سدید کاشان

صفحه اصلی عناوین مطالب تماس با من قالب وبلاگ Feed

روز شکر گزاری

 

روز شکر گزاری

12 فروردین1358

دوازدهم فروردین سال 1358، روز استقرار نظام جمهوری اسلامی است. روزی است که شخصیت حقیقی مردم بروز پیدا کرد و با رأی « آری» به جمهوری اسلامی،قریادگر کوبنده ترین پاسخ « نه» به زیاده خواهی ها و نیرنگ بازی های صهیونیسم و استکبارجهانی شد.

این همه تلاش و مجاهدت انبیا و اولیای الهی و شهادت دراین راه برای آن بوده است تا مردم متقاعد شوند که حکومت از آن خداست  و تنها در سایه سار ولایت الهیه می توان از یک حیات طیبه برخوردار شد. پس 12فروردین عصاره یک تاریخ سراسر تلاش و مجاهدت انبیا و اولیای الهی برای دست یابی به آرمان های بلند آسمانی است. روز پذیرش ولایت الهیه و تبعیت از ولی فقیه زمان است. روز به ثمر نشستن خون شهیدان، روز بعثت انقلاب و روز نقش آفرینی مستضعفان برای ایجادحکومت جهانی ابا صالح المهدی(عج) است.

سختی هایی که ملت ما در طول سی وهفت سال گذشته متحمل گردیده به سبب همین رأی آری به نظام جمهوری اسلامی بوده است و این نشانگر آن است که ملت ما همچنان زنده است و از آرمان های خود دست برنداشته است. بیداری اسلامی در سطح منطقه و استکبار ستیزی در سطح جهان دستاورد مبارک یوم الله 12 فروردین1358 است.

 پس جای آن دارد که به درگاه پروردگار عالم سر تعظیم فرود آوریم و از برای نعمت جمهوری اسلامی که مقدمه ی انقلاب بزرگ مهدوی (عج) و استقرار حکومت اسلامی است شکر و سپاس به جای آوریم و با زبان و قلم و قدم برای حفظ این نعمت بزرگ بکوشیم . ان شاء الله!   

سیزدهم فروردین  روز تیشتر  

سیزده به در 

تیشتر ستاره ی باران

روز 13فروردین، که در تقویم امروزین ما به نام روز طبیعت نامگذاری شده است،بدان سبب است که پیش از این در نزد ایرانیان روز تیشتر نام داشته است. تیشتر ستاره باران است و معنی آن از نظر لغوی یعنی آب چهره . امروز ثابت شده است که بعضی ستاره ها آب چهره و بعضی آذر چهره و آتشین هستند. این ستاره چهارسال و نیم نوری با ما فاصله دارد و به باور ایرانیان قدیم ، در پرورش هفت نوع گیاه تأثیر داشته است  : گندم، جو، ارزن، عدس،ماش، نخود، لوبیا.

جو را برای جانوران در نظر می گرفتند و ارزن را به پرندگان می دادند و پنج نوع دیگر متعلق به مردم بود. مقداری از این هفت گیاه را سبز می کردند و بر سر خوان نوروزی می گذاشتند که بعدها به آن هفت سین گفته شد.

فریدون جنیدی رئیس بنیاد فرهنگ نیشابور که با اثر ماندگار خود« داستان ایران بر بنیاد گفتارهای ایرانی»خدمت بزرگی به پژوهش های ایران شناسی نموده است؛در دیداری که در تاریخ  30 /7/1393 با ایشان داشتیم عنوان «سیزده به در» را نامی جدید و نحس بودن این روز را بافته های بیگانگان دانستند که از غرب به فرهنگ اسلامی - ایرانی ما تحمیل شده است. زیرا این عقب افتادگان اروپایی هستند که صندلی شماره 13 را در هواپیما و روی پلاک منزل خودشان قرار نمی دهند چون آن را نحس می دانند که بی تردید آن ها هم از اسرائیل گرفته اند . 

فریدون جنیدی

ایشان تعریف می کردند که مرحوم مادرشان 3 سبزه پرورش می دادند و بعد در روز سیزدهم نوروز آن ها را به صحرا می بردند و نثار آب روان می کردند برای آن که از ستاره ی تیشتر سپاسگزاری کرده باشند.همان طور که هنوز زرتشتیان ایران به 13 فروردین روز تیشتر می گویندو این روزرا روز شکرگذاری به درگاه خداوند متعال می دانند.

بی مناسبت نیست که به بهانه ی روز طبیعت، کتاب استاد فریدون جنیدی را تورق کنیم و از لا به لای اوراق آن تیشتر را از زبان ایرانیان قدیم مورد بازشناسی قرار دهیم:

...زمان سرودن یشت ها به پیش از هخامنشیان باز می گردد، زیرا که این دفتر یک نسک از بیست و یک نسک اوستا است که از ستم اسکندر رست و برجای ماند:

تیشتر را می ستاییم... که همه ی آفریدگان سپنتامینو، خواستار دیدار وی اند. آنان که در روی زمین به سر می برند و آنان که در زیر زمین به سر می برند و آنان که در آب، و آنان که در خشکی زندگی می کنند و آنان که پرنده و خزنده اند.(1). (فریدون جنیدی، داستان ایران، ص39)

در بندهش - رویه ی 70 - نیز چنین آمده است که: تیشتر آن باران را ساخت که دریاها ازو پدید آمدند، زمین را همه جای نم بگرفت، به هفت پاره بگسست، دارای زیر و زبر و بلندی و نشیب بشد. (همان ، ص 46).

ستاره ی تیشتر یا ستاره ی باران همان است که تیرماه سپیده دمان در آسمان خراسان دیده می شود....(همان ،ص70 )

ستاره ی تیشتر ...آبخیزهای دریا را برانگیزاند، او دریا را به جنبش درآورد، او دریا را با سرود به پیش می راند، او دریا زا سرکش می سازد، او دریا را به جوش در آورد،...همه ی کناره های دریای فراخکرد و همه ی میان آن بالا می آید.(2)

چنانکه پیداست، ایرانیان در هنگام سروده شدن یشت ها ، نیرویی را که آب را بر می کشید، از ستاره ی تیشتر در شمار می آوردند... (همان ، ص74).

ایرانیان باستان می دانسته اند آب که در زمین پلید شود، چون به دریا ریزد از پلیدی پالایش یافته به گونه ی ابر و باران به چشمه ها و رودها باز می گردد: تشتر آن ها (پریان خشکسالی ) را شکست داد، آن ها را از دریای فراخکرت دور نمود ! آن گاه ابرها بالا برآمد و آب های سالِ خوش آورنده روان گشت ...(3). آن گاه ... آب پاک کننده و درمان بخش از دریای فراخکرت سرازیر شود... این آب را تیشتر در میان کشورها پخش کند.( همان رویه 315).

او از آب، امواج برانگیزاند و باد چَست وزیدن آغاز کند. آن گاه این آب را سَتوِیس، به هفت کشور رساند، وقتی که او در موقع تقسیم پاداش حضور به هم رساند، آن گاه تشتر زیبا و صلح بخش به سوی ممالک آید...این چنین ممالک آریایی از سال خوش برخوردار گردند.(4). (همان ، صص81 و 82).

در یشت ها افزون بر خورشید، ستاره ی تیشتر که چشم روشن آسمان سپیده دمان است به نام سپاهسالار خراسان...و سَت ویس به نام سپاهسالار نیمروزان و ستاره ی وَنَند به نام سپهسالار خوروران، به زیباترین سرودها ستایش می شوند.( همان 366).

بزرگداشت خورشید و ماه و ستاره ی تیشتر که درباره ی آن سخن رفت؛ هنوز در خرده اوستا بخش هایی ویژه ی خورشید نیایش و ماه نیایش و نیز در یشت ها بخشی به نام تیشتر یشت خوانده می شود. ( همان ص451 ).

پی نوشت ها:

1- یشت ها، دفتر نخست، رویه ی 365

2- یشت ها، دفتر نخست، همان ، رویه های 486-7 با اندکی دگرگونی در ترجمه

3- یشت ها ، دفتر نخست، رویه ی 361

4- یشت ها ، دفتر نخست، رویه ی 343

روز تیشتر در کاشان:

روز تیشتر در کاشان نیز همچون سایر نقاط کشور بهانه ای است برای آشتی دوباره با طبیعت و شکر گزاری به درگاه رب العالمین. به همین سبب امامزادگانی که مضجع شریف آن ها در بیرون شهر قرار گرفته است در چنین روزی بیشتر پذیرای اهل دل هستند. از جمله شاهزاده ابراهیم(ع) در فین کوچک  و امامزاده هادی(ع) در فین بزرگ وبابا شجاع الدین دردشت حسن آباد و هلال بن علی (ع) در آران و بیدگل . آن هایی هم که تردد برایشان مشکل است  نزدیک ترین صحرای مشجر یا پارک ها را بر می گزینند. در این روز بد خلقی و نق زدن به طور کلی ممنوع است . به همین خاطر ورد زبان همگان است که :سیزده به در چارده به تو / لعنت به مرد قد قدو !. یعنی زن یا مرد نباید مثل مرغ قدقد و سرو صدا به راه بیندازد و بدخلقی کند. چون روز تیشتر روزشادی و تفریح و شکر گزاری است.

باغ گبرا

ماجرای باغ گبرها

لفظ گبربنیاد ایرانی ندارد و باید همان کلمه ی کافر عربی باشد که به زبان ایرانیان نگردید و ناگزیر به هیأت گبر (گور) درآمد . به عقیده ی ابراهیم پورداود در ایران اسلامی به زرتشتیان اطلاق شده و معناً در این استعمال نوعی استخفاف به کار رفته است. ( ر.ک. لغت نامه دهخدا ذیل واژه گبر).

روزگاری باغ گبرا(گبرها) و اطراف آن، دلچسب ترین جای تفریح و نشاط آفرینی برای امثال نگارنده در روز سیزده به در بود. شاید امروز بسیاری از مردم چنین اسمی به گوششان نخورده باشد و چنین مکانی هم برایشان عجیب و غریب بیاید. حال آنکه چنین جایی تا سال 1359 در کاشان وجود داشت و ای کاش مورد رسیدگی قرار می گرفت، چون می توانست امروز یکی از زیباترین بوستان سراهای کاشان و به خاطر استحکام بنا و کاه گل ها ی سرخ رنگ و نقش و نگارهای سنتی اش مناسب ترین محل برای موزه مردم شناسی باشد. ، متأسفانه پیش از انقلاب از سال1356 بر اثر باد و باران و تابش آفتاب رو به ویرانی گذاشت.هیچ کس در آن زندگی نمی کرد و سرایدارنیز نداشت.

ما بچه ها تحت تأثیر افسانه های دیو و پری و ازسر کنجکاوی از کوره ی بزرگ آبراهی که داشت ، وارد این باغ می شدیم و ضمن بازی همه جای آن را تفتیش می کردیم. اتاق های متعدد و زیبایی داشت با حوض خانه و آشپزخانه ی بزرگ و اصطبل و دو در بزرگ شرقی و غربی.فاقد اسباب و اثاثیه بود و به نظر می رسید که از آن به عنوان  کاروانسرا استفاده می شود. دیوار های بلند گبری و سکوت مرموزی که در آن حاکم بود با چند درخت  سرو و کاج در جلوی عمارت و سه درخت پسته در انتهای باغ مرا شگفت زده می کرد.در کتاب های درسی خوانده بودیم که دامغان و شاهرود و یزد و کرمان درختان پسته دارد، اما باورکردنی نبود که کاشان هم استعداد پسته کاری داشته باشد. بارها میوه اش را در ماه های مختلف آزمایش کرده بودم. هیچ کدام مغز نداشت و آبکی بود، چون کسی نبود که به آن ها رسیدگی کند و من تعجب می کردم که چه طور بدون آب دوام می آورند. شاید همین چنددرخت پسته انگیزه ی رونق باغات پسته کاری امروز کاشان شده باشد.

قاعدتاً بانی این محل عام المنفعه، باید زرتشتیان دیگر مناطق ایران بوده باشند که سرپناهی برای ایام مسافرتی خود فراهم آورده بودند. کاشان در طول هزارسال گذشته یهودی داشته است ولی زرتشتی نداشته است. به هر حال گذشت زمان این عمارت زیبا را تخریب کرد و کار پسندیده این بود که به جای آن یک باب دبیرستان احداث شد.(در خیابان شاهد کاشان).

انعکاس ثبت یک یادگاری از روی دیوارهای این عمارت در سال 1355و عکسی که گوشه ای از این باغ در آن مشاهده می شود.شاید برای مخاطبان این وبلاگ جالب بیاید.

 گفتنی است که خواندن یادگاری روی دیوار در آن زمان برایم دشوار بود به همین سبب تلاش کردم تا عین آن را روی کاغذ نقاشی کنم . حال که موفق به بازخوانی آن شده ام تصویر آن را نیز می گذارم تا خواسته ی نویسنده ی آن تحقق یافته باشد.

 تاریخ این یادگاری به تقویم یزدگری است .در گاه شماری یزدگردی که امروزه میان زرتشتیان کشورهای هند، پاکستان و ایران رایج است.برخی مبدا این تقویم را سال جلوس یزدگرد سوم (آخرین شاهنشاه ساسانی) بر تخت سلطنت ساسانی و بعضی دیگر سال مرگ او را مبدا آن قرار داده اند. آنچه امروزه در نزد اهل نجوم به عنوان مبدا تقویم یزدگردی مضبوط می باشد عبارت است : «سه شنبه» ماه ربیع الاول سال 11 هجری قمری برابر با 16 ژوئن سال 632 میلادی» باید گفت این محاسبه بر اساس جلوس یزدگرد بر تخت می باشد، سال مرگ او را ده سال بعد از این تاریخ باید در نظرگرفت.(ر.ک. http://www.pezeshkanomoomigilan.ir  )

بنابرین سال 1380 را می توان با سال 1345 هجری شمسی برابر دانست.

یادگاری باغ گبرا

بهرام کیخسرو فریدون و با یاد یوم شاد -آذر ماه قدیم سنه 1380

از یزد کرمیه وارد کاشان شدیم. پانزده نفر بودیم همگی صحیح و سالم و تندرست بودیم : خدا رحم بهار، بهرام رستم ، جمشید  برادر خدا رحم ، اردشیر سروش ، بهرام دیناروند، فیروز استاد بهرام، هرمزد یار گشتاسب، بهرام کیخسرو مزدیار، مهربان فولاد، اردشیر بهرام، بهرام دینار قاسم آبادی، خدایار شاه کاووس، خدایار خدارحم، دولتیار شهریار، خسرو مهربان خسرو.

خط نوشتم تا بماند روزگاری  /   من نمانم خط بماند یادگاری

امضا: بهرام کیخسرو فریدون و با یوم شاد.  



[ چهارشنبه 94/1/12 ] [ 6:1 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

یک کاشانی اولین فرمانده بسیج بلوچستان

 

یک کاشانی

اولین فرمانده بسیج منطقه بلوچستان 

 

رضا شریف اولین فرمانده بسیج مستضعفان در منطقه ی ایرانشهر استان سیستان و بلوچستان است. وی در بیست و سوم خردادماه سال 1340 در محله ی درب اصفهان کاشان در خانواده ی علم و دانش به دنیا آمد.او نیز یکی دیگر از نبیرگان بیت عالم ربانی و مجتهد جامع الشرایط ملا حبیب الله شریف کاشانی و فرزند حاج حسن آقاست.وی پس از گذراندن دوران تحصیل با توجه به تعطیلی دانشگاه ها در جریان حرکت انقلاب فرهنگی و بنا به ضرورت صیانت از انقلاب اسلامی، در حالی که هنوز سن نوزده را پشت سر نگذاشته  بود همکاری خود را با نهاد تازه تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آغاز کرد. اندکی پیش از شروع جنگ هشت ساله، راهی سیستان و بلوچستان شد و در سپاه ایرانشهر استقرار یافت. درآن زمان حاج اصغر جان نثاری اهل اصفهان که جوانی خوش برخورد وبا صفا و بسیار هم خاکی بود، سکان فرماندهی سپاه ایرانشهر را بر عهده داشت.

شهید رضا شریف 

نفر وسط شهید رضا شریف کاشانی است.

حاج اصغر از میان جوانان خوش فکر و مستعدی که با او همکاری داشتند، رضا را برگزید ومسؤولیت راه اندازی بسیج و آموزش نوجوانان و جوانان بلوچ را به وی سپرد. انتخاب درست و به جایی هم بود چون رضا با سن کم ، وظایف و تکالیف دینی خود را می دانست و با احکام شرعی آشنایی کافی داشت و از نظر عقیدتی نیز به خوبی ساخته شده بود و از طرف دیگر حسن خلق و رفتار متین و شخصیت آرام و موقر او می توانست جذب کننده ی دیگران باشد. من نیز که به عنوان معلم راهی ایرانشهر شده بودم و سال تحصیلی 59-60 را دربخش بزمان (در یکصد کیلومتری ایرانشهر که امروز تبدیل به شهر شده است) تدریس می کردم، گاهی که به شهر می آمدم و با دوستان کاشانی دیداری داشتم، شیفته ی حسن خلق و رفتار و منش رضا شده بودم. همیشه بشاش و خنده رو و خوش کلام و اهل بذله بود. گاهی با هم مشاعره و شوخی نیز داشتیم.آن موقع چون در دبیرستان بزمان عربی تدریس می کردم، بهانه ی خوبی بود تا رضا لطیفه ها و اشعار عربی مآب بلغور کند و به خورد ما بدهد از جمله از این شعر عربی او خوشم آمد که تا کنون نیز در حافظه ام مانده است:

 

انّی رأیتُ گربهً (گربتاً) /فی پشتِ خُمره خُسبهً (خسبتاً)/انّی کِششتُ دُمبُهُ (دُمبُهو) /قَالَ هِیَ  مَعو مَعو !

یعنی: من گربه ای را دیدم / که در پشت خمره ای خوابیده بود / دمش را کشیدم / و او گفت: معو معو!

 

در خردادماه 1360 بنا به دعوت سید قخرالدین شجاعی اولین مسؤول امورتربیتی آموزش و پرورش ایرانشهر که قصد داشت به کاشان بازگردد، با ابلاغ اداره کل آموزش وپرورش استان به عنوان مسؤول امورتربیتی ایرانشهر- به جای ایشان-منصوب گردیدم و چون جایی برای اسکان نداشتم چند روزی را مهمان روابط عمومی سپاه شدم و همین زمینه ساز آشنایی بیشتر من و رضا شد؛ به پیشنهاد او معاونت عقیدتی نهادتازه تأسیس بسیج ایرانشهررا پذیرفتم. گفتنی است که ایرانشهر اولین جا در بلوچستان است که بسیج توانسته است کار خودرا از آنجا آغاز نماید و این بی تردید مدیون فضای مناسبی است که به برکت وجود مقام معظم رهبری در دوران تبعید در این منطقه فراهم امده است.

اولین دوره ی آموزشی  جوانان  بلوچ که جمعیت آنان به بیش از پنجاه نفر می رسید در باغ ملی بمپور که چهارپنج کیلومتری ایرانشهر است،آغاز شد. مباحث عقیدتی بر مبنای کتاب اصول عقاید نوجوانان حضرت آیت الله جعفر سبحانی وجزوات مؤسسه در راه حق و انتشارات سیمان فارس تدریس می شد. ازحسن اتفاق عید همان سال نیز یک دوره ی آموزشی ضمن خدمت برای فرهنگیان ایرانشهرگذاشته شده بود که حضرت  امام خامنه ای مدظله سخنران مراسم افتتاحیه آن بودندو آیت الله العظمی جعفر سبحانی اصول عقاید و حجت الاسلام راشد یزدی تعلیم و تربیت تدریس می کردند و البته استادان برجسته ی دیگری نیز حضور داشتند  و من نیز به همین سبب آمادگی خوبی را برای تدریس در بسیج داشتم و رضا شریف نیز خود آمادگی های نظامی را آموزش می داد. در لابه لای برنامه ها فرصت مناسبی که پیش می آمد به نقاط دیدنی بمپور می رفتیم. از جمله ی آن ها دیدار از ساختمان در دست احداث کتابخانه ی بمپور بود که در جنب باغ ملی قرار داشت. رضا به طور اختصاصی تمامی سوراخ سمبه های پنهان و عجیب کتابخانه را با صبر و حوصله ی فراوان نشانم داد و بعد به اتاقک های کوچکی که در طبقه ی زیرین کتابخانه و در کنار راه روها و زیر پله ها قرار داشت برد و توضیح داد که این ها سلول های تک نفره زندان و شکنجه گاه ساواک است که رژیم شاهنشاهی در حال آماده ساختن آن ها برای از بین بردن مبارزان انقلاب بوده است و چنانچه فرصت می یافت مبارزانی چون حضرت آیت الله خامنه ای  و حاج سید فخرالدین رحیمی و دیگرانی که در این جا تبعید بودند به اینجا انتقال می دادو از بین می برد. ظاهر بیرونی کتابخانه چنین چیزی را نشان نمی داد ولی آن بخش از کتابخانه وحشتناک بود!

از دیگرجاهای دیگر بمپور سد کوچک آن بود که از آب تنی در آن لذت می بردیم. این دوره ی آموزشی بیش از یک ماه به طول انجامید و افراد داوطلب نیز راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شدند. اولین شهدای بلوچستان از منطقه ی ایرانشهر و به ویژه از بزمان بودندکه شهید پرویز موحدی که تا چند ماه پیش از شهادت  پرویز رخ نام داشت و دردو نمایشنامه ی اسم شب و تاج برداری به کارگردانی من نیز شرکت کرده بود، شناسنامه ی خود را به موحدی تغییر داد و عازم جبهه شد. وی از جمله اولین شهدای دفاع مقدس در بلوچستان است. بعد از این دوره ی آموزشی دیگر توفیق آن را نداشتم تا در خدمت رضا شریف باشم چون آموزش و پرورش مسؤولیت های دیگری بر گُرده ام گذاشت که ناچار از عزیمت به زاهدان شدم تا نیمه ی دوم سال 1363 که به کاشان باز گشتم اطلاعی از رضا نداشتم تا پس از 9 سال خبر شهادت او را شنیدم. او در تاریخ  12/3/1369 در درگیری با اشرار ضد انقلاب سیستان و بلوچستان به فوز شهادت رسید. پیکر پاک این شهید عزیز را درجوار دیگر بزرگان خاندانش در مزار دشت افروز کاشان به خاک سپردند. روحش شاد باد!



[ چهارشنبه 93/8/28 ] [ 12:17 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

کاش در کاشان نبود ای اهل دل کاشانه ام

 

کاش در کاشان نبود ای اهل دل کاشانه ام

 

قرآن منظوم

یکی از ستارگان درخشان شعر معاصر حاج عباس حداد کاشانی است. دانشی مردعرصه ی ادبیات که از شهپرآیات قرآنی به آسمان معانی دست یافته وصیاد وار مفاهیم بلند آن را در فردوس برین شعر فارسی غرس کرده است.

قرآنی که او به سلک نظم درآورده همچون اصل آن زیبا و دلچسب و ارمغانی ماندگار برای همه ی فارسی زبانان است.نگارستانی است در قالب مثنوی به شیوه ی خراسانی در بحر رمل مسدس محذوف (مقصور)، هم وزن مثنوی معنوی مولانا با افاعیل عروضی « فاعلاتن فاعلاتن فاعلات »نوعروسی است که راه و رسم دلبری را از خود قرآن آموخته است. استاد حداد با تحمل 3 سال رنج و مطالعه ترجمه های گوناگون قرآن آن هم در سن 81 سالگی ترجمه ی الهی قمشه ای را برگزیده و در مواقع ضروری به دیگر ترجمه ها رجوع کرده است تا سرانجام طی 9 ماه کار متوالی با بیش از 18000بیت ترجمه فارسی قرآن را در سال 1381 به زیور نظم آراسته است.

کار بازنگری آن بر عهده ی استاد علی شریف - از اساتیدمسلم و مسلط ادبیات فارسی و عربی - گذارده شده و مداح اهل بیت حاج احمد مشجری ویرایش و روخوانی چاپ کتاب را انجام داده است. با پی گیری های شاعر اهل بیت(ع)حاج محسن حافظی و همّت بلند سیّد محمّدعلی مرعشی مدیر انتشارات حافظ نوین این کارسترگ در اختیار مردم قرار گرفته است.عبدالرحیم رجبعلی زاده متخلص به بنّا و متخصص در ساخت ماده تاریخ، در مصراع آخر قطعه سروده ی خود می گوید: « جاودان نظم قرآن حداد» که معادل 1381 شمسی برابر با 1423 ه.ق. است.پیر غلام حسینی استاد مشجری نیز در دوبیت پایان مثنوی خود چنین گفته اند: هاتفی در گوش «محبوب» امین / در شب آدینه ای گفت این چنین: / حاج حدّاد آن ادیب نکته دان / نظم قرآن وی آمد جاودان.

سه نمونه  از قرآن منظوم استاد عباس حداد کاشانی:

سوره ی حمد

واژه ی مهر است و بخشش ای ندیم

ذکر بسم الله ، الرّحمان الرّحیم(آیه1)

مرستایش از خداوند است و بس(2)

کردگار عالمینِ دادرس(3)

پادشاه و مالک روز جزاست(4)

این حقیقت وین فضیلت از خداست.

ما تو را یارب عبادت می کنیم

وز تو دایم استعانت می کنیم(5)

تو هدایت کن به راه مستقیم(6)

راه آن هایی که دادیشان نعیم

نَه ره آنان که بر آن هاست خشم

یا به گمراهان که ما را نیست چشم(7).

سوره تکاثر

واژه ی مهر است و بخشش ای ندیم

ذکر بسم الله ، الرّحمان الرّحیم

کثرت مال و عشیره در جهان

برده رستاخیز را از یادتان(1)

تا به آنجا که زیارات قبور

بهرتان شد مایه ی فخر و غرور(2)

هیچ می دانید برزخ را که چیست؟(3)

هیچ می دانید دوزخ بهر کیست؟(4)

نیست این سان که شما پنداشتید

گر شما علم الیقین می داشتید(5)

داشتید از عالم برزخ خبر

هم از آنجا زاتش دوزخ خبر(6)

هم سپس بینید با عین الیقین

بس حقایق را به روز واپسین(7)

پس ز نعمت های حیِّ ذوالجلال

از شما خواهند کرد آن جا سؤال(8).

سوره ی اخلاص

واژه ی مهر است و بخشش ای ندیم

ذکر بسم الله ، الرّحمان الرّحیم

ای محمّد گو خدا یکتاستی(1)

آن خدا که بی نیاز از ماستی(2)

لَم یَلِد هست و وَلَم یولَد که هو

نه شده زاییده ، می زاید نه او(3)

همسر و همتا ندارد آن صمد

که وَلَم یَکُن لَهُ کُفواً اَحَد(4)

یادداشت منتشر نشده از استاد حداد

 در خصوص عظمت قرآن :

«...پروردگار بزرگ قرآن مجید را معجزه ی ثابت پیغمبر اکرم(ص) قرار داد تا با همه کس در همه جا و در همه ی اعصار و قرون الی یوم القیامه همراه مردم باشد. امروز اگر کسی از ملّت یهود بپرسد کو آن ید بیضا و کو آن اژدها و عصای حضرت موسی(ع) یا از نصاری سؤال کنند کو آن مرده ای که عیسی زنده کرد و کو آن کور مادر زادی که به اعجاز او بینا شد، چه می توانند نشان دهند؟ ولی این کتاب مبین هم معجزه پیغمبر است و هم برنامه ی رسمی و علمی و عملی اسلام است. در این موضوع مرا قصیده ای است که مطلع آن این است:

قرآن که «با»ست اوّل و «سین»است آخرش

یعنی «بس »است آن که همین است رهبرش

یک نقطه نیست نقطه ی ضعف اندرین کتاب

گر منصفانه کس نِگَرَد در سراسرش.

قرآن است که هیچ چیز را فرو گذار نکرده؛ از «بوس» که یکی از پیشوایان نصاری است نقل می کنند که طعنه بر حکمت حکما و استدلالات عقلیه می زند، حتی می گوید: خدا بلاهت ابله را بر عقل عاقل ترجیح می دهد!

آری باید «بوس» و نظایر «بوس» این گونه بگویند؛ زیرا اگر مردم عقل به کار ببرند، کجا حاضرند زیر بار تثلیث روند؟ کدام آدم خردمند که پابند به استدلال های عقلی و متکی به براهین علمی است حاضر است قبول کند که خدای یگانه سه تاست؟! کسی که می خواهد این طور عقیده ها را بر مردم تحمیل کند، ناگزیر باید اساس تعلیم خود را بر مکاشفه بنهد و مانند «بوس» بگوید: باید از روح القدس پُرشد تا فهمید!از این بگذریم؛

 شما کتاب عهدین را بخوانید تا بدانید در سراسر آن به کلمه ی عقل و آن چه به معنی آن است برخورد نمی کنید و حرفی از به کار بردن خرد و تفکّر و تدبّر نمی بینید؛ ولی در اسلام همه جا سخن از عقل است و گفت و گو از تفکّر و تدبّر است.در قرآن مجید شاید قریب 300آیه وجود دارد که مشتمل است بر دعوت به تعلّم و تفکّر و تعقّل و تذکّر؛ و گاهی با صراحت لهجه می گوید:« ولاَتَقفُ ماَ لَیسُ لُکُ بِهِ عِلم اِنّ السّمعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤاَد کُلُّ اُولَئِکَ کاَنَ عَنهُ مَسؤولا »

گاهی می فرماید: « ذَالکم وصاکم بِهِ تَعقِلُون» و درجای دیگر اهل تفکّر را می ستاید: « وَ یَتَفَکَرونَ فِی خَلقِ السَّمَواتِ وَ الاَرض» و یک وقت اهمال در اعمالِ عقل را سبب عذاب آخرت یاد می کند: « وَ قَالُوا لَو کُنّاَ تَسمَعُ اَو تَعقَل ماَ کُنّاَ فِی اَصحَابِ السَّعیر».

گاهی در مقام سرزنش کسانی را که فکر را راکد گذارده به کار نمی برند می فرماید: «اَوَلَم یَتَفَکَّروا فِی اَنفُسِهم ماَ خَلَقَ اللّهُ السّمَواتِ وَالارضِ وَ ماَ بَینَهما اِلاّ بِالحقِّ وَ اَجَل مُسَمّی».

اکنون درست دقّت فرمایید که به برکت این آیات و نظایر آن از معارف الهی و مسایل و مطالب دینی گذشته چگونه ابواب علوم طبیعی و ریاضی به روی مردم دنیا گشوده می گردد. مگر نه این است که علم هیأت و نجوم و جغرافیا و ژئولوژی و جانورشناسی و گیاه شناسی و امثال آن نتیجه ی به کار بردن عقل و استعمال فکر است؟! و گاهی انسان در بحر فکر فرو رفته می بیند از حرکت کوه ها سخن رفته است با این که بر حَسَب ظاهر در نظر مردم ساکن و جامد می نماید:« وَ تَرَالجِبالَ فَتَحسَبها جامده وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاَب صَنَعَ اللّه الَّذی اَتقَن کُلُّ شَیء ».

مراد از این سیر و حرکت ابر چیست؟ خدا داناست.آیا اشاره به تجدّد امثال است که عرفا گویند یا حرکت جوهری که حکیم الهی ملاّ صدرا و پیروان او گفته اند یا ناظر به حرکت زمین است که عقیده ی دانشمندان کنونی است؟!

دانشمندان می گویند هر ذرّه ای که عبارت از اتم است، اجزای آن که الکترون نامیده می شود، به سرعت عجیبی که مایه ی حیرت است دور هسته ی مرکزی که پروتون نام دارد می گردد. پس هرجسمی از اجسام این عالم که فراهم آمده از همین ذرّات است و همواره با حرکت این ذرّات در حرکت است، آن هم چه حرکتی که از کمال سرعت، ساکن و جامدبه نظر می آید و در این باره مراست:

اشیا متحرّکند و دوّار

این بوده و هست جزء اسرار

قرآن که ز معجزات علمی است

خوش گرم نموده است بازار

نصِّ «وَتَرَالجِبال» این است

در سوره ی «نمل» حیّ دادار

کُهسار چو اَبر در مرورند

جامد به نظر رسند هربار

قول حکمای عصر حاضر

این است که کرده اند اظهار

ذرّات اتم که هست اجزاش

در نام الکترون دوّار

پس هسته ی مرکزی که گویند

 آن را پروتون، به دور ناچار

چرخند به سرعت عجیبی

کاو مایه ی حیرت است بسیار

پس هرجسمی بُوَد ز ذرّات

در گردش و نیست آن پدیدار

صنع الله الذی که کرده است

هرچیز به جای خویش سُتوار.

شک نیست که بعد ازقرآن، نثر و نظم زیبا و شیرین هم برای همیشه رواج و دوام خواهد داشت. به همین سبب است که بعضی از آثار گذشتگان محو گردیده چون با ذوق و افکار مردم مغایرت داشته است؛ ولی نظم حکیم فردوسی، نظامی، انوری ابیوردی، ظهیر فاریابی، سعدی و حافظ و نظایر آن ها برای همیشه تازه خواهد بود زیرا تحت تابش انوار قرآنی است».

حداد کاشانی

دارالمؤمنین کاشان این افتخار را دارد که چند تن از برجستگان ادبی اش در دوران معاصر قرآن و نهج البلاغه و صحیفه ی سجادیه  را به نظم در آورده و افتخاری بر افتخارات گذشته ی این شهر افزوده اند. پیش ازاین مرحوم آلیاسین متخلص به همایون به نظم نهج البلاغه همّت گماشته بود و درسال های اخیر حاج عباّس حداد و استاد شهاب تشکری قرآن را منظوم ساخته اند.البته استاد تشکری علاوه برقرآن، نهج البلاغه و صحیفه ی سجادیه  را نیز در پرنیان شعرعرضه داشته است.

حداد و دیگر بزرگان کاشانی از این نظر که محدود به محیط کاشان شده اند و صدایشان فراتر از آن نمی رود،تأسّف و تأثّرجامعه ی فرهنگی را برانگیخته است. کاشان شهری است که از نیم قرن پیش به دنبال استان شدن بوده است و حتّی نام «گلستان» برای این منطقه تعیین شده بود، ولی گذشت زمان ، آن را به دست فراموشی سپرد. و امروز از داشتن یک ایستگاه رادیویی برای رساندن صدای فرهیختگان این شهر به گوش مردم محروم مانده است.حداد چهل سال پیش گفته است:

از سر انگشتم هنر می ریزد امّا همچو گنج

کس نخواهد یافت پنهان در این ویرانه ام

بارها بار سفر بستم قضا از هم گشود

کاش در کاشان نبود ای اهل دل کاشانه ام.



[ شنبه 93/7/26 ] [ 5:3 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

بنیانگذارمدرسه اکابر درکاشان

 

شاعر آیینی

بنیانگذارمدرسه اکابر درکاشان

حبیب الله خباز، فرزند مرحوم میرزا حسین مس فروش کاشانی در سال 1296 شمسی در کاشان متولد شد. در دوران شیر خوارگی ­پدر خود را از دست داد و در دوران خردسالی­، روشنایی یک چشمش را به ظلمت بی سرپرستی سپرد­تا آن که دایی ­اش سرپرستی او را عهده دار شد. زمانی که ذهن او آماد­ه ­ی فراگیری سواد خواندن و نوشتن بود، مجبور گردید تا درمغازه ی نانوایی عمو و دایی به کار بپردازد.در سال 1312 که تازه به سن هیجده ­رسیده بود­،­یک روز­پای­ فر سنگکی ­با خود اندیشید که  انسان باید سواد داشته باشد­تا­بتواند بهره ی ­بیشتری از این جهان ببرد.اما رسیدن به این آرزو برای او آسان نبود چرا که می دید مجوزی برای حضور او در مکتب و مدرسه وجود ندارد.­ وزارت معارف آن زمان نیزبرای بازماندگان ازتحصیل برنامه ­ی­ خاصی­ نداشت. به خاطرش رسید که خود آغازگرچنین راهی شود؛ با چند نفر از جوانان فارغ التحصیل دوره ی ابتدایی که با وی ارتباط خویشاوندی داشتندصحبت کرد و آنان را تشویق نمود تا در راه اندازی کلاس های اکابر،او را یاری دهند و خود نیز به جذب بی سوادان هم سن و سال خود پرداخت. به این سه جوان پیشنهاد کرد که  نامه ای به رئیس وقت معارف کاشان بنویسند و برای رسمیت بخشیدن به این طرح،درخواست مجوز کنند.آموزش و پرورش در پاسخ اعلام می دارد که تا کنون چنین برنامه ای به ما ابلاغ نشده است امّا از همّت و فکر عالی و روشن شما قدر دانی می شود.همین چند کلمه نیز کافی بوده است تا او را به ادامه ­ی راهی که در پیش گرفته بود مصمم تر کند.

سعدی

آشنایی راقم این سطوربا جناب خباز به سال 1354در انجمن ادبی صبای کاشان باز می گردد. یادداشت کوتاهی که در همین زمینه به دستخط ایشان در اختیار من است از آقایان پریور و رحیم زاده و حاج کاظمی نام می برد که اولین آموزگاران کلاس های ابتکاری وی بوده اند . او این آموزشگاه شبانه را در  مدرسه سعدی آن زمان واقع در خیابان ژاندارمری بنیان می نهد.این آموزشگاه تا سال 1315 به مدت سه سال به شیوه ی نوین تداوم می یابد تا آنکه  این سه جوان آموزگار به خدمت سربازی اعزام می شوند و بعد از آن هم به استخدام ارتش در می آیند. در طول این سه سال فکر بلند مرحوم خباز به مسؤولان وزارت معارف انتقال داده می شود و نتیجه آن می شود که در سال 1315 نظامنامه اَکابر مبنی­ بر تشکیل کلاس ­های اَکابر در مدارس دولتی و موظف نمودن کارکنان بی سواد دولت و مؤسسات عمومی و پیشه وران جهت شرکت در­این کلاس هابه تصویب ­شورای عالی آموزش و پرورش می رسد و هفت سال بعد کلاس های اکابر در بعضی از نقاط کشور راه اندازی می شود. اولین کلاس آموزش بزرگسالان به سال 1328در ورامین تأسیس می شود.در سال 1335 در برنامه تعلیمات اساسی تجدید نظر و بنگاه عمران وزارت کشور ایجاد و کتاب ­های «همه با سواد شویم» تهیه و تنظیم می گردد. سپاه دانش درسال 1341 ایجاد می شود و طرح تجربی سواد آموزی تابعی در سال 1346 در اصفهان و دزفول  اجرا و طرح جهاد ملّی سواد آموزی از سال 1355 ارائه و در گوشه و کنار کشور به اجرا در می آید.تا سال 1357 فقط سی درصد مردم سواد خواندن و نوشتن داشتند.

گفتنی است که بسیاری سرآغاز فعالیّت های سوادآموزی را سال 1286 دانسته اند که مشروطه خواهان در شیراز کلاس های اَکابر را پایه گذاری کردند؛­اما از آن جایی که این طرح مترقی،­متولی ­به ­خصوصی­ نداشته است­،­پس از مدتی تعطیل و به دست فراموشی سپرده می شود؛­اما مرحوم حبیب اله خباز علاوه بر آنکه به صورت عملی موفق می شود کلاس های اکابر را راه اندازی نماید،این طرح را به شیوه ی نوین ( و نه مکتب خانه ای آن که اشکالاتی بر آن وارد بوده است)به متولی اصلی آن که وزارت آموزش و پرورش باشد می ­سپارد. نکته ای که باید بر آن پای فشرد این است که در آن زمان کاشان یکی از شهرهای تابعه ی استان تهران بوده است و چنین طرح هایی بی واسطه در اختیار مسؤولان کشوری قرار می گرفته است. کاشان دو سه سال پیش از پیروزی انقلاب به تابعیت استان مرکزی( اراک) درآمد و پس ازپیروزی انقلاب اسلامی  در حوزه ی استحفاظی اصفهان قرار گرفت.

خباز کاشانی پس از فراگیری سواد خواندن و نوشتن در کلاس های اکابر با تشویق مرحوم محمد هاشم متخلص به«تراب کاشانی» به شعر و شاعری روی آورد­ و با حضور در مجامع ادبی­ و کسب فیض از محضر بزرگانی چون منشی کاشانی و ناصری در این رشته تبحر یافت. وی همچنین در مشهد رضوی به«­انجمن ادبی نگارنده» پیوست و افتخار آشنایی با مقام معظم رهبری را پیدا کرد و از محضرشاعرانی چون ادیب نیشابوری و قدسی توسی و احمد کمال پور بهره ها برد. اشعار اخوانیه  او و مرحوم قدسی توسی در دیوان خباز مندرج است.

بیشترین حجم سروده های خباز در ستایش حضرت پروردگار ومدح و منقبت اولیای دین به ویژه حضرت سیدالشهدا(ع)است.هیآت مذهبی هریک به گونه ای وامدار این شاعر آیینی می باشند. چرا که جلد اول و دوم کتاب مصایب الحسینی او که شامل نوحه های سینه زنی و مراثی و مناقب اهل بیت علیهم السلام است پیش از سال 1347 منتشر گردیده است و غالب هیآت مذهبی نه فقط در کاشان بلکه در دیگر نقاط کشور از آثار وی بهره مند بوده اند.­علاوه برآن تعداد قابل توجهی از شعار های انقلاب اسلامی در سال 1357توسط وی سروده شده است. وی اشعاری نیز در مدح و رثای حضرت سلطان علی بن امام محمد باقر علیه السلام دارد. وی تمامی وقایع مربوط به حضور تا شھادت آن امامزاده را در منظومه ای با عنوان شھادت نامه منعکس نموده است.

گفتنی است که جمعه 11مهرامسال طبق سنت دیرینه مراسم ویژه ای در مشهد اردهال کاشان بر گزار می گردد که در جهان بی نظیر است.

آثار به جا مانده از خباز کاشانی:

خوشه‌های­ گل‌افشان،­ن‍م‍از:­ب‍ه‍ت‍ری‍ن‌­راه‌­دوس‍ت‍ی‌­ب‍ا­خ‍دا، ارمغان کاشان،­مرآه الاولیاء­،­شکایت نامه، عقاید الایمان( در شرح دعای عدیله )­،­ن‍ص‍ی‍ح‍ت‌ن‍ام‍ه­، سروده‌های انقلابی و دی‍وان‌ از دیگر مصنفات اوست . و چند نسخه ی خطی نظیر دیوان نجیب و دره نجفی را به صورت چاپ افست انتشار داده است.

سرانجام وی:

خباز تا پایان عمر مجرد زیست و سرانجام در سال 1384 غریبانه درخانه ای محقر  جان به جان آفرین تسلیم کرد. وی در جوار زیارت حبیب بن موسی (ع)واقع در محله ی پشت مشهد کاشان آرام گرفته است. روحش شاد باد!  

دیوان شعر

 

یونسکو کلاس اکابر رهبران جهان:

یونسکو یکی از بخش های تابعه ی سازمان ملل و  نقش اصلی آن توجه به برنامه های فرهنگی آموزشی در سطح جهانی است. به همین دلیل در کنفرانس آموزش بزرگسالان  درالسینور ، یونسکو را نهادی در جهت  آموزش بزرگسالان نامیدند .دانشگاه کمبریج در سال 1929اولین کنفرانس رسمی بین المللی آموزش بزرگسالان را در شهر )ٍElseneur ) السینوردانمارک ترتیب داد که از 25 نماینده شرکت کننده در آن، 6 نفر از کشورهای جهان سوم بودند. موضوعات مورد تاکید این کنفرانس عبارتند از:1- ­نیاز به عدالت اجتماعی2-­ توازن و هماهنگی بین المللی 

شرکت کنندگان بر اهمیت کوشش ­های سازمان و انجمن­ های داوطلب ، مجامع مذهبی، هیأت های کارگری و به­ طور کلی تلاش­ های داوطلبانه افراد و مقام های محلی، در پیشبرد اهداف آموزش بزرگسالان تأکید داشتند.کنفرانس السینور ، لزوم پخش اطلاعات در مورد آموزش بزرگسالان را از طریق خدمات انتزاعی ، ترجمه ، گزارش تحقیقات و پیشرفت ­ها در قالب مجله و خبرنامه یادآور شدو یونسکو را نهادی در جهت  آموزش بزرگسالان نامید. 

کلاس اکابر یونسکو به تعطیلی کشیده شد!

نقش تربیتی یونسکو آموزش دادن به رهبران جهان در زمینه همکاری های بین المللی است ، کنفرانس ها سمینارها ، سمپوزیم ها ، و کارگاه ­های بین المللی که یونسکو در جهان تشکیل می دهند ، حکم مدرسه را برای این رهبران دارد .

متأسفانه یونسکو در این بخش از وظایف خود اصلاً موفق نبوده است؛ چرا که  رهبران آمریکایی و اروپایی که داعیه ی اداره ی جهان را دارند، با رفتار ناشایست خود اثبات کرده اند که بی بهره از سواد و معلومات کافی در این زمینه می باشند و به همین سبب  جهان را به سوی هرج و مرج و بی انضباطی سوق داده اند. از باب نمونه در روزهای اخیربا تشکیل اتحادیه ضد داعش بدون کسب مجوز از شورای امنیت سازمان ملل متحد و تهاجم و تجاوز به کشور های مسلمان سوریه و عراق و کشتار مردم بی گناه غیر نظامی به بهانه ی سرکوب داعش. و همچنین بی ادبی و توهین کامرون نخست وزیر انگلیس در مجمع عمومی سازمان ملل به ملت سرافراز و انقلابی ایران، و از آن اسف بارتر وراجی های وی در مجلس انگلیس مبنی برحضور طولانی مدت در منطقه به بهانه ی مبارزه با داعش،همه نشانگر آن است که یونسکو به وظیفه ی خود درست عمل نکرده است.

شما هرجا لات بی سرو پا و دزد سر گردنه دیدید یقین کنید که هرگز بر سر سفره ی پدر ننشسته است یا نتیجه ی زاد و ولد زناست و دیگر آنکه هرگز پای او به مدرسه ی یونسکو نرسیده است ­و یا مربی خوبی نداشته است! چون آدم فرهیخته راه و رسم تعامل با دیگران را می داند و متأسفانه صهیونیسم جهانی به رهبری آمریکا و انگلیس بی بهره از این ویژگی هاست.

غزل قصیده ای زیبا ازحبیب اله خباز  با عنوان «تربیت»  :

بر خوان تربیت چو بشر میهمان شود

فارابی زمانه و فخر زمان شود

بی تربیت زعلم و ادب بهره کی برد؟

در تربیت تجلی دانش عیان شود

از راه تربیت ز ملک بگذرد بشر

آن جا که محو و مات شود عقل، آن شود

هر کاو نگشت وارد بازار تربیت

مالش وبال گردد و سودش زیان شود

هر ذی حیات رشد و ترقی کند جانا

جز بی ادب که نخل حیاتش خزان شود

در تحت تربیت چو رود دانه زیر خاک

روزی نهال بارور بوستان شود

تحت فشار تربیت خاک دانه ای

در لاله زار سوسن، رطب اللسان شود

یک هسته نیز سیر تکامل کند همی

سر از زمین برآرد و بر کهکشان شود

سرو ار کنار باغ به کس بر نمی دهد

برفرق ارغوان چمن سایه بان شود

در تحت تربیت به فلک می رسد بشر

بی تربیت به قعر ضلالت نهان شود

از تربیت بشر در صلح و صفا زند

بی تربیت شراره جان جهان شود

رشد و سعادت ابدی می شود نصیب

علم و ادب به جامعه چون حکمران شود

هرجا سخن ز علم و ادب بر زبان رود

«خباز» سرسپرده در آن آستان شود.



[ شنبه 93/7/5 ] [ 2:59 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

یک کاشانی خستگی ناپذیر­در امر به معروف و نهی از منکر

 

یک کاشانی خستگی ناپذیر

­در امر به معروف و نهی از منکر

احمد محسنی  معلم آموزش و پرورش یکی از خستگی ناپذیر­ترین آمران به معروف و ناهیان از منکرکاشان است. گفتن این سخن برای من آسان است ؛ زیرا در نوجوانی از سال1356 ه.ش با این منش و روش­وی آشنایی یافته­ام. اولین خاطره­ای که از ایشان دارم، نامه­ای است که درتاریخ 17رمضان1397ه.ق منطبق با روز جمعه 11 شهریور 1357خطاب به خود من نوشته اند،در آن زمان نه من ایشان را می شناختم و نه ایشان شناختی از من داشتند. نامه ی یادشده نیز طبق آدرس مندرج در مجله دختران و پسران برای من ارسال گردید. در نشریات آن زمان ستونی بود به نام باهم مکاتبه کنیم یا صفحه ی دوست یابی.آقای محسنی در مجله دختران و پسران که برای نوجوانان منتشر می شد ، متوجه نام و آدرس یک همشهری می شود. من در آن صفحه اعلام کرده بودم که مایلم با علاقه مندان به جمع آوری تمبر و اسکناس و کارت پستال وهنرپیشگی مکاتبه کنم. لفظ هنرپیشگی آن هم از طرف یک کاشانی برای ایشان کمی عجیب به نظر می رسد.  

 

احمد محسنی


گفتنی است که آن موقع یکی از اعضای فعال گروه تئاتر آزاده فرهنگ و هنر کاشان بودم. تئاتر سالم تر از دیگر بخش های هنری بود ولی سینما در اوج فساداخلاقی خود غوطه ور بود. فیلم هایی چون طوقی و قیصر و داش آکل و آدمک  و گل خندان و سریالی چون سمک عیار در کاشان ساخته شد.بافت سنتی- تاریخی کاشان گنجینه ی ارزشمندی برای سازندگان فیلم و سریال بود.همچنان که امروز نیز هست. کاشانی ها کم و بیش از نزدیک با فضای حاکم بر سینما آشنا بودند.هر گروهی که وارد شهر می شد محل استقرارش در تنها مهمان پذیر شهر یعنی کافه­ی شربتی نزدیک سه راهی میدان سنگ(میرعماد) بود. ستارگان سینما با همان شیوه ای که در تهران زندگی می کردند، در این شهر مذهبی رفت و آمد داشتند.از جمله یک شب چند ستاره از جمله فروزان به دعوت آقای صفایی مدیر سینما سیلورسیتی واقع در چهار راه پنجه شاه  می خواستند وارد سینما شوند. خیابان غلغله از جمعیت بود. نسل جوان تا آن روز چنین تیپ هایی را ندیده بود و تعجب می کردکه خانم ها ممکن است این گونه نیز در منظر و مرئای عمومی ظاهر شوند.البته فضای مذهبی اجازه نمی داد که برای آن ها مشکلی پیش بیاید، اما آقایان­هنرمند گاهی ­از­­شوخی­های آزار دهنده­ی­جوانان بی نصیب نمی­ماندند.بلایی به سر بهروز وثوقی آورده بودند که بعد از فیلم طوقی دیگر حاضر نشد به کاشان بیاید و همین سبب شد تا فیلم ذبیح در اراک ساخته شود. 

 این موضوع خود داستانی هم دارد و آن اینکه یک روز آقایان جمشید مشایخی و عنایت بخشی و محمد متوسلانی به کاشان آمدند و چند ساعتی در خانه فرهنگ تئاتر مهمان هنرمندان کاشانی بودند. آقای متوسلانی کارگردان این فیلم در گوشه ای باب صحبت را با من باز کرد و گفت که در این فیلم سکانسی داریم که بهروز وثوقی با شکل و شمایلی عجیب وارد شهر می شود و چون غریبه است نوجوانان محل به طرفش سنگ پرتاب می کنند،ما از شما می خواهیم که کمک کنید و تعدادی از بچه های هم سن و سال خودتان را پیدا کنی تا این بخش از فیلم را بسازیم و من قول همکاری دادم. یکی دوساعت بعد که داشتند از در خارج می شدند چشم آقای مشایخی به من خورد و رو کرد به آقای متوسلانی و گفت که ایشان مناسب فلان سکانس است. من با لحنی که مخصوص بزرگسالان است، قیافه­ی عزتمندانه ای گرفتم و گفتم خیالتان راحت! با بنده صحبت کرده اند و قراردادش هم بسته شده است. این لحن و دیالوگ هایی که به کار بردم همه را به خنده واداشت. بعد باخبر شدیم که بهروز وثوقی نپذیرفته است که به کاشان بیاید و فیلم در اراک تهیه شد.یک وقتی هم فردین به کاشان آمده بود.جمعیت جوان جلوی کافه شربتی ازدحام کرده بودند.کارگردان به وی اجازه داد که بیرون بیاید و با مردم صحبت­کند.ایشان ­قبل از­هنرپیشگی در ورزش­کشتی شهرتی به هم رسانیده بود.خود من جلو جمعیت نشسته بودم. وقتی بیرون آمدو همان جا جلوی در ایستاد، بر سرش ریختند و از چپ و راست بوسه بارانش کردند. وقتی اوضاع آرام شد، خلاصه ی حرفش این بود که ما چند روزی مهمان شما هستیم. از شما خواهش می کنیم اجازه بدهید که در فضایی آرام به کار هنری خودمان برسیم. این ها را گفتم تا حساسیت های خوب کاشانی ها ملموس تر شده باشد.

 فیلم آدمک ساخته ی خسرو هریتاش که در کاشان ساخته شد،درست در نقطه­ی مقابل سنت های­مردم قرار داشت.بنابر این آقای محسنی حق داشتند که نامه ای بنویسدتا­ذهن مرا نسبت به موضوع مفاسد هنری روشن نماید.از طرفی غربزدگی و غلبه­ی هالیود بر سینمای فارسی و آلودگی های هنری که باعث و بانی آن رژیم پهلوی بود.سینما را از­چشم مردم متدین انداخته بود.تجربه­ی شخصی خود من هم این بود که می دیدم فضای روشنفکری مرکز کشورمرتب تلقین می کند که هنرمند واقعی کسی است که به الکل و یا مواد مخدر مبتلا باشد و در توجیه آن گفته می­شد مگر ممکن است که از طرف رژیم شاه و اربابان آمریکایی و اسراییلی اش به مردم این همه ظلم شود و آن وقت هنرمنداین ها را ببیند و سکوت کند.پس وقتی نمی تواند مبارزه کند باید به مواد تخدیری پناه ببرد تا از فشارهای روحی و روانی خود بکاهد.یا به پوچی برسد و بی خیال همه چیز شود تا بتواندبه عشق و حال خود برسد.امروز نیز چنانچه نظارت همگانی یا همان واجب فراموش شده یعنی امر به معروف و نهی از منکر ترک شود،امکان بازگشت به عقب وجود دارد.چرا که دشمن با شگردهای پیچیده ای که در پیش گرفته است، می تواند با ظرافت تمام و با فلسفه بافی­های خود ساخته ما را مجاب نماید که از مسیرفطرت و راه مستقیم الهی زاویه بگیریم. حساسیت های جناب محسنی در اقامه امر به معروف و نهی از منکر ستودنی است.ایشان پس از انقلاب هم هنگامی که در مسؤولیت های اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی  و آموزش و پرورش کاشان بودم ، حضوراً از نارسایی های فرهنگی گلایه می کردند و دلسوزانه طرح و ایده می دادند.

 آخرین خاطره ای که از وی دارم مربوط به سال 1387 می شود که آقای مصطفی رحماندوست­در­کانون­الزهرا(س) دعوت بودند. پیش از سخنرانی جناب رحماندوست ، آقای محسنی بلند شد و تذکرات متعددی را در حیطه تهاجم فرهنگی ارائه کرد و در پایان هم خطاب به خود آقای رحماندوست گفت: شما یک معلم هستید و الگوی نسل جوان، برای چه از نصف ریش که ارمغان غربی هاست استفاده می کنید؟! آقای رحماندوست­صد البته که ناراحت شد و به طور کلی موضوع بحث خود را که ادبیات کودک و نوجوان بود،رها کرد  و به نقد معلمان پرداخت. از جمله بر این نکته تأکید کرد که چرا شما اصل تنوع را رعایت نمی کنید و چرا یک معلم از اول خدمت تا وقت بازنشستگی یک جور لباس می پوشد و ظاهرتکراری و یکسانی دارد و چرا به روز نیستید؟­(نقل به مضمون) قضاوتی در این خصوص نداریم ولی کار آقای محسنی را دارای اهمیت می دانیم که شهامت نشان داد و حرف  خودش را زد. این نشان می دهد که یک ملت زنده است و روی مسایل پیرامونی خود حساسیت دارد. این را هم بگویم که هیچ کس تا کنون از آقای محسنی تقدیر نکرده است و همان روز هم هر کس به ایشان رسیدمشتی بد و بیراه نثارش کرد و گفت این طریقه ی مهمان نوازی نبود! حال ببینید که محسنی پیش از انقلاب برای خود من چه نوشته است.:

پس از سلام خدمت همشهری عزیز

در بین مجلات دست دوم اسم و نشانی ات را در مجله دختران و پسران در ستون مکاتبه دیدم و اینکه مایل به نامه نگاری در همه ی زمینه ها منجمله هنرپیشگی. اگرچه دوسالی از این موضوع گذشته ولی خواهش می کنم مروّج هنرپیشگی نباشید و دیگران را به این راه دعوت نکنید که امروز هنر یعنی هرزگی، بی عفتی، بی حیایی، بی شرفی، بی همه چیزی... و می بینیم مصداقش را در فیلم های وطنی یعنی ایرانی به اصطلاح هنرپیشه ها را. و بعد امید که خواننده ی این مجلات اطلاعات و دیگر مجلاتی که مروّج بی عفتی، بی حیایی، بی حجابی و بد آموزی هستند نباشید. مجله سالم بخوانید. مجله ای که با فطرت شما سازگار است و فعلاً در این رهگذر سه مجله منتشر می شود: مکتب اسلام - نسل نو - پیام شادی. و بعد هم امید که مشتری سینما و فیلم ها که در سینماهای شهر نشان می دهند نباشید که وصف حالش همان است که در بالا آمد. به اضافه ی اینکه اخلاق فرد فرد جامعه ی ما را دارند فاسد می کنند. اگر به سلامت اخلاق جامعه ی خویش علاقه مندی دور مجلات و سینماها قلم بروید و منطقه ی ممنوعه به حساب آورید. و خدا لعنت کند صاحبان و گردانندگان این مجلات و سینماها و فیلم ها را. و خدای منتقم و قهّار و قادر مرگ آنان را برساند. آمین!

خدا حافظ شما - احمد محسنی

هفدهم ماه مبارک رمضان 1397 هجری قمری

-قابل توجه آنکه تاریخ را اگر می خواست به هجری شمسی بنویسد، می بایست می نوشت11 شهریور2535 شاهنشاهی. از آن جا که معترض به تغییر تاریخ اسلامی به تاریخ شاهنشاهی بوده است. از تاریخ هجری قمری استفاده کرده است. هرکجا هست خدا یارش باد!

 



[ چهارشنبه 93/6/5 ] [ 5:40 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

یادی از یک معلم دوست داشتنی

چون این یادداشت مربوط به کاشان است، بی مناسبت ندیدیم از یک عالم شیعی نیز یادکرده شود.

فقیه، مفسر،محدث، متکلم، ادیب، اصولی و محدث بزرگ مرحوم علامه ابوالحسن سعید بن هبة اللَّه بن حسین راوندی مشهور به قطب راوندی در قرن ششم هجری قمری متولد راوند کاشان و متوفی در قم.قبر وی در صحن جلوی زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها ست.

مزار قطب راوندی در قم

علاقه مندان به قطب الدین راوندی برای دانلود کتاب و کلیپ صوتی و تصویری روی آدرس های زیر کلیک نمایند:

 دانلود کتاب جلوه های اعجاز معصومین  1

دانلود کتاب شفابخش و مشکل گشا 2

دانلود کتاب راحه الصدور و آیه السرور  3

سایت اصلی با نرم افزارهای متنوع:

http://ghaemiyeh.com/dijital-library.html?sobi2Task=sobi2Details&catid=73&sobi2Id=2972

دانلود فیلم زندگی نامه قطب راوندی  4

 http://s5.picofile.com/d/6d43f513-5b10-422b-9fa7-c57cd3c8166f/%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87_%D9%85%D8%AC%D8%A7%D8%B2%DB%8C_%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%B4%DB%8C%D8%AE_%D9%82%D8%B7%D8%A8_%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86_%D8%B1%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF%DB%8C_%DA%A9%D8%A7%D8%B4%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D9%86%D8%AE%D8%A8%DA%AF%D8%A7%D9%86%D8%8C_%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%B1_%D9%88_%D9%87%D9%86%D8%B1%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86.flv

دانلود نوار صوتی شرح حال قطب راوندی  5

http://s5.picofile.com/d/7dcb5250-6ad4-4c17-89a7-f7e257d183a0/%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87_%D9%85%D8%AC%D8%A7%D8%B2%DB%8C_%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D9%82%D8%B7%D8%A8_%D8%B1%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF%DB%8C_%D9%86%D8%AE%D8%A8%DA%AF%D8%A7%D9%86%D8%8C_%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%B1_%D9%88_%D9%87%D9%86%D8%B1%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86.mp3

یادی از یک معلم دوست داشتنی

جمعه ی آخر مرداد ماه

 هیجدهمین سالگرد درگذشت استاد حسن بهار دوست

مرحوم حسن بهار دوست دبیر زبان انگلیسی آموزش و پرورش کاشان از جمله کسانی است که در راه خدمت به فرهنگ زادگاه خود گام های مؤثری برداشته است. شیوه های منحصر به فرد او در تدریس زبان ستودنی است.مترجم توانایی نیز بود. هیچ گاه نقش بازی نمی کرد.خودش بود.صراحت لهجه و صداقت در گفتار داشت. مردمی بود و خوش برخورد و خوش مشرب . وی در سال 1315 در کوی صالح آباد کاشان به دنیا آمد و روز جمعه آخر مردادماه 1375 در سن 60 سالگی درگذشت. از کودکی او را می شناختم چون در یک محل زندگی می کردیم ، اما آشنایی عمیق من از ایشان به سال  1370 برمی گردد که اولین مجتمع آموزشی غیر انتفاعی کاشان افتتاح شد. مشاور ارزشمندی برای خود من بود. در همه ی پایه های دبیرستان، حتی برای خردسالان کودکستانی تدریس می کرد.با برنامه بود و به گونه ای درس می داد که به زبان مادری دانش آموزان لطمه ای وارد نشود. در هر سطحی شیوه ی منحصر به فرد خود را داشت و به سنت ها نیز احترام می گذاشت. معتقد بود که برای فراگیری زبان باید بسیار گوش داد تا با تلفظ های درست زبان اصلی آشنا شد و باید به آموخته ها عمل و مکالمه کرد تا آن ها در ذهن تثبیت گردند. به قواعد و استراکچر زبان، چندان پای بند نبود و می گفت استثنائات هر زبانی فراوان است و انگلیسی نیز چندان زبان قاعده مندی نیست.تنها به همان مقداری قناعت می کرد که عمومیت بیشتری داشت . برای من نقل می کرد که پیوسته پیچ رادیو را می چرخانده  و به رادیوهای انگلیسی زبان گوش می داده است و با تمرین فراوان و مکالمه با خارجی هایی که وارد کاشان می شدندتوانسته است به زبان انگلیسی مسلط شود.ایشان چند نوبت هم که تیم های ورزشی کاشان با مستشاران آمریکایی مسابقه داشتند، دیلماج و مترجم این گروه ها بوده است. با استاد بهنیا و چند همکار فرهنگی دیگر نیز از تعطیلات یک تابستان استفاده کرده  و از طریق ترکیه عازم اروپا شده بودند. اتومبیل فولکسی که داشت ارمغان این سفر بود.ازجمله خاطرات سفرش این بود که می گفت: در یک کشور اروپایی ندانسته یکی از مقررات راهنمایی و رانندگی را نقض کردیم و پلیس ما را گرفت و به دفتر تفتیش برد. وقتی متوجه شدند که ما غریب هستیم، سؤال کردند که شغل شما چیست؟ گفتیم معلم هستیم. تا نام معلم را شنیدند، همه ی افرادی که در آن جا حضور داشتند یک دفعه از جا پریدند و ادای احترام کردند و گفتند که ما همه تربیت شده ی آموزگاران هستیم و معلم هرگز تخلف نمی کند و قطعاً ناخواسته این اتفاق افتاده است و یا مأمور ما اشتباه کرده است و بعد کلی پذیرایی کردند و در تسهیل سفر ما کمک کردند و با عزت و احترام ما را بدرقه کردند.

هیأت علمی مجتمع فیض کاشان1370

اعضای هیأت علمی مجتمع آموزشی فیض کاشان 1370

استاد بهار دوست دومین نفر ایستاده ازطرف چپ می باشد.

گفتنی است که او در خانواده ای سالم و دیندار رشد یافته بود. پدرش مرحوم خرمایی جنب مسجد میرعماد میدان فیض در ابتدای بازار بزرگ مغازه داشت، امین مردم بود و از جمله پایه گذاران احداث مسجد اباذر غفاری کوی صالح آباد(کوچه تقدیسی). فکر می کنم که زمین مسجد را ایشان اهدا کرده باشد چون منزل ایشان نیز رو به رو و نزدیک مسجد بود.آن روزی که با مرحوم شیخ علی و استاد قاسم و چند نفر دیگر از اهالی این مسجد را طراحی می کردند و گچ مهندسی آن را می ریختند، حضور داشتم. با این که کم سن و سال بودم ولی مذاکرات و کار ارزشمندشان را به خوبی درک می کردم. این صحنه ای که پس می رفتند و پیش می آمدند و با گام هایشان اندازه می گرفتند و طرح می دادند آن قدر برایم جالب بود که پس از گذشت چهل و پنج سال هنوز برایم تازگی دارد و در حافظه ام مانده است. یکی دو سال بعد هیأت حسینی  مسجد اباذر نیز شکل گرفت و مرحوم والده برای بیمه کردن ما و نیز شادی­و تربیت ما بیرق مشکی بزرگی را خریداری و به این هیأت اهدا کرد تا از همان کودکی هیأتی بشویم و ارتباط مان با مسجد استحکام بیابد. این را برای آن گفتم تا اثرگذاری یک انسان مؤمن را در محیط و محل زندگی بیان کرده باشم. مرحوم بهار دوست تربیت شده ی چنین خانواده ای بود. و دست مریزاد به بازماندگان ایشان که پس از فوت استاد حسن بهاردوست به امور خیر نیز ورود یافتند تا همچنان روح آن مرحوم را شاد نگه دارند. روح پدر و این فرزند خلف شاد باد!

آقای حسن عاطفی  استاد برجسته ادبیات فارسی که بنده افتخار شاگردی ایشان­ را در طول سالیان متمادی داشته ام و به خوبی واقفند که به چه میزان به ایشان علاقه و ارادت دارم ؛ در رثای استاد حسن بهاردوست غزل مرثیه ی زیر را سروده اند و حق مطلب را نسبت به این دوست صمیمی و همکار قدیمی خود به خوبی ادا کرده اند:

ای دریغا که فاضلی دانا

ترک جان گفت و دودمان و وطن

رهسپر شد به عالم عقبا

آتشی زد به جانم از رفتن

آه آن شمع محفل یاران

مجلس آرا، بهار دوست حسن

آن که با خلق و خوی انسانی

شهره ی خلق شد به هر برزن

آن که با پرتو کمالش بود

چشم جان محصلان روشن

آن دبیر اریب فرزانه

در زبان و ادب یگانه ی فن

آن که بودش ز دانش کامل

آشنایی به راز و رمز سخن

ماه مرداد و جمعه ی آخر

 ناگهان رفت و سال جستم من

عاطفی گفت با « زبان» از دل

« شاد روح بهار دوست حسن».

1375=60+1315



[ جمعه 93/5/24 ] [ 11:31 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

شاعر عشق و مهربانی

پاسداشت عباس خوش عمل کاشانی

شاعرعشق و مهربانی

عباس خوش عمل در 25 دی ماه 1337 شمسی درکاشان به دنیا آمد.پدرش شاطرحسین، قاری و استاد قرآن و مداح افتخاری اهل بیت است. با استاد فقید حسین لاهوتی­(صفا) و استاد سیدرضاخان صانعی­کاشانی نقاش و شاعر و صائم کاشانی رئیس انجمن ادبی سخن نیز نسبت فامیلی دارد.تحصیلات مقدماتی او ازپایه­ی اول ابتدایی تا پایان سوم راهنمایی در دبستان و دبیرستان ملی(غیرانتفاعی)خیام گذشت. مدیر این آموزشگاه حجت الاسلام والمسلمین شیخ علی محمد مدرس کاشانی بود که از چهره های بارز فرهنگی و ادیب و شاعر و خطیب و واعظ شهیرکاشان به شمار می رفت. شخصیّت هایی چون سهراب سپهری و مشفق کاشانی نیز در این آموزشگاه درس خوانده اند. در ساعات فوق برنامه­ی مدرسه­ی خیام، شاهنامه ی فردوسی، داستان های مثنوی و شعرهای ساده شاعران طراز اوّل زبان فارسی تدریس می شد.

دوره دوم تحصیلات خوش عمل در دبیرستان امام خمینی(پهلوی سابق) سپری شد. این آموزشگاه علاوه بر آنکه شخصیّت های برجسته ای را پرورش داده در طول دوران مبارزات علیه رژیم طاغوتی پهلوی منشأ افتخارات بزرگی نیز در شهر بوده است. وی پس از اخذ دیپلم از این آموزشگاه یک سال در حوزه­ی علمیه­ی آیت الله یثربی (ره)کاشان دوران طلبگی را تجربه کرد و مفدمات علوم را گذراند و در ضمن آن نصاب الصبیان را برای طلاب مبتدی تدریس نمود.

در تابستان سال 1357 به سبب سرودن شعری صریح در هجو شاه و خاندان سلطنت پهلوی و قرائت آن در انجمن ادبی صبا تحت تعقیب ساواک قرار گرفت و ناگزیر چند ماه منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی را در روستاهای کاشان متواری گردید و زندگی مخفیانه ای داشت که شرح این ماجرا پس از پیروزی انقلاب در روزنامه­ی کیهان سال 59 منتشر گردید.

در سال 1360به تهران مهاجرت کرد و به استخدام روزنامه اطلاعات درآمد و تا سال 1376 در کسوت خبرنگارارشد، ویراستار، سرمقاله نویس،مشاورادبی وتحریریه­ی روزنامه و همچنین دبیرسرویس مقالات در­مجله­ی جوانان،ادبستان انجام وظیفه کرد. علاوه بر آن با نشریات دیگری چون ماهنامه­ی گلچرخ به مدیریت موسوی گرمارودی­ و مجلات گل آقا نیز همکاری داشت و از معدود اعضای هیأت تحریریه ی گل آقا بود که هرماه بابت سرودن شعرهای طنز و فکاهی از مرحوم کیومرث صابری حق التحریر دریافت می کرد.

عباس خوش عمل

 از دیگر تلاش های ارزنده ی خوش عمل همکاری با شورای شعر وزارت ارشاد است که در سال های اوّلیه فعالیت این شورا در کار گردآوری مجموعه های شعر­ با استاد مشفق و استاد فقید شاهرخی همراهی کرده است. مدتی نیز  همکار رادیوی ایران بوده و برای  برنامه هایی چون «درانتهای شب» مطلب نوشته است.

پس از پایان جنگ تحمیلی به عنوان یکی از شاعران  برگزیده ی دفاع مقدس شناخته شد. در اولین مسابقه سراسری شعر 15 خرداد در دهه ی 60 نیز به عنوان نفر اول کشوری در شعر نو معرّفی گردید!حال آنکه پیش از آن نه تنها شعر نو نمی سرود بلکه موافق آن هم نبود ولی به سبب هوش سرشار و دریافت موقعیت زمانی و نیاز جامعه از خود انعطاف بالایی نشان داده و در این زمینه نیز فعّالیّت داشته است.در زمینه­ی داستان نویسی نیز خوش درخشیده است و تا کنون هفت الی هشت داستان کوتاه نوشته که در صفحات داستانی روزنامه های کیهان و اطلاعات و مجلاتی چون  جوانان به چاپ رسیده است. مشوّق او در این رشته استاد علی اصغر شیرزادی داستان نویس برجسته­ی معاصربوده است.

عبّاس خوش عمل در طول این سالیانی که بر وی گذشت با بسیاری از شخصیّت های ادبی و هنری فرهیخته حشر و نشر و مصاحبت نمود. در ابتدای کار خود در روزنامه اطلاعات، تحت حمایت ­استاد مشفق کاشانی بود. بنا به گفته ی خودش ­استاد مشفق کاشانی حق پدری و سرکارخانم سیمیندخت وحیدی حق مادری بر گردن او دارند. در همان ایّام به اتفاق احمدعزیزی در مجلس درس استادان فلسفه­ احمد فردید و علامه جعفری حضور می یافت.­ و به دیدار بزرگانی چون استاد محیط طباطبایی، ذبیح الله منصوری، قدسی مشهدی، عمادخراسانی، اخوان ثالث، ابوالحسن ورزی، محمدعلی مردانی، گلشن کردستانی، استاد امیری فیروزکوهی وحتی مظفر بقایی می رفت واز محاضرشان استفاده می نمود. زمانی که استاد مهرداد اوستا درحوزه­ی هنری بود، خوش عمل در همه­ی جلسات شرکت داشت و با شادروانان قیصر امین پور، سیدحسن حسینی، و دیگر فرهیختگانی چون ساعدباقری مجالست و گفت و گو می کرد. نزدیک به ده سال در دفتر تحریریه­ی روزنامه ی اطلاعات، میز و صندلی کارش در کنار میز کار­دکتر علیرضا قزوه بود. او­ در­این مورد می گوید: قزوه­ی عزیزهمیشه زلال و مهربان بود و بخصوص از آن روزی که روزنامه­ی کیهان در­صفحه­ دوم خود خبر درگذشتم را چاپ کرد! با من بسیار مزاح می کرد. او همیشه مرا «عباس»صدا می کرد بی هیچ پیشوند و پسوندی...چنان با من صمیمی بود-والبته هست- که همیشه با نگاه به چهره ی صمیمی و روحانی قزوه احساس آرامش کرده ام. این حقیقت را بارها گفته ام.

خوش عمل افتخار آشنایی و مجالست و گفتگو با بسیاری از چهره های بارز و سرشناس ادب و فرهنگ و هنر و سیاست ایران اسلامی را داشته است و از آنان خاطراتی بسیار دارد که می طلبد آن ها را ثبت تاریخ نماید. از جمله با امیدعلی مسعودی،جلال رفیع، افشین­سرفراز،­ محمدحسین­مدل، ایرج­قنبری، حسن­جلایر، عباس­باقری،­ شیرینعلی گلمرادی، رضا عبداللهی، مجیدزورقی(شفق)خواهرزاده­ی­مهدی­سهیلی، مصطفی قاضی نظام، پرویز­عباسی­داکانی، نصرالله مردانی، سید­نظام ­ملاهویزه­، استادرحمت موسوی­گیلانی، محمد جواد محبت، روانشاد­عزیزالله­زیادی، روانشاد محمدرضا­آقاسی، عبدالجبارکاکایی، جوادمحقق، ابوالفضل­زرویی­نصرآباد­، سید حسن ثابت محمودی(سهیل)، محمدعلی محمدی(ریحان)، عباس براتی پور، ضیاءالدین ترابی، حسن اسدی(شبدیز)، روانشاد مهدی خازن، مهیارکاوه، جلال محمدی(گلچین)، محمدعلی اخوات فومنی(وارش)، تیمورگورگین، صادق کرمیار، محمدعلی علومی و یوسفعلی میرشکاک حشر و نشر داشته است.

تا کنون هشت جلد از کتابهای شعرخوش عمل در قالب جد و طنز و آیینی منتشر گردیده است. عناوین کتاب های انتشار یافته عبارتند از:


1- « در پگاه ترنم»، ناشر:حوزه ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی. 2-« شعله ی آواز» ناشر: موسسه ی اطلاعات. 3-« پاتنوری» ناشر: موسسه ی اطلاعات. 4-« باغستان نرگس»(گزیده ی ادبیات معاصر) ناشر:کتاب نیستان. 5-« جلوه ی اسرار»(شعرهای آیینی) ناشر: نشرسنا. 6-« تلخک»(مجموعه کامل شعر طنز) ناشر: نشرتکا(توسعه ی کتاب ایران). 7-«شعرهای طنز شاطرحسین»(به کوشش محسن حافظی) ناشر:نشرجمال. 8- گدازه های دل.

عباس خوش عمل در کنار علی رضا قزوه

خوش عمل دارای دو فرزند و در حال حاضر ساکن روستای یوسف آباد صیرفی شهریار تهران است. فرزندش محمدحسین نیز اهل شعرو شاعری است.

قریب 15 سال است که به دلیل بیماری-ام.اس کنترل شده و دیسک کمر و سیاتیک رنج می برد و اخیرا هم چشمهایش دچار آب مروارید آورده بود که تحت معالجه قرار گرفت و بهبود یافت.وی برای امرارمعاش در منزل به کار ویراستاری مشغول است و با دفتر نشر رهبری نیز در همین زمینه همکاری دارد.

نگارنده نیز­همواره خود را رهین محبّت ها و خصال نیکوی خوش عمل دانسته است و هیچ گاه خاطرات خوب و شیرین با ایشان را از یاد نبرده ام . از جمله در یادداشتی که در کتاب « میلاد سخن گذار و میلاد سخن » آیین ارج داشت غزل سرای نامدار معاصر استاد صائم کاشانی در صفحه 50 درج گردیده است، گفته ام: «... در روز نوزدهم دی ماه 1356 این بنده، خبر قیام مردم قم را همان روز از طریق دوست ارجمندم جناب عبّاس خوش عمل خطاب به استاد صائم و مرحوم خباز در حالی که شانه به شانه در پیاده رو راه می رفتیم شنیدم...».

 اوّلین باری که با استاد خوش عمل آشنایی یافتم تابستان سال 1356 در کتابخانه ی باغ فین کاشان بود. آن سال هم جلسات انجمن ادبی صبا طبق مرسوم همه ساله در باغ فین برگزار می شد. گرمای طاقت فرسای مرکز شهر اجازه نمی داد که این نشست ها در اتاق کار مرحوم مصطفی فیضی معاون اداره فرهنگ و هنر و رئیس انجمن برگزار گردد. خوش عمل به اتفاق استاد صائم برای اوّلین بار به انجمن آمدند و شعرخواندند. تشخیص این مطلب که ایشان دانش آموز سال آخر دبیرستان باشند برای من کمی دشوار بود، زیرا در آن زمان فربه و بلند بالا بودند و اعتماد به نفس عجیبی داشتند. اشعار محکم و استواری که در انجمن قرائت می کردند،هیچ کمی و کاستی با شاعران طراز اول انجمن نداشت.پس از پیروزی انقلاب به جد در کم کردن وزن خود کوشیدند و شنیدم که پس از ماه مبارک رمضان که از اتفاق به تابستان هم  افتاده بود تا چند ماه بعد رژیم غذایی داشتند به طوری که سید رضای شاعر به من می گفت اگر ایشان را ببینی نمی شناسی!

این آشنایی و دوستی با وی روز به روز گسترش یافت. زمانی که من سروده های مرحوم سیّد رضا محمّدی نوش آبادی را پاکنویس می­کردم، خوش عمل نیز اشعار­آن مرحوم را حک و اصلاح می کرد. کم کم من هم به این صرافت افتادم که اشعارم را در معرض نقد و اصلاح ایشان قرار دهم. خوش عمل با روی گشاده و سخاوتمندانه این زحمت را پذیرفتند و اولین کسی بودند که بنده را تشویق کردند که وارد عرصه ی غزل سرایی شوم . دست نوشته های اصلاحی ایشان همچنان به یادگار نزد من محفوظ است.

پس از انقلاب و مهاجرت به استان سیستان و بلوچستان ، در بزمان ایرانشهر به اتفاق همکاران فرهنگی منطقه اقدام به انتشار نشریه ای به نام « قلم »کردیم. هرگاه که به ولایت باز می گشتم، در تهران سری هم به ساختمان روزنامه اطلاعات که آن موقع در ابتدای خیابان خیّام بود می زدم و ضمن تجدید ارادت خدمت ایشان ، اشعارم را در اختیارشان قرار می دادم و در پایان هم مطالبه­ی مطلب و اثر می کردم تا در نشریه قلم بزمان به چاپ برسانیم. « ای بلوچ مسلمان » عنوان یکی از این اشعار ایشان است که در قالب مسدّس سروده شده و در نشریه قلم بزمان به چاپ رسیده است :

ای بلند آشیان ای بلوچ / خدا جوی ابلیس ران، ای بلوچ / تویی فخر هر قهرمان ای بلوچ / بپاخیز بر ضدّ خان ای بلوچ/ تویی فخر ایران و قرآن و دین / به انگشتر صدق و تقوا نگین.

بپا خیز و اسلام را یار باش / در این برهه آگاه و بیدار باش / به قرآن و ایران وفا دار باش / فنا ساز خان ستمکار باش/ رها کن ز دست عدو خویش را / تملّق مگو خان بد کیش را.

خمینی تو را قائد و رهبر است / که فرزند اسلام و پیغمبر است / وطن خواه و آگاه و دین گستر است / تو را یار و دلسوز و هم یاور است / دلش خرّم از دیدن روی توست / خمینی زعیم است و الگوی توست.

تو را خان خائن طرفدار نیست / خدا را و اسلام را یار نیست / به فکر تو یک لحظه بیدار نیست / ستمکار در فکر ایثار نیست/ به فکر تو دائم خمینی بود / که از نسل پاک حسینی بود.

بلوچ ای دلاور ! زمین مال توست / سلیمانی و این نگین مال توست / همه ثروت مالکین مال توست / نگهدار دین باش، دین مال توست/ تو کز پیش یزدان پاک آمدی/ نمک خورده ی سفره ی ایزدی.

بلوچ ای دلاور! در این انقلاب / قدم زن که راهی ست راه صواب / بکن نقشه ی خائنین نقش آب/  ز خان های دوزخ سرا رخ بتاب/ که غارتگر دسترنج تو اند/ همین خائنان دزد گنج تو اند.

بلوچ فداکار بشنو پیام / پیامی است از گفته های امام / ز من بر تمام بلوچان سلام / بپاخیز و کن ضدّ خان ها قیام/ خدا هست دائم پناه بلوچ / بود راه اسلام راه بلوچ. ( 29/12/1359)

این شعر و دیگر اشعار خوش عمل، بارها از رادیوی ایرانشهر و صدا وسیمای مرکز زاهدان خوانده شد. چون این یادداشت به طول انجامید به همین مقدار بسنده می کنم و برایشان آرزوی تن درستی و طول عمر با عزّت دارم. در تاریخ هفتم اسفندماه 1392مراسم پاسداشت ایشان در خانه ی شعر حوزه هنری برگزار گردید. درهمین ارتباط من نیز غزلی را سروده ام که تقدیمشان می کنم: 

             خاطر افروز جوانی خوش عمل  /  آفتاب مهربانی خوش عمل

راوی شیرین شعر انقلاب   /   نقش پرداز معانی خوش عمل

مرزبان سرزمین شعر ناب   /   آیه ساز آسمانی خوش عمل

روح می­بخشد به جسم واژه ها / یک بهشت جاودانی­خوش عمل

راهپوی سرزمین لاله ها     /     رهنورد آرمانی خوش عمل

همره پروانه های انتظار  /  مژده بخش زندگانی خوش عمل

در هوای گرگ و میش روزگار / می نماید دیده بانی خوش عمل

آن چه داردطنز و جدّ و شعر و نثر/ بهتر از ارژنگ مانی خوش عمل

 راضی  از او کردگار بی مثال   /   سرخ روی ارغوانی خوش عمل

احمد فرهنگ 8/12/ 1392 



[ چهارشنبه 92/12/14 ] [ 2:35 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

غدیری ترین شهر ایران

امامزاده سلطان علی بن امام محمّد باقر (ع)

غدیری ترین شهر ایران

اهل کاشانم/ روزگارم بد­نیست/ تکه نانی دارم خرده هوشی سر سوزن ذوقی.../ من مسلمانم/ قبله ­ام یک­ گل سرخ /جانمازم چشمه، مهرم نور/ دشت،­سجاده­ ی من/ من وضو با تپش پنجره ها می­ گیرم/ در نمازم جریان دارد ماه / جریان دارد طیف/ سنگ از پشت نمازم پیداست / همه ذرات نمازم متبلور شده است/ من نمازم را وقتی می­ خوانم/ که اذانش را باد­گفته باشد سر گلدسته­ ی سرو/ من نمازم را پی تکبیره ­الاحرام علف می خوانم / پی قد قامت موج / کعبه ام بر لب آب/  کعبه ام زیر اقاقی هاست / کعبه ام مثل نسیم، باغ به باغ می رود شهر به شهر/ حجرالاسود من روشنی باغچه است...زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد... / چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید...

سهراب سپهری در مجموعه ی «صدای پای آب » چهار بار از کاشان یاد می­کند. شهری که با مسلمانی و قبله و کعبه واذان و وضو و نماز مأنوس است. او حق دارد که به کاشان ببالد؛زیرا در ضمیر ناخودآگاه اوکاشان غدیری ترین شهر ایران است. البتّه سهراب دغدغه ی فرهنگی هم دارد. مدرنیته از راه رسیده است و بی محابا سنّت های ارزشمند را زیر پا له کرده است.و صد البتّه که او فرا شهری می اندیشد و می گوید:

اهل کاشانم اما/ شهر من کاشان نیست / شهر من گم شده است/ من با تاب من با تب/­ خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام / من دراین خانه به گمنامی نمناک علف نزدیکم/ من صدای نفس باغچه را می شنوم / و صدای ظلمت را وقتی از برگی می ریزد... و در ادامه می گوید: من صدای قدم خواهش را می شنوم...و صدای کفش ایمان را در کوچه شوق/ و صدای باران را روی پلک تر عشق/روی موسیقی غمناک بلوغ/ روی اواز انارستان ها ... من به آغاز زمین نزدیکم...

نگارنده تصور می کند اگر تقسیمات سیاسی کشوری کاری به کار کاشان نمی داشت و او را به حال خود رها می کرد­.کاشان امروز می توانست نمونه­ ی کوچکی از تمدّن اسلامی را به جهانیان عرضه کندزیرا شهر ولایت است... شهر غدیر است. بنا به آمار رسمی انتشار یافته همین امروز 24 نفر حافظ نهج البلاغه داردو از میان 220 کانون فرهنگی هنری مساجدتعداد60 کانون تخصصی مهدویت، غدیر و قرآن در آن فعالیت دارند. فراموش نمی کنیم­ اوّلین شهری که به نزد پنجمین امام معصوم(ع) پیک و قاصد فرستاده وطلب مبلّغ کرده کاشان است و حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام فرزند­خودشان حضرت سلطان علی (ع) را روانه­ ی کاشان کردند . استقبال مردم از ایشان به اندازه ای چشمگیر بود که خوف و حسد دست نشاندگان حکومت­ اموی را بر انگیخت و کمر به قتل آن بزرگوار بستند و کربلایی دیگر را در ایران پدید آوردند.امامزاده سلطان علی بن امام محمّد باقر(ع)اولین شهید ایران است. به همین مناسبت،حماسی ترین مراسم آیینی این شهر نیز در قالی شویان مشهد اردهال تجلّی یافته است.

صدا و سیمای جمهوری اسلامی امسال با انعکاس گوشه هایی از مراسم آیینی مشهد اردهال و برنامه های عید قربان و سالروز شهادت امام پنجم (ع) ودعای کمیل و مصاحبه ی با جناب حجت­ الاسلام والمسلمین محمّدی رئیس اسبق آموزش و پرورش کاشان، به خوبی توانست ادای دین کند و­سیمای واقعی مردم کاشان را به مخاطبان بنمایاند. چنانچه مراسم عید غدیر این شهر انعکاس یابد، همگان متوجّه خواهند شد که کاشان توانسته است غدیری ترین شهر ایران باشد. شور و حال وصف ناپذیری که در این عید وجود دارد در اعیاد دیگر همچون فطر و قربان دیده نمی شود و این به دلیل عشق و علاقه ی وافری است که مردم این شهر به امیرالمؤمنین علی-علیه السّلام-دارند.

رسم 1300ساله ی مردم در عید سعید غدیر خم آن است که در این روز جلو­ی منازل خود را آب و جارومی کنند و معابر عمومی را چراغانی و با پارچه‌های رنگارنگ غدیری جلوه هایی از عشق به ولایت را به نمایش می گذارند. بوی اسفندهمه جا را پر می کند.آن ها بهترین و زیباترین لباس های خود را می پوشند، و خود را معطر به بهترین عطرها می نمایند و با چهره ای خندان و شادمان به دیدار اقوام و دوستان و برادران و خواهران ایمانی می روند و با گفتن عبارت: «الحمد الله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین والائمّه علیهم السلام» عید را به یک دیگر تبریک می گویند. دیدار و دست بوسی سادات و دیدار علما از مهم ترین اعمال این روز به شمار می رود به طوری که این عید به عید سادات معروف است. سادات نیز چند روز مانده به عید غدیر خم اقدام به خانه تکانی و گردگیری منازل خود می کنند و خود را آماده پذیرایی از شیفتگان ولایت علوی می نمایند. مردم از همان ساعات نخستین روز به دیدار سادات می‌روند و به قدری در انجام این فریضه مقیدند که گویا هر سیّدی چه آشنا چه ناآشنا که درب منزلش باز باشد با او نسبتی دیرین دارد و به دیدارش می‌رود. دیدار از سادات سنتی است که مردم این خطه بسیار به آن پای بند هستند به طوری که دیدار آنان را افتخاری خاص برای خود می‌دانند به گونه‌ای که معمولا در پایان روز با شمارش ساداتی که در آن روز زیارت کرده اند حتی نوزادان سادات را به عنوان توفیق بزرگ، به رخ یکدیگر می‌کشند. سادات نیز ضمن پذیرایی با شربت و شیرینی و هدیه ای به رسم یاد بود از مهمانان قدردانی می نمایند.مردم اعتقاد دارند پولی که به عنوان هدیه از سادات گرفته اند نباید خرج نمایند بلکه به عنوان تبرّک و برکت­ رزق و روزی زندگی در نزد­خود نگهداری کنند.سادات خود نیز پس از فراغت از پذیرایی میهمانان، در ساعات پایانی روز به دیدار خویشان و دوستان سیّد خود می‌روند.دیدار از حداقل هفت سیّد در این روز نظری است که در میان عامه مردم رایج است که البته ریشه روایی خاصی ندارد که شاید دلیل این اعتقاد تقدّس­ عدد هفت باشد.­در دیدگاه مردم کاشان ابا کردن سادات از پذیرفتن میهمان در این روز ناپسند است و معتقدند اگر بدون دلیل موجهی از این سنت روی گردان باشند به حوادث ناگواری گرفتار می‌آیند. خضاب کردن مو، دست و ناخن، حضور بر سر قبور رفتگان، دیدار از علمای غیر سادات و رفتن به زیارت امامزادگان، نیز از جمله رسوم کاشانی ها در این روز است. برگزاری جشن عروسی، روزه گرفتن و دادن اطعام نیز از جمله مواردی است که همان گونه شرع مقدس برآن تاکید کرده در این روز انجام می‌شود. مستحب است برادران و خواهران ایمانی در روزغدیر عقدی را بین خود برقرار سازند که مفاد آن اخوّت و همدلی در دنیا و دستگیری از همدیگر در آخرت است. این سنّت حسنه­ ی اسلامی در گذشته با افتخار برگزار می شده است و امروز برادران بسیجی به آن اهتمام می ورزند.

 در شب عید غدیر نیز در مساجد و حسینیه ها مراسم جشن و سرور و مولودیه خوانی برپاست. همچنین در منازل سادات و علما نیز مداحان و شاعران در وصف مولا علی(ع) و غدیرخم مولودیه خوانی می نمایند.

عید ولایت مبارک باد!



[ جمعه 92/8/3 ] [ 12:15 صبح ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]
.::.

درباره وبلاگ



پیوندهای روزانه

مُقیت - برای اهل خیر
درپناه عدالت-میثم میرزایی تبار
آستان مقدس اولین شهیدتاریخ ایران در اردهال
کاشان حامی
پرتال خبری کاشان
ساربان
عباس خوش عمل
دل نامه
خبرگزاری طنز بیداری
کارنامه
شهید حسن خاکی
تاریخچه نمایش در کاشان
سیّدرضای شاعر
ابیازن زادگاه من
حماسه سازان-حسینعلی حاجی

آرشیو ماهانه

شرح سدید
شعر و ادب
مجموعه طنزهای سدید
خاطره و داستان
قند پارسی و پژوهش ادبی
سینما و تئاتر
یادداشت های سیاسی
روز های خدا
دل نوشته ها
سوره ی اندیشه
آموزش و پرورش
کاشان شناسی
اخلاق و عرفان
فرهنگ بسیجی
کودک و نوجوان
دفاع مقدس

پیوندها

امام خمینی
امام خامنه ای
آثارامام خامنه ای
مقام معظم رهبری
سفیر ولایت-آیت الله نمازی
استاد میر باقری
آستان قدس رضوی
کربلا- حرمین
جریان شناسی سیاسی
وزارت فرهنگ و ارشاد
فرهنگستان ادب فارسی
کتابخانه ملی و موزه
کتابخانه های کشور
سازمان اسناد کتابخانه ملی
اسناد انقلاب اسلامی
جبهه ی فرهنگی انقلاب
دفتر تدوین تاریخ ایران
دایره المعارف اسلامی
مؤسسه در راه حق
پرتو سخن
بنیاد اندیشه اسلامی
اطلاع رسانی فلسطین
اطلاع رسانی دولت
سامد:مردم و دولت
ریاست جمهوری
مجلس شورای اسلامی
پژوهش های مجلس
قوه ی قضاییه
حوزه ی هنری
وزارت آموزش و پرورش
شبکه مدارس ایران
وزارت علوم
آرشیو صدا و سیما
خبرگزاری فارس
رجا نیوز
خبرگزاری رسا
خبرگزاری حیات
خبرگزاری جمهوری اسلامی
شبکه خبر دانشجو
خبرنامه دانشجویان
صبح قریب
خبرگزاری صراط
سازمان پانا
خبرگزاری های سیتنا
میراث فرهنگی کاشان
صراط نیوز
سپاه نیوز
تریبون مستضعفین
نشریه راه
دانشنامه دین و سیاست
فرهنگ واژگان
شهید آوینی
رحیم پور ازغدی
مهدی نصیری
حسین شریعتمداری
دکترحسن عباسی
دکتر زاکانی
حماسه سازان - حسینعلی حاجی
دکتر کوچک زاده
انجمن شاعران ایران
شاعران پارسی زبان
قیصر امین پور
میرشکاک-فردا
علی رضا قزوه
عباس خوش عمل کاشانی
پرویز بیکی
حسین قدیانی
جلال رفیع
رضا امیرخانی
توقیف سوره
وحید یامین پور
دکتر محسن پرویز
حمید عجمی
یادداشت های شبانه-بدری
کتابخانه حج
پایگاه مجلات تخصصی نور
بانک مقالات اسلامی
نصور-مقالات
جهاد دانشگاهی-مقالات
ایران داک
رشد
مردم شناسی
عماریون
تسنیم
شبستان
خبرنگاری تلویزیون
آموزه
فرهنگخانه
فرهنگ ایثار
فرهنگ انقلاب
فرهنگ شهادت
وبلاگ نویسان ارزشی
رهروان ولایت
معبر-بسیج
ارزشی ها
شهر حقوق
ذخیره خدا
فصل انتظار
سفید شهرکاشان
دسته کلید
مهدی باقری
فقیه نی ریزی
شهیدان هفتم تیر
تلنگرخانه
هم نفس
آرمان
بازنشستگی
طلبه بلاگ
برادران شهید هاشمی
فازستان
ولایتی ها
دهاتی
محمد صادق کوشکی
مثل فرهنگ
روزدهم(عاشورا)
ارزیابی آ.پ.
جشنواره ادبیات داستانی دفاع مقدس
نسرین ارتجایی
بی بال پریدن
گردشگری کاشان
رسانه فجر کاشان
یکی بود هنوزهم هست
پاتوق د.و پ.
تنهایی من
نوید شهادت
همه رقم مفت!!!!!
آشنای غریب
بوی سیب
عاشقان علی
راهی به حقیقت
سامع سوم
حاج آقا مسئلةٌ
فرزانگان امیدوار
غیر قابل انتشار
نغمه ی عاشقی
ستارگان دو کوهه
شهدای دارالمؤمنین کاشان
جبهه پایداری انقلاب اسلامی
شهید اردهال
پایگاه خبری تحلیلی برهان
فرمانداری آران و بیدگل
انهار
xXx عکسدونی xXx
روستای چشام
دکتر قدیری1
دکتر قدیری2
خبرنگار- ابوالفضل نوحی
شهیدان هاشمی
دوستانه
کانون مسجد فاطمیه شهید یه
بازگشت نیما
لنگه کفش
آبادگر-قربان ناد
جاده های مه آلود
فدایی ولایت
بسیج اسدآباد-روز قدس
مناجات با عشق
محسن شعبانی مفرد
عمارمیاندواب
ترخون
خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا
ندای دریا
تینا!!!!
حضرت آیت الله نمازی
.:: مــــهــــــدویــــــــت ::.
بلوچستان
PARSTIN ... MUSIC
تنهایی......!!!!!!
عاشقانه
ارواحنا فداک یا زینب
شهید حسن خاکی
ابیازن زادگاه من
««««««« کارنامه »»»»»»»
وبلاگ گروهیِ تَیسیر
قالب پارسی بلاگ|قالب وبلاگ عید نوروز پارسی بلاگ
تور چین
ثبت شرکت | nulled mobile

سایت آوازک

عکس جدید

دیگر امکانات


بازدید امروز: 149
بازدید دیروز: 320
کل بازدیدها: 1159835

طراح قالب: آوازک

[ طراح قالب: آوازک ]
[ طراح قالب : آوازک | Theme By : Avazak.ir ]