم را کمی برگرداندم.دیدم خورشید است که آرام آرام از پشت کوه ها بالا می آید و با دستان گرم خود ، همه را نوازش می کند و به هر کس یک سبد «نور» هدیه می دهد.

ازاتاق بیرون آمدم و از خورشید تشکّر کردم. نسیم ملایمی می وزید.سبزه ها هم سرک می کشیدند و به من لبخند می زدند. هوا بوی عطر یاس گرفته بود. بهار از راه رسیده بود. نفس بلندی کشیدم و بلند فریاد زدم: " خدایا شکرت از این همه نعمتی که به ما دادی !"بچه ها ما هم از خدای بزرگ که این همه به ما لطف و محبت کرده است ، تشکر می کنیم و فرا رسیدن بهار و عید نوروز را به شما و خانواده های مهربانتان تبریک می گوییم...



[ شنبه 90/1/20 ] [ 6:37 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

یک خاطره ی جنگی

روستای ملیحه سعدون در منطقه ی هویزه

- آتش جنگ همچنان تنوره می کشید. دشمن بعثی که از پیروزی های پیاپی رزمندگان اسلام درخطوط مقدم جبهه به تنگ آمده بود، ناجوانمردانه تخریب شهرها را آغاز کرده بود. روزی نبودکه شهرهای دور و نزدیک در معرض تهاجم هواپیماها و موشک های دوربرد رژیم صدام نباشد.به موازات دفاعی که رزمندگان از میهن اسلامی داشتند؛ دو جبهه ی دیگر هم گشوده شده بود که از اتفاق هردو با لفظ " ساخت " شناخته می شدند؛ گروهی که کشور را می ساختند و عده ای که در پشت پرده ی سیاست به ساخت و پاخت با استکبار مشغول بودند، هرچه آن هامی ساختند این گروه با فتنه انگیزی خنثی می کرد.لیبرال ها که اطلاعات کشور را به ثمن بخس در اختیار دشمنان قرار می دادند.و افراد ضعیف النفس هم قضایایی مثل مک فارلین آمریکایی را به وجود می آوردند. منافقین هم که از دو طرف به شیطان یاری می رساندند،یعنی در طرف صدام به طور علنی به روی ما اسلحه گشوده بودند و درداخل هم از دوایر دولتی، جاسوسی می کردند و در کوچه و خیابان هم با دروغ و شایعه به شیطنت مشغول بودند. این جماعت به جز خیانت وجمع آوری مال و ثروت وجاه طلبی، کار دیگری از عهده اشان ساخته نبود. اما از سوی دیگرجمعیت عظیمی هم بودند که دامن همت را بالا زده بودند تا این کشورساخته شود. نکته ی ظریفی که در این جا وجود دارد آن است که رزمندگان ما هر منطقه ای را که آزاد می کردند، گروه های سازندگی اعم از بنیاد مسکن انقلاب اسلامی و جهاد سازندگی و دیگران و در یک کلام ستاد بازسازی مناطق جنگی، زمینه های باز سازی آن را فراهم می آوردند. هر شهرواستانی هم متقّبل فراهم آوردن امکانات و تامین هزینه ی یکی از مناطق جنگی شده بود. کاشانی ها باز سازی چند روستای منطقه ی هویزه را بر عهده گرفته بودند.
روزهای پایانی سال هزار و سیصد شصت و چهار خبر رسید که برای ساخت منازل مردم در روستای ملیحه سعدون یک وملیحه سعدون دودر منطقه ی هویزه به نیرو نیاز است. آموزش و پرورش در ایام تعطیلات نوروزی این استعداد و آمادگی را داشت تا در این امر خیر مشارکت نماید.من و حمید رضا اعلام آمادگی کردیم. او مسؤول ستاد آمادگی و پشتیبانی جبهه و جنگ آموزش و پرورش منطقه بود و من هم در دایره ی امور تربیتی کار می کردم. اطلاع رسانی ها و اقدامات لازم اداری صورت گرفت.ابلاغ ما دونفر به عنوان سرپرست هنرآموزان هنرستانی صادر گردید. در نهایت چهل نفر دانش آموز به اتفاق دو نفر از کارمندان بنیاد مسکن، و پیرمردی بنا که پدربزرگ یکی از دانش آموزان بود،در مجموع چهل و پنج نفرداوطلب این مأموریت شدیم و روز بیست و نهم با یک اتوبوس راهی خوزستان شدیم.
نیمه های شب بود که به اهواز رسیدیم. مقرّ ستاد ما در حاشیه ی شهر قرار داشت، مستقیم به آنجا رفتیم وچند ساعتی را استراحت کردیم . وقتی به خودآمدیم می دانستیم که سال تحویل شده است؛ ولی این موضوع برایمان چندان اهمیتی نداشت. مهم این بود که به لطف الهی ،شرایطی فراهم شده است که می توانیم در سازندگی کشور نقش داشته باشیم. بچه ها روحیه ی شادی داشتند و مدام نکته می پراندند و لطیفه تعریف می کردند و شورو شوقشان را با سرو صدا و قهقهه بروز می دادند.صبحانه را خوردیم و به اتفاق یک راهنما که رانندگی یک لنکروز را بر عهده داشت و بیل و کلنگ و فرغون و مقدار دیگری خرت و پرت بنایی را حمل می کرد و البته تغذیه ی ما را هم با خود داشت ، حرکت کردیم . او در پیش کاروان و ما هم به دنبال او با احتیاط حرکت کردیم.در مورد آنچه در راه دیدیم، همان واقعیاتی است که در یک منطقه ی عملیاتی می توان مشاهده کرد. اعم از خاکریز و دپو و سنگر و تانک های زمین گیر شده و اتومبیل های سوخته و خانه و ساختمان های تخریب شده و ربع و اطلال و دمن و آثار باقیمانده از زندگی آبادان گذشته ...کمی بالاتر از زیارتگاه شهدای هویزه و در حاشیه ی رود کرخه ، مزارع سرسبز و با نشاطی چشممان را نوازش می کرد.باور نمی کردیم که بیشتر این طراوت و خرمی نتیجه ی زحمات خانم ها باشد؛ این را در این چند روزی که در ملیحه سعدون بودیم دریافتیم. هرروز به چشم می دیدیم که دخترها و مادرانشان به این دشت های وسیع و حاصلخیز می رفتند و مشغول کار می شدند. علاوه بر آن به ما هم در ساخت و ساز اتاق هایشان کمک می کردند.اما تعدادی هم پسربچه و نوجوان و جوان هم بودند که مادران و خواهرانشان اجازه نمی دادند از آن ها کار بکشیم، دلیل آن راهم نفهمیدیم شاید از سر دلسوزی خانم ها بود و یانق و غری که این جوان ها در نبود ما می زدند. در طول این دوهفته ای که در آنجا کار می کردیم از این موضوع خیلی رنج بردیم.این احترامی که خانم ها دارند به نحوی که اسامی آبادی ها را هم به خودشان اختصاص داده اند ،گوارای وجودشان باد! زیرا منزلتی است که اسلام به ان ها داده است.
راهنما که لهجه ی اصفهانی داشت ما را به اتاق نیمه ساز بزرگی هدایت کرد.به نظر می رسیدکه به منظور نگهداری مصالح ساختمانی احداث کرده بودند.برایمان توضیحات لازم و کافی را داد. اینکه کی خاموشی زده می شود و کی بیدارباش است .وقت صبحانه و ناهار و شام را تعیین کرد و نحوه ی ارتباط با مقر را هم مشخص نمود و توضیح داد که ستاد بازسازی استان اصفهان علاوه بر این منطقه در جاهای دیگری هم برنامه ی ساخت و ساز دارد و فقط یک اکیپ مأمور توزیع غذا برای بنا و کارگر این مناطق است.یکی از بچه ها به طنز تیکه ای انداخت و گفت برای سلامتی این اکیپ صبح و ظهر و شب دعا می کنیم.کار نداریم که در طول این دوهفته کم و کاستی هایی هم بود که گلایه ی دانش آموزان را به همراه داشت.یکی دو نوبت هم ما معلم ها و نمایندگان بنیاد مسکن مهمان اهالی بودیم و سهمیه ی غذایی امان را در اختیاردانش آموزان قرار دادیم.
اولین روز سال نو، به جابه جایی و تقسیم کار و مسؤولیت و تعیین نقاط ساخت و ساز و جمع آوری مصالح در حاشیه ی آن گذشت و شاد ترین بخش آن هم آب تنی در کرخه رود بود.هواهم کاملا" بهاری و شنا ی بچه ها دلچسب بود.چند عکس یادگاری هم گرفتیم.
روزهای بعد طبق برنامه به ساختمان سازی مشغول شدیم.باورم نمی شد که دانش آموزان رشته ی ساختمان چنین مهارتی در بنایی پیدا کرده باشند ، هرجا هم نقصی بود، آن پیرکاروان ما که گفتم بنا وپدربزرگ یکی از دانش آموزان بودراهنمایی می کرد.از ستاد اهوازهم مهندسان می آمدند و بر کار نظارت می کردند و اشکالات را برطرف می نمودند. همه با جان و دل کار می کردیم. هیجان کار آن جا بود که گاه گاهی یکی از هواپیماهای بعثی از بالای سر ما عبور می کرد و شوخی و مزاح های بچه ها به اوج خود می رسید. یک روز در چنین اوضاعی چند نفر از دانش آموزان شعار مرگ بر صدام را به صورت ریتمیک دم گرفتند. جوان عربی که گاهی از سرغیرت برای ما چنددور با فرغون آجر می آورد ، یکدفعه برگشت و سر آن ها فریاد کشید و گفت: " شما حق ندارید در این جا به صدام فحش و ناسزا بگویید!" خیلی تعجب کردیم و فکر کردیم شوخی می کند. من درآمدم و گفتم :" اخوی، همین صدام شماها را به این روز انداخته است و این ها برای خدمت به شما آمده اند." در جوابم گفت: "صدام هرکاری بکند حق دارد. او پسر عموی من است! "تعجب ما بیشتر شد و دیگر چیزی نگفتیم.بعد که بررسی کردیم متوجه شدیم تعصب افراطی نژاد عربی دارد. از همه مهم ترآن که دراین منطقه هیچ کدام از شبکه های رادیو و تلویزیونی ما قابل دریافت نبود و تنها شبکه های عربی و انگلیسی زبان قابل دسترسی بود و این بندگان خدا پیوسته در معرض بمباردمان تبلیغاتی دشمن بودند.با این وصف دانش آموزان از آن به بعد مراعات کردند وچیزی که آن ها را ناراحت کند نگفتند، در عوض به محل استراحت که می رسیدند ، دم می گرفتند و اشعار حماسی می خواندند.نماز جماعت و دعای توسل و کمیل هم برقرار بود و پیش نماز ما یکی از دانش آموزانی بود که درس طلبگی می خواند.تراکتور سواری برای حمل مصالح و شب های مشاعره و شنای در کرخه،از تفریحات دوست داشتنی بچه ها بود. از جمع ما بعدها دونفر به فوز شهادت رسیدند. که یکی شهید شجاعی و دیگری شهید توفیقی است.این دوست طلبه ی ماهم با گلوله ای که از گوشه ی گلویش رد شده بود به درجه ی جانبازی نایل آمد و تا مدت ها تارهای صوتی اش رو به راه نبود. بقیه نیز هرکدام منشأ خیر و برکت برای منطقه ی خودشان شدند.در مجموع تا چهاردهم فروردین ماه شصت و پنج که به کاشان باز گشتیم، توانستیم با کمک یکدیگر چند اتاق برای اهالی بسازیم. هنگام بازگشت ابتدا بر مزار شهدای هویزه رفتیم و فاتحه خواندیم و در انتها هم در قم ضمن اقامه ی نماز صبح توفیق زیارت حضرت فاطمه ی معصومه را هم پیدا کردیم.والسلام



[ چهارشنبه 90/1/3 ] [ 8:32 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

روزگارتان نوروز باد!

نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
کی حدیث عشق می گردد کهن؟
سال نو ،یا این شبان و روزها 
 این بهار حسن تو
صد شکوفه صد گل شاداب دارد.
شیشه ی عطر بهار لب دیوار شکست
همه جا پر شده از بوی خدا
همه جا آیت اوست.
روز نودر چمن آمدگل از عدم به وجود
بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود
بنوش جام صبوحی به ناله ی دف و چنگ
ببوس غبغب ساقی به نغمه ی نی و عود
روزها نو نشده کهنه تر از دیروز است
گر کند یوسف زهرا نظری نوروز است
لحظه ها در تپش تاب و تب آمدنش
آسمان چشم به راه قدمش هر روز است
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزل ها و غزل خوانی ها
چشم تو لایحه ی روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانی ها
ما پیام عید رهبر را چو مصحف می کنیم
مثل دستور العمل همواره مصرف می کنیم
کوری هر چه حسود وزشتی روی زغال
با جهاد اقتصادی،کارمضاعف می کنیم. 
اینک که بهار گل ها تجلی اراده ی
مقلب القلوب والابصار
و روییدن زیباترین جلوه های طبیعت را
نوید می دهد،
حلول رایحه ی شامه نواز -
حوّل حالنا الی احسن الحال را
تبریک می گوییم.

نخستین روز بهار
روز آغاز آفرینش
بر همه ی شما مبارک
 و تا شب و روز جهان، آینده است
روزگارتان نوروز باد!
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
از به هم پیوستن پیامک های نوروزی این قطعه ی ادبی به وجود آمد.



[ دوشنبه 90/1/1 ] [ 1:17 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]
[ مطالب جدیدتر ] .::. [ مطالب قدیمی‌تر ]

درباره وبلاگ



پیوندهای روزانه

مُقیت - برای اهل خیر
درپناه عدالت-میثم میرزایی تبار
آستان مقدس اولین شهیدتاریخ ایران در اردهال
کاشان حامی
پرتال خبری کاشان
ساربان
عباس خوش عمل
دل نامه
خبرگزاری طنز بیداری
کارنامه
شهید حسن خاکی
تاریخچه نمایش در کاشان
سیّدرضای شاعر
ابیازن زادگاه من
حماسه سازان-حسینعلی حاجی

آرشیو ماهانه

شرح سدید
شعر و ادب
مجموعه طنزهای سدید
خاطره و داستان
قند پارسی و پژوهش ادبی
سینما و تئاتر
یادداشت های سیاسی
روز های خدا
دل نوشته ها
سوره ی اندیشه
آموزش و پرورش
کاشان شناسی
اخلاق و عرفان
فرهنگ بسیجی
کودک و نوجوان
دفاع مقدس

پیوندها

امام خمینی
امام خامنه ای
آثارامام خامنه ای
مقام معظم رهبری
سفیر ولایت-آیت الله نمازی
استاد میر باقری
آستان قدس رضوی
کربلا- حرمین
جریان شناسی سیاسی
وزارت فرهنگ و ارشاد
فرهنگستان ادب فارسی
کتابخانه ملی و موزه
کتابخانه های کشور
سازمان اسناد کتابخانه ملی
اسناد انقلاب اسلامی
جبهه ی فرهنگی انقلاب
دفتر تدوین تاریخ ایران
دایره المعارف اسلامی
مؤسسه در راه حق
پرتو سخن
بنیاد اندیشه اسلامی
اطلاع رسانی فلسطین
اطلاع رسانی دولت
سامد:مردم و دولت
ریاست جمهوری
مجلس شورای اسلامی
پژوهش های مجلس
قوه ی قضاییه
حوزه ی هنری
وزارت آموزش و پرورش
شبکه مدارس ایران
وزارت علوم
آرشیو صدا و سیما
خبرگزاری فارس
رجا نیوز
خبرگزاری رسا
خبرگزاری حیات
خبرگزاری جمهوری اسلامی
شبکه خبر دانشجو
خبرنامه دانشجویان
صبح قریب
خبرگزاری صراط
سازمان پانا
خبرگزاری های سیتنا
میراث فرهنگی کاشان
صراط نیوز
سپاه نیوز
تریبون مستضعفین
نشریه راه
دانشنامه دین و سیاست
فرهنگ واژگان
شهید آوینی
رحیم پور ازغدی
مهدی نصیری
حسین شریعتمداری
دکترحسن عباسی
دکتر زاکانی
حماسه سازان - حسینعلی حاجی
دکتر کوچک زاده
انجمن شاعران ایران
شاعران پارسی زبان
قیصر امین پور
میرشکاک-فردا
علی رضا قزوه
عباس خوش عمل کاشانی
پرویز بیکی
حسین قدیانی
جلال رفیع
رضا امیرخانی
توقیف سوره
وحید یامین پور
دکتر محسن پرویز
حمید عجمی
یادداشت های شبانه-بدری
کتابخانه حج
پایگاه مجلات تخصصی نور
بانک مقالات اسلامی
نصور-مقالات
جهاد دانشگاهی-مقالات
ایران داک
رشد
مردم شناسی
عماریون
تسنیم
شبستان
خبرنگاری تلویزیون
آموزه
فرهنگخانه
فرهنگ ایثار
فرهنگ انقلاب
فرهنگ شهادت
وبلاگ نویسان ارزشی
رهروان ولایت
معبر-بسیج
ارزشی ها
شهر حقوق
ذخیره خدا
فصل انتظار
سفید شهرکاشان
دسته کلید
مهدی باقری
فقیه نی ریزی
شهیدان هفتم تیر
تلنگرخانه
هم نفس
آرمان
بازنشستگی
طلبه بلاگ
برادران شهید هاشمی
فازستان
ولایتی ها
دهاتی
محمد صادق کوشکی
مثل فرهنگ
روزدهم(عاشورا)
ارزیابی آ.پ.
جشنواره ادبیات داستانی دفاع مقدس
نسرین ارتجایی
بی بال پریدن
گردشگری کاشان
رسانه فجر کاشان
یکی بود هنوزهم هست
پاتوق د.و پ.
تنهایی من
نوید شهادت
همه رقم مفت!!!!!
آشنای غریب
بوی سیب
عاشقان علی
راهی به حقیقت
سامع سوم
حاج آقا مسئلةٌ
فرزانگان امیدوار
غیر قابل انتشار
نغمه ی عاشقی
ستارگان دو کوهه
شهدای دارالمؤمنین کاشان
جبهه پایداری انقلاب اسلامی
شهید اردهال
پایگاه خبری تحلیلی برهان
فرمانداری آران و بیدگل
انهار
xXx عکسدونی xXx
روستای چشام
دکتر قدیری1
دکتر قدیری2
خبرنگار- ابوالفضل نوحی
شهیدان هاشمی
دوستانه
کانون مسجد فاطمیه شهید یه
بازگشت نیما
لنگه کفش
آبادگر-قربان ناد
جاده های مه آلود
فدایی ولایت
بسیج اسدآباد-روز قدس
مناجات با عشق
محسن شعبانی مفرد
عمارمیاندواب
ترخون
خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا
ندای دریا
تینا!!!!
حضرت آیت الله نمازی
.:: مــــهــــــدویــــــــت ::.
بلوچستان
PARSTIN ... MUSIC
تنهایی......!!!!!!
عاشقانه
ارواحنا فداک یا زینب
شهید حسن خاکی
ابیازن زادگاه من
««««««« کارنامه »»»»»»»
وبلاگ گروهیِ تَیسیر
قالب پارسی بلاگ|قالب وبلاگ عید نوروز پارسی بلاگ
تور چین
ثبت شرکت | nulled mobile

سایت آوازک

عکس جدید

دیگر امکانات


بازدید امروز: 84
بازدید دیروز: 140
کل بازدیدها: 1158380

طراح قالب: آوازک

[ طراح قالب: آوازک ]
[ طراح قالب : آوازک | Theme By : Avazak.ir ]