سدید کاشان

صفحه اصلی عناوین مطالب تماس با من قالب وبلاگ Feed

سه غزل امام زمانی

 امیر دل ها 

آفرین بر تو ای غــــزال دانایی

                    که نه آسان به دام عشق می آِیی

 بلکه صـیاد شــــهر خود پرستی را

                            می بری تا به مرز های شیدایی

 رستمی یا که یک غــــزال تیر انداز

                        کاین چنین مژه می زنی به زیبایی

 هر که باشد حریف روز و شب هایت

                    می خورد تشت او به کوس رسوایی

 از نگاهت چــــــــراغ لاله می روید

                         باغ عشقت، خدای من! تماشایی

 جمعه ها با تو دل دهیم و دل گیریم

                         آخـــر ای آشنا !  امیر دل هــایی

 آشــــنا کن به نور معـرفت مـــا را

                      بلکه یک جمعه دل شود اهــورایی

  ای که با اسب انتـظار می آیی!

                      رو به راهی نهاده ام که آن جایی

  می ستایم تو را به شعر مینایی!

                        جــان فـدایت! اگر اجازه فرمایی!

شفق حادثه

شفق حادثه در جام بلور آوردند

                              خبر رویشِ گل های شعور آوردند

چشم نرگس به شقایق ،نگهی رمزآلود

                       غنچه را در طبقِ سور و سرور آوردند

سرو و نیلوفر و شمشاد به دستانِ دعا

                          وز نهانخانه ی دل ،برگ عبور آوردند

قلم از بام فلک، درّ نصیحت ریزد

                       سهم ما لوح و قلم، زآتش طور آوردند

آن که با دیو قدم می زد و آتش افروخت

                                روز تقدیر ورا ،مثلِ ستور آوردند

زاغ "بد لهجه"دم از سلطه ی بومان می زد

                    لاجرم شب شد و خورشیدِ غیور آوردند

شبنم عاطفه مهمانِ نگاهم کردند

                        دل "فرهنگ" چنان آیه ی نور آوردند.

 

صبح ظهور



 مژده ای دل ! خبر از صبح ظهور آوردند

                    باده ی ناب ز صـهبای طـــــهور آوردند

آسمان خنده کنان،زهره به دست افشانی

            شب شکن! سروِ سَهی را به سرور آوردند

ابـــر نازا به ترنّــم شــده در راز و نیـــاز

           همــــرهِ گوهـــــرِ باران به حضـــــور آوردند

همه زاغانِ دل افسرده به کنجی خاموش

                هُــد هُــد و فاخـــــته با آیه ی نور آوردند 

لالــه را - حاملِ پیــــغامِ امــیرِ رویش _

                به ســراپرده ی گل های شـــعور آوردند

پلکِ من پر زد و زد تا به سرای خورشید

                 و به اصـــرار و دعـــا برگِ عـــبور آوردند

 آسمان سبز و زمین سبز و جهان با فرهنگ

           خلعـت و مرکـب نـو ، پـای صــــــبور آوردند.



[ چهارشنبه 91/4/14 ] [ 5:13 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

تاریخچه نمایش در کاشان - بخش دوم: تئاتر سنتّی

 

 

تاریخچه نمایش در کاشان - بخش دوم: تئاتر سنتّی

تابستان سال گذشته ، در باره ی تاریخچه ی تئاتر آیینی کاشان ، به تفصیل سخن گفتیم و البته بحث عمده ی آن که تئاتر تعزیه باشد باقی ماند که ان شاء الله در فرصت های مناسبی مثل محرم و صفر بدان خواهیم پرداخت. تابستان سال جاری را به گزارش تئاتر سنتی کاشان اختصاص می دهیم. در ابتدا بازی های نمایشی فولکلوریک را معرفی خواهیم کرد و سپس با گروه های نمایش های شاد معاصر آشنا خواهیم شد و در انتها کلیه ی نمایش نامه های  کمدی اجرا شده از سال 1334به بعد را فهرست وار درج خواهیم کرد.

       -      مطالب مربوط به هنر نمایش بومی کاشان اعم از آن چه که در گذشته تبیین شده است و آن چه که بعد از این می آید، دارای سند و مدرک متقن و مطمئن است و برای تدوین این تاریخ ، در سال های 1375و 1376 با استفاده از بایگانی و آرشیو هنری اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی کاشان، بیش از یکهزار فیش تحقیقی، فراهم آمده است ، علاوه بر آن نگارنده خود نیزبه سبب چهار سال فعالیت در  گروه تئاترآزاده اداره ی فرهنگ وهنر کاشان در دوره ی پیش از انقلاب ، از یادداشت هایی که در آن روزگار رقم خورده است و نیز از آرشیو شخصی که شامل مجموعه ی نمایش نامه های اجرا شده وآفیش ها و بروشورها و عکس های تئاتری، مستنداتی  را فراهم آورده است که مطالعه ی این سلسله مقالات و خاطرات را قابل اطمینان می سازد. اما بنا به دلایلی از جمله اینکه ویژگی وبلاگ نویسی مختصر و مفید بودن آن است ، حتی المقدور از ذکر منابع و مراجع این پژوهش خودداری می کنیم.

تاریخچه هنر نمایش در کاشان 

بخش دوم :تئاتر سنتّی:

الف- نمایش های شادی آور مجالس زنانه:

مقدمه: ازدواج وتشکیل خانواده در اسلام از جایگاه رفیعی برخوردار است. زیرا علاوه بر بقای نسل و تأمین نیاز طبیعی انسان ها، نقش مهمی در بهبود وضع و نظم زندگی اجتماعی و سلامت و ماندگاری آن دارد و نیز میزان کار و تلاش عمومی و سازندگی و پیشرفت یک کشور را ارتقا می بخشد. آشکار ساختن پیوند زنا شویی به منظور اعلام رسمی تشکیل یک خانواده ی جدید و ورود جدّی به عرصه های حیات اجتماعی ، امری ضروری است.زیرا زوجین را از اتهام رابطه ی نامشروع و غیر قانونی مبرّا می سازد. شادی کردن و سور دادن لازمه ی این پیوند مبارک و مقدس است. همچنان که پیامبر گرامی اسلام در مراسم عروسی نور، در ازدواج امیرالمؤمنین علی مرتضی با حضرت صدیقه کبری علیهم السلام به زنان مؤمن اشاره کردند تا در مجلس زنانه دف و داریه بنوازند.

نمایش های شادی آور در جشن های عقد و عروسی با همین انگیزه پدیدآمده است. هنگامی که زن ها به مناسبت مهمانی یا جشنی در جایی جمع می شدند، چند تای آن ها که در لودگی و تقلیدو شیرین ز بانی از دیگران چیره دست تر و شناخته تر بودند ...داستان های عامیانه ای را که برخی ساخته ی خودشان بود...بازی می کردند.همه ی بازیگران و تماشاگران این نمایش ها زنان و بچه ها بودند و به همین دلیل موضوع نمایش ها هم مربوط به زنان بود.اگر اتّفاقاً در نمایشی مرد وجود داشت، نقش او را هم یک زن بازی می کرد.یک طرف بزرگ ترین تالار یا هشتی خانه جای بازی بوده است و طرف دیگرش جای تماشا کن ها که بر زمین می نشستند. صحنه آرایی و زمینه ی نقشی و عناصر تعیین کننده ی دیگر وجود نداشت، امّا بزک و لباس اهمیتی داشت. مردها را نزدیک به واقعیت می ساختند...در مسخره نشان دادن اشخاص بازی - خصوصاً مردها - از وسایل منزل مانند سیخ و سه پایه و جارو و آتش گردان و تله ی موش و غیره استفاده می شد که همه ی این ها را به شخص مورد نظر می آویختند...تعداد این تقلیدهای زنانه معلوم نیست و همچنین معلوم نیست که مبتکر یک یک آن ها که بوده است و حتی نامی از بازیگران غیر حرفه ای این نمایش ها نمانده است...( بهرام بیضایی ، نمایش در ایران ،صص 201 و 202). نام شش نمایش خاله رو رو ، خاله فاطمه(خاله ستاره)،آبجی گلبهار، بشکن بشکنه، کیه کیه در می زنه، عمو سبزی فروش در میان اسناد مرکز فرهنگ مردم صدا و سیما به چشم می خورد که به نام مردم کاشان ثبت گردیده است. که به مرور به معرّفی یک یک آن ها خواهیم پرداخت.

 

 



[ جمعه 91/4/9 ] [ 9:19 صبح ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

چهارپاره های لگدنخورده(قسمت سوم)

دوبیتی های زیر در بهار عمر سروده شده است و هنوز لگد نخورده است،تا نظر شما چه باشد: 

باغ بعثت

به دریا رو که تا گوهر ببینی

شکار خوب سیمین بَر ببینی

بیا شو معتکف در باغِ بعثت

که صد دامن گل باور بببنی

  

سرود عاشقی

بهارعاشقی، دل را نشان کرد

گل آورد و دل ما را جوان کرد

سرود عاشقی سر کن چو قمری

بهاران گر رود چون می توان کرد؟

 

شبنم عشق 

چو اسفند ، روی آتش ، بی قرارم

در این برهه که بحران بهارم

گل صبرم شده از تشنگی زرد

دعا کن عشق من ! نم نم ببارم.

  

دل شکسته

گل سرخ و سفید و ارغوانی

بود عشق تو عین زندگانی

تو را با خارهایت می پرستم

دل بشکسته  را دریاب، آنی!

 

مرغ اسیر

خوش آن مرغی که در وقت اسیری

ننالد از سیه بختی و پیری

من آن مرغ اسیر « غم نصیبم »

سراغ از من نگارا چون نگیری؟

 

حیا و پایداری 

بهار آمد، کنار نهر جاری

دلم می کرد دایم بی قراری

نشستم گوشه ای ، بهر تماشا

ندیدم جز حیا و پایداری

 

نجابت

زقدّ ســـرو  او  پروا نـکردم

شدم مرغی، کنارش لانه کردم

ولی گنج نجابت بود و عفّت

ادب را نذر آن آستانه کردم

 

داروی عشق

مرا با پاسخی مثبت، صدا کرد

 غمم برد و قیود از پام، وا کرد

مرا چون دید بیمار از غم عشق

ز عنّاب لبش دردم دوا کرد.

  

سرشک غم 

ز دست دلبر شیدای مستم

نه کاری از زبان آید نه دستم

سرشک غم به پایش می فشانم

به من خندد که من دیوانه هستم.

  

حرف جدایی 

زمانی بود ، من مدهوش و او مست

که از من رشته ی پیوند بُگسَست

در آن لحظه که گفت: از من جدا شو!

دلم از سینه ام افتاد و بشکست.

  

آب شیرین و شور 

نگارینم کنار چشمه ی نور

میان عدّه ای شیدا و مخمور

نشسته بود و یک یک آب می داد

به آن ها آب شیرین و به من شور!

 

کمی آهسته تر! 

کمی آهسته تر، دنیا همین است

غم و درد و جدایی در کمین است

شتاب تو مگر جز صید دنیاست؟

ببین ! قارون چرا زیر زمین است؟

 

یاد یار 

گرو مانده دلم پیش نگاری

که وی دور است از من روزگاری

ندارد هیچ الفت بامن امّا

به یادش هستم ایام بهاری.

 



[ یکشنبه 91/3/28 ] [ 10:22 صبح ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

شهادت هفتمین مولای غریب شیعیان تسلیت باد!

فردا که هرکسی به شفیعی برد پناه

چشم تمام خلق به موسی بن جعفر- علیه السلام - است.

شهادت هفتمین مولای غریب شیعیان تسلیت باد!

 

کسی که بوسه زند عرش، آستانش را    *       قضا به گوشه زندان نهد مکانش را

کسی که روح الامین است طایر حرمش  *         هجوم حادثه بر هم زد آشیانش را

به حبس و بند و شهادت اگر چه راضی شد  *     به جان خرید بلاهای شیعیانش را

قسم به سجده طولانی‌اش ز شب تا صبح   *    به سود حلقه زنجیر استخوانش را

چو از مدینه پیغمبرش جدا کردند     *                    به هم زدند دریغا که خانمانش را

ز حیله بازی هارون دون نجاتش داد   *                    بریده بود بیـــداد خود امانش را

به جز عبای فتاده به خاک در زندان   *              نبینی آن که بجویی اگر نشانش را

 "سید رضا مؤید"



[ شنبه 91/3/27 ] [ 8:12 صبح ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

عطر دعا

تقدیم به ساکنان ملکوت رجب المرجّب:

 

عطر دعا

چشم تو چشمه ی صفا

پر شده از عطر دعا

شکوفه کرده آسمان

می بَرَدم نـــزد خدا !

 



[ یکشنبه 91/3/21 ] [ 6:55 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

تجدید بیعت با رهبری انقلاب اسلامی

تجدید بیعت با حضرت امام خامنه ای (مد ظله العالی)

مژده بادا که "علی"قافله سالار شده است.

چشم دنیـا زده، عفریتـه ی انـکار شده است

ساحت قدسی شب ،محفل اغیـار شده است


 راه ،سنگلاخ و هدف روضه ی رضوان خدا 

پیرما رفت و به پا عرصه ی پیکار شده است 


 گرچه رفـت از بـر ما رهبـر جـان پـرورما

 آن که درمحضرحق، لایق دیدار شده ست 


لیک با عطــــر کـلام و سخن غـم  شکنش

 همه جا سبز چنان ساحت گلزار شده است 


 چون نسیم سحـــر از شرق وفا جلوه نمود 

  مرغ جان از دمِ جان بخشش، بیدارشده است


چشم مهتاب* کنـون چشمه ی فیـاض خداست 

  ازهمین چشمه ره عشـق پـدیدار شده است 


حالی آن کس که به هنگام سحـر با دم تیـز

همه تهدید و ستم بود نگونسار شده است 


چون بر افراخته "رهبر" عَلمی از خورشید

فتنه از سر به زمین خورده و بیمار شده است


ای که در مکتب توحـــید شدی با "فرهنگ" 

مژده بادا که "علی"قافله سالار شده است.



* منظور از چشم مهتاب امام خامنه ای (مدظله العالی)است.

 

رهبرآزاده

 

ای رهبر خوب و دلنوازم

ای قبله ی حاجت و نیازم


تو زاده ی کوثر کرامت

پرورده ی مکتب امامت


دردین و حماسه آفتابی

درجبهه ی حق، ابوترابی


من مست ولایت الهی

مشعوف عنایت الهی


با پند تو شاد و شادمانم

غافل زتو یک نفس نمانم


آموختی ام کلام عرفان

استاد من ای چراغ تابان


گفتی: پسرم برآر فریاد !

در عرصه ی دهر باش آزاد!


گفتی : سخن جان جهان را

کردی تو رها زغم جوان را


"فرهنگ"تورا ستاید ای مرد

بادا تن تو بری ز هر درد !



[ یکشنبه 91/3/14 ] [ 12:59 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

غزلی در سوگ خورشید انقلاب

در رثای خورشید تابناک انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره)

مرغ جان ناوک غم خورده و بیمار شده است

  به غـم دوری خورشـید گرفتار شـــده است


سـیل غـم آمـده و کشور دل گشـته خـراب

روز من از نفَس خسته ی شب،تار شده است


کو نسـیمی که کـشد دستِ نوازش به سـرم

  که ِز انـدوهِ یتیـمی ، دل من زار شـده است


به کجا رفت؟چه شـد واسطه ی فیضِ خدا؟

 که جهان شعله ور از آه شرر بار شـده است

آسمانِ دلِ من بی خبر از خورشـــید است

 جامه در خُم زده از نیل و عزادار شده است


پس عجب نیست اگر غصـه مـرا پیـر کنـد

 که دلم گوشه نشینِ غـمِ دلدار شـده است

          
به فراقش دلِ«فرهنگ» نه تنها خون است

 دیدگانِ همه بارانی و خون بار شـده است.



[ یکشنبه 91/3/14 ] [ 12:48 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

طنز سیاسی: همایش مردان چتری!

 

همایش مردان چتری!


چتر

 آن مرد درباران آمد. او چترخود را در گیر و دارحمله ی مغول، از دست داد. در عوض حالا می تواند باگرگ های باران دیده چاق سلامتی کند و به راحتی از کنار آنان بگذرد. . این مردی که تا چند لحظه ی دیگر به روی صحنه خواهد آمد، در یکی از غارهای کوهستان دالاهو  بزرگ شده است و اولین و آخرین کتابی که خوانده است «کتاب نام های اصیل ایرانی» می باشد. به افتخار جناب اسفندیار رستم آبادی-این نظریه پرداز اصیل ایرانی - یک کف مرتب بزنید.

 مجری برنامه با گفتن این عبارات و هماهنگ با صدای دست های کبوتری جمعیّت ، به استقبال اولین سخنران همایش تا پایین پله ها عرض ادب نمود و در همان جا روی اولین صندلی سالن نشست.

استاد جلالت مآب« رستم آبادی» در حالی که آب باران از سر و کول سوادش جاری بود، از سن بالا رفت و پس از آنکه سینه ای صاف کرد، به شیوه ی اهل نقل ، سخنرانی خود را چنین آغاز کرد:

دانشجویان عزیز! ما عقب افتادگی زیادی داریم. ما باید به جبران کوتاهی های گذشته بپردازیم. اولین قدم برای پیشرفت کشور، اصلاحات بر مبنای فرمالیسم است و آن تغییر در ساختار هاست . ما برای  پیشرفت و اعتلای کشور چاره ای نداریم جز آنکه نام این  سرزمین را عوض کنیم. « ایران » نام زن است ، به همین علّت بیگانگان از ما حساب نمی برند. ما باید نام کشورمان را « نریمان » بگذاریم . نریمان نام جدّ رستم پهلوان نیز هست .به این ترتیب ، دشمنان وقتی بفهمند که با یک مرد طرف هستند، دور و بر ما نخواهند پلکید و از ترس ، جیکشان در نخواهد آمد. پس عزیزان من ! پیشرفت واقعی ما  در گرو تغییر نام کشور است! همان طور که شاعر گفته است:

 شود کوه آهن چو دریای آب   /    اگر بشنود نام افراسیاب!

بعد از لیوان آبی که روی تریبون بود، چند جرعه ای نوشید و پایین آمد و جمعیّت را هاج و واج و انگشت به دهان گذاشت و از سالن خارج شد. مجری برنامه وقتی اوضاع را بدین منوال دید، مثل کفتر چتری به روی صحنه پرید و از گوشه ی سن، چتری را که از پوست ببر بیان بود به جمعیت نشان داد و به عنوان هدیه به دست یکی از خدمه ی سالن داد تا  به دست رستم آبادی برسانند. و سپس به معرفی سخنران بعدی پرداخت :

خطابه ی بعدی را در خدمت شخصیتی خواهیم که تا کنون بیش از دو هزار و پانصد جایزه ی بسیار کلفت و ارزشمندی را از جشنواره های جهانی درو کرده است. وی در دهه ی چهل از قرن گذشته ی میلادی در روستای تاریخی« کن » اولین جایزه ی خود را که عبارت بود از: دست خر طلایی دریافت کرد و بعد از آن، هرساله جوایز خرس نقره ای وش و خروس تو زرد و خرمگس سفیدک زده و خرچنگ مسی رنگ و خرگوش برنزه و خرطوم سیاه ریخت و ده ها جایزه ی مشابه دیگر را نصیب خود ساخت و همین طور از هالیوود و بالیوود و یکی بود و یکی نبود و شنگول و منگول و حبّه ی انگور، جوایز اسکار و اسکول و شاسکول را دریافت کرد. ایشان و امثال ایشان ، برای اینکه برای ما ایرانیان افتخار کسب کنند، زحمات بسیاری می کشند، و ما حتی اطلاع پیدا کرده ایم که از شدت پرکاری ، شب ها پا برهنه می خوابند و از ضعف مفرطی که گریبان ایشان را گرفته بود در محل جشنواره ی" غم "دستشان دچار سردی و تبرید گردید و گرمای دست خانم مجری سبب نجات اورژانسی ایشان شد! حال از جناب « فرهاد کیا مخملی» دعوت می کنیم تا توضیحات بیش تر را خودشان بدهند. به افتخارشان یک دقیقه سکوت بفرمایید.

یک دفعه سالن در سکوت محض فرو رفت. و صدای کلپ کلوپ کفش های مردی که چتری از جنس مارمولک در دست داشت، بلند شد. با قدم های کوتاه و با ناز و ملاحت، طول راهروی میانی سالن را طی کرد تا به بالای سن رسید. بعد از آنکه خاکستر پیپ خود را داخل گلدان کنار صحنه ریخت،چتر خود را در گوشه ای رها کرد و پشت تریبون قرار گرفت و گفت :

گویند پادشاهی فرمان داد تا از هر صاحب عیبی یک درهم مالیات بگیرند. یکی از شحنه ها در کوچه ای با مردی برخورد کرد که یک چشم نداشت. جلوی او را گرفت و گفت بنا به دستور پادشاه باید یک درهم بدهی! مرد گفت : چـ چـ چرا بدهم؟ شحنه گفت: حالا باید دو درهم بدهی زیرا الکن نیز می باشی! و گریبان او را گرفت. مرد خواست دفاع کند، معلوم شد، دستش هم کج است. شحنه سه درهم مطالبه کرد. در این گیر و دار ، کلاه از سر مرد افتاد و معلوم شد کچل نیز بوده است. شحنه چهار درهم خواست. مرد پای به فرار گذاشت و درهنگام رفتن، لنگی او آشکار شد. شحنه فریاد زد : بایست که تو یک گنج هستی!

حالا حکایت کار ماست که مانند آن شحنه ی وظیفه شناس ، می گردیم و می گردیم و عیوب  را بیرون می آوریم و با آن مردم را فیلم می کنیم و به جشنواره ها می بریم و به گنج می رسیم. جیمز موریه ی انگلیسی نیز همین کار را در عصر قاجار انجام داد و فساددربار ایران را با نام حاجی بابای اصفهانی داستان کرد و به نام ایران، قالب زد. و در عوض، غربیان ما را به بدجنسی و توحّش شناختند. بگذارید آن ها درباره ی ایرانی چنین تصوری داشته باشند تا شرّشان از سر ما کم شود.شاعر می گوید:

   پری رو اگر ترش ننشیند       /      رقیبانش گمان برند به حلوا!

 گاهی لازم است که با بدنامی شهره آفاق شویم. خدمتی که جیمز موریه در حقّ ما کرد،سبب شد تا  مستشاران آمریکایی در عصر پهلوی ، علاوه برحقوق، حق توحّش نیز از ما بگیرند که نوش جانشان باد! زیرا در جریان انقلاب 57 از ما ترسیدند و زود از کشور خارج شدند! درست است که بعضی از ما هنرمندان خیلی مگسی تشریف داریم و فقط روی زخم می نشنیم ولی در عوض در مجامع جهانی ، فیلم ایرانی را با این خصیصه قالب می زنیم! و ترحّم می خریم . این نوع شهرت ها برای ما مفید است، زیرا امنیت کشور را برای دیگران تضمین می کند! نتیجه آنکه : برای پیشرفت خودمان به هر قیمتی که شده باید ضعف ها را بزرگ کنیم تا دندان طمع بیگانگان از این کشور کنده شود که بتوانیم روی پای خودمان بایستیم و کشور را به سمت و سوی قلّه های پیشرفت حرکت دهیم. این کار تأثیر دیگری هم دارد و آن مهاجرت نخبگان به اقصی نقاط عالم است.چون همیشه مرغ همسایه غاز بوده است! آن ها در آن سوی مرزها کار و تخصص فرا می گیرند و شاید روزی به درد ما بخورند.در پایان توصیه می کنم که فرزندان خودتان را گرگ بار بیاورید تا مورد ستم دیگران قرار نگیرند! از این که به عرایض این جانب توجه فرمودید، متشکرم!

آقای کیا مخملی پس از آنکه پیپ خالی خود را بین دو لب قرار داد ، چتر خود را برداشت و با غنج وعشوه از سالن همایش خارج شد. مجری از فضایی که پیش آمد،استفاده کرد و خود را به پشت تریبون رساند و به معرفی برنامه ی بعدی پرداخت:

چتر3

 در این بخش ، به معرّفی هنرمندی خواهیم پرداخت که حافظ شیرازی را با صدای داودی خود ، وامدار خویش نموده است. ایشان مقرّر بود با « چتری نازک تر از برگ گل خرزهره» در این مراسم شرکت کنند ، امّا چون با رئیس صدا و سیمای ما لج بودند ، هماهنگ با تحریم های غرب ، ملت ایران را از شنیدن صدای خود محروم کردند ، و به افتخار ملّت انگلوساکسون، کاست جدید ترانه های خود را تقدیم خاندان روچیلد شایرون زاده کردند و برای شرکت در این مراسم ، ژوسپین عزیز را به نمایندگی فرستادند تا مراتب علاقه مندی خود را به کشور آریا اثبات کرده باشند. حالا  از ایشان دعوت می کنیم به روی سن تشریف بیاورند و ما را حسابی بنوازند.

ژوسپین در حالی که چتری هفت رنگ در دست داشت ، از پله ها بالا رفت و  در چند نوبت ، تا کمر خم شد و به جمعیت ادای احترام کرد. و  پس از آنکه چترش را گوشه ای رها کرد ، در پشت تریبون قرار گرفت و فریاد زد :

ما باید به این حقیقت برسیم که تصحیح فرهنگ اجتماعی و ساختار رفتاری ما لزوما به عهده خودمان نیست، بلکه این نیازبه آموزش بر اساس سیستم و نظام آموزشی مدوّن دارد. که باید از خانواده و مدارس شروع شود و در محیط کار تعمیم یابد. نکته اساسی این است که رفتار های غلط و باورهای نادرست از حالت جزیی به حالت عمومی تبدیل شده و اکنون اپیدمی اجتماعی شده است. وبدون اغراق در حال تبدیل به ژنی در پیکره فردی و اجتماعی ایرانیان است. موضوع نگران کننده این است که فضایل و رذایل رفتاری در حال تعویض در جامعه ایرانی است. به عنوان مثال : دروغ! اکنون دروغ گویی به اشکال مختلف در حال بسط است و افراد خیلی راحت به خود و دیگران دروغ می گویند. و توجیه حتی مذهبی مانند تقیه و توریه و  ... برایش می آورند  .  و در آینده نزدیک به ندرت انسان صادقی را می یابیم. چراکه انسان صادق غیر معمول می نماید و انگشت نما و حتی تحقیر می شود. این جانب در گذشته هم اعلام خطر کرده بودم که ایرانیان همه دزد شده اند و باید درستی عمل را از ملت انگل و آمریک بیاموزد! درست است که در طول قرن های گذشته اقوام مختلفی بر ما حکومت کرده اند و ما امروز معجونی از ضعف های اخلاقی آنان هستیم. اما مشکل امروز ما نبود آزادی است. ما جرأت نمی کنیم حرف هایمان را در رسانه ها بزنیم. الآن بیش از سه هزار شبکه ی ماهواره ای و صد هزار شبکه رادیویی و هزاران سایت اینترنتی وروزنامه و نشریه وجود دارد، امّا چه کنیم که صدای ما به گوش ملّت ایران نمی رسد. ما هرچه می گوییم که باید دین از سیاست جدا باشد به گوش این ملّت فرو نمی رود. هرچه می گوییم حکومت دینی عین استبداد و دیکتاتوری است ، باز این مردم بیش تر اهل نماز می شوند و در نمازهای جمعه و راهپیمایی ها ی دینی شرکت می کنند. لازمه ی توسعه در هر کشوری ، دوری گزیدن از ذهنیّات و روی آوردن به پراگماتیسم و عمل گرایی است! این هنرمند عزیزی که با ملت ایران قهر کرده است ، به خاطر آن است که در عصر اتم، دین با هر نوعی از موسیقی کنار نمی آید. ببینید وقتی در غرب رنسانس شد ، کسانی پیدا شدند که دین مدرن مسیحیت را آوردند، اما این جا هیچ کس حاضر نیست اسلام مدرن بیاورد و آن هایی هم که می خواهند لوتر مارتین بشوند ، یک ذرّه آزادی برای بیان عقایدشان ندارند! هی گفته می شود که  حلال و حرام پیامبر تا قیامت تغییر ناپذیر است. آقا کجای قرآن چنین چیزی نوشته شده است؟

کجای قرآن نوشته شده است که ماهواره حرام است؟ الآن روزگار عوض شده است. باید پا به پای دنیای مدرن پیش رفت ! خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو! باید کمی اهل مسامحه باشیم و شل بگیریم تا این کشور گلستان شود...

ناگهان یکی از میان جمعیت فریاد زد ، آقا برو کشکت را بساب! پنجاه سال در رژیم پهلوی بند را شل کردند تا سیل آمد و همه چیز را برد و این کشور گلستان نشد. حالا نوبت شماست که ما را سر کار بگذارید!؟ زبان ژوسپین بند آمد و همهمه سالن را پر کرد. مجری روی سن پرید و از سخنران تشکر کرد و ژوسپین دست پاچه ، چترش را جا گذاشت و از سالن بیرون رفت.

چتر2

مجری ، آخرین سخنران همایش را چنین معرّفی کرد: ایشان دارای درجه لیسانسِ روانشناسی از دانشگاه های ایران و دکترای جامعه شناسی از دانشگاه ایلینویز آمریکاست. او از سال 1988 تا به حال دردانشگاه ایالتیِ کالیفرنیا در لس آنجلس در بخشِ جامعه شناسی تدریس می کند. تا به حال سه کتاب و ده ها مقالاتِ تحقیقی و تحلیلی به زبان انگلیسی و فارسی به چاپ رسانده است. ایشان ملکم خان چارواداری میهمان خارجی همایش هستند. به افتخار امواتشان فاتحه ای بخوانید..

چارواداری در حالی که چتری قرمز رنگ با طرحی از داس و چکش در دست داشت ، پشت تریبون قرار گرفت و گفت: 

فرزندان عزیزم! از دیدمن علت پیشرفت غرب پیدایش سیستم سرمایه داری بود که آن از بطن نظام فئودالی بیرون آمد، و نظام فئودالی نیز حاصل مالکیت خصوصی بر زمین بود. این هر سه در شرق غایب بودند. به قول ژان ژاک روسو، انقلابی لازم است که فرهنگ جامعه را دگر گون کند و چنین نیز شد. آنچه باعث مدرن شدن فرهنگ شد ، مناسبات جدید سرمایه داری بود که همه چیز را دستخوش تغییر قرار داد و قابل خرید وفروش کرد.   به همین دلیل است که هم اکنون سیصد ثروتمند جهان می توانند از هفتاد و پنج درصد منابع و امکانات کره ی زمین استفاده کنند. و تمدّن ها را در هر نقطه ی زمین که مصلحت بدانند جا به جا نمایند. باور کنید حتّی ارزش آن را دارد که از فرق سر تا ناخن پا گوسفند شویم تا راه های پروار شدن را از این خانواده های اصیل بیاموزیم! این تجربه شخصی تک تک ماهاست که اگر عمر ابلیس را داشته باشیم و به شکل نکیر و منکرهم باشیم ولی در عوض ثروتمند باشیم ، نزد عیالمان از جمال یوسف، حسن خلق داود، جوانی عیسی ، جود حاتم طایی، حلم احنف و قوّت و زور رستم برخوردار خواهیم بود!؟

اقتصاد ما در طول تاریخ بر مبنای کشاورزی بوده است و این اقتصاد به عواملی که سرمایه داری به آن نیاز دارد مانند علم،تکنولوژی، بازار گسترده فروش کالا، جدایی سیاست از اقتصاد و دین، و آزادی انسان از قید وبند های فرهنگ سنتی و دینی جواب نمی دهد.

امروز جوان ما حق دارد برای پیشرفت کشورش ، نظام سیاسی را بر مبنای فرهنگ نظام سرمایه داری ، تغییر دهد. همان طور که فرانسویان حدود 220 سال پیش انقلاب بزرگی کردند که نه تنها شکل سیاسی فرانسه بلکه جهان را برای همیشه تغییر داد. و تا کنون کسی جرأت نکرده است از تغییر نظام سیاسی فرانسه سخنی بر زبان بیاورد. کار من هم به عنوان یک جامعه شناس در نشان دادن رابطه عوامل طبیعی با مناسبات اجتماعی است، فقط نمی دانم چرا پس از گذشت بیش از سی سال ایرانیان نمی خواهند نظام سیاسی خود را به رأی بگذارند!؟ و هنوز باور نکرده اند که امروزه حق با کسی است که صاحب ثروت و سرمایه است؟

در این لحظه ناگهان یکی از میان جمعیت مؤدّبانه فریاد کشید: زرشک! 

و این گونه بود که همایش برهم ریخت و ناگزیر به پایان رسید. آن روز در بیرون سالن دو نفر باهم بحث و اختلاط می کردند . یکی می گفت : از موقعی که به فرهنگ بومی و آموزه های دینی بی اعتنایی کردیم و به سستی و تنبلی زدیم، از همه چیز عقب افتادیم. دیگری هم می گفت: نه بابا یک کم به ریش خودمان خندیدیم. همان اولی یک کمی سگرمه هایش توی هم رفت و با پرخاش جواب داد: یعنی چه آقا !؟ مگر به ریش هم می خندند؟ او هم برایش توضیح داد که: نقل است، آدم ساده ای شیطان را در خواب دید ، ریش او را محکم گرفت و چند سیلی بر بناگوش او زد و گفت: ای ملعون ! ریش خود را به تزویر و ریا بلند کرده ای که مردمان را فریب بدهی؟ السّاعه تو را به سزای اعمالت می رسانم. این را گفت و خواست که سیلی دیگری به او بزند که ناگاه از خواب پرید و ریش خود را در دست خود دید و به خود خندید. از آن زمان مَثَل « به ریش خود می خندد! « مشهور شد. بعضی از ماها با دهن کجی به ارزش های بومی و  بی اعتنایی به باورهای فطری ، به ریش خودمان خندیده ایم و تیشه به ریشه ی همه چیز زده ایم . و بعد هم کاسه ی چه کنم چه کنم دست گرفته ایم!!! همین...



[ شنبه 91/3/6 ] [ 8:46 صبح ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

دونکته برای امروز

میلاد موفورالسرور پنجمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت حضرت امام محمد باقر -علیه السلام- مبارک باد!

دو نکته :

1- شهید جهان آرا:
بچه ها اگر شهر سقوط کرد، آن را دوباره فتح می کنیم؛ مواظب باشید ایمانتان سقوط نکند!

آنچه از سوم خرداد سالروز باز پس گیری خرمشهر باید بیاموزیم:

الف - توحید افعالی خودمان را اصلاح کنیم، زیرا ما انجام وظیفه کردیم و حرکت کردیم، ولی بنا به گفته امام راحل " خرمشهر را خدا آزاد کرد!" یعنی برای همیشه غرور و تکبرهایمان را زیر پا له کنیم. ب- از سلوک و گفتار شهیدانمان درس زندگی بیاموزیم.شهید جهان آرا ما را به حفظ ایمان دعوت کرد.همین کافی است.اگر دنیا دست ما نیست، ایمانمان که دست خودمان است!

2- نکته دوم مربوط به این اجلاس1+5 می باشد که در این دور گفته اند از دو حال خارج نیست: شکست یا پیروزی! از امام راحل نقل شده است که شکست مربوط به دنیا می باشد، در مسایل و موضوعات معنوی چنانچه کار برای   خدا باشد همه اش پیروزی است.شاعر خوش ذوقی یک رباعی زیبا و پر محتوایی به همین مناسبت سروده است که تقدیم می گردد:

فیض دو جـــــهان به حبّ مولا بسته است
بر گوشه ای از چادر زهرا(س)بسته است
اجـلاس گروه پنج یک(1+5)،شوخی است
دنیا به گــــروه « پنــج تــن »وابسته است.

یادمان نرود که شگرد دنیای استکباری آن است که از طریق ترس و ارعاب بر دنیا حکومت می کند.اگر در زیر بیرق اهل بیت اطهار علیهم اسلام باشیم، از هیچ چیز هراس نخواهیم داشت و خدای مهربان نیز دماغ هر چه خودبزرگ بین  را بر خاک خواهد مالید.و در جریان چهل سال گذشته ی تاریخ انقلاب اسلامی که چنین بوده است و بعد از این نیز چنین خواهد بود به شرط آنکه ایمانمان سقوط نکند، ان شاء الله!



[ چهارشنبه 91/3/3 ] [ 7:35 صبح ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

همه به او بدهکاریم!

طوبای بهشتی

 

معلّم ! چشمه ی نور و سروری

کلیم خوش نوای دشت طوری

تو را سوز است و عشق اندر بُن جان

چراغ افروز شهر علم و ایمان

در آن جایی که بنشسته خداوند

مقام و شأن تو بال و پر افکند

تو زیباتر ز هر زیبا سرودی

انیس دلکش باغ وجودی

به سینه داری آیات بهشتی

تو ای باران ! کلید سرنوشتی

اگر دنیا ی ما مرداب جهل است

تو طوبایی ، هزاران شاخه در دست

حصار تنگ ِ چشمِ ما گشودی

غم و زنگارهایش را زدودی

چو از نهر "ولایت "آب دادی

دلِ ما پُر شد از گل های شادی!

روز معلم مبارک باد!



[ سه شنبه 91/2/12 ] [ 8:48 صبح ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]
[ مطالب جدیدتر ] .::. [ مطالب قدیمی‌تر ]

درباره وبلاگ



پیوندهای روزانه

مُقیت - برای اهل خیر
درپناه عدالت-میثم میرزایی تبار
آستان مقدس اولین شهیدتاریخ ایران در اردهال
کاشان حامی
پرتال خبری کاشان
ساربان
عباس خوش عمل
دل نامه
خبرگزاری طنز بیداری
کارنامه
شهید حسن خاکی
تاریخچه نمایش در کاشان
سیّدرضای شاعر
ابیازن زادگاه من
حماسه سازان-حسینعلی حاجی

آرشیو ماهانه

شرح سدید
شعر و ادب
مجموعه طنزهای سدید
خاطره و داستان
قند پارسی و پژوهش ادبی
سینما و تئاتر
یادداشت های سیاسی
روز های خدا
دل نوشته ها
سوره ی اندیشه
آموزش و پرورش
کاشان شناسی
اخلاق و عرفان
فرهنگ بسیجی
کودک و نوجوان
دفاع مقدس

پیوندها

امام خمینی
امام خامنه ای
آثارامام خامنه ای
مقام معظم رهبری
سفیر ولایت-آیت الله نمازی
استاد میر باقری
آستان قدس رضوی
کربلا- حرمین
جریان شناسی سیاسی
وزارت فرهنگ و ارشاد
فرهنگستان ادب فارسی
کتابخانه ملی و موزه
کتابخانه های کشور
سازمان اسناد کتابخانه ملی
اسناد انقلاب اسلامی
جبهه ی فرهنگی انقلاب
دفتر تدوین تاریخ ایران
دایره المعارف اسلامی
مؤسسه در راه حق
پرتو سخن
بنیاد اندیشه اسلامی
اطلاع رسانی فلسطین
اطلاع رسانی دولت
سامد:مردم و دولت
ریاست جمهوری
مجلس شورای اسلامی
پژوهش های مجلس
قوه ی قضاییه
حوزه ی هنری
وزارت آموزش و پرورش
شبکه مدارس ایران
وزارت علوم
آرشیو صدا و سیما
خبرگزاری فارس
رجا نیوز
خبرگزاری رسا
خبرگزاری حیات
خبرگزاری جمهوری اسلامی
شبکه خبر دانشجو
خبرنامه دانشجویان
صبح قریب
خبرگزاری صراط
سازمان پانا
خبرگزاری های سیتنا
میراث فرهنگی کاشان
صراط نیوز
سپاه نیوز
تریبون مستضعفین
نشریه راه
دانشنامه دین و سیاست
فرهنگ واژگان
شهید آوینی
رحیم پور ازغدی
مهدی نصیری
حسین شریعتمداری
دکترحسن عباسی
دکتر زاکانی
حماسه سازان - حسینعلی حاجی
دکتر کوچک زاده
انجمن شاعران ایران
شاعران پارسی زبان
قیصر امین پور
میرشکاک-فردا
علی رضا قزوه
عباس خوش عمل کاشانی
پرویز بیکی
حسین قدیانی
جلال رفیع
رضا امیرخانی
توقیف سوره
وحید یامین پور
دکتر محسن پرویز
حمید عجمی
یادداشت های شبانه-بدری
کتابخانه حج
پایگاه مجلات تخصصی نور
بانک مقالات اسلامی
نصور-مقالات
جهاد دانشگاهی-مقالات
ایران داک
رشد
مردم شناسی
عماریون
تسنیم
شبستان
خبرنگاری تلویزیون
آموزه
فرهنگخانه
فرهنگ ایثار
فرهنگ انقلاب
فرهنگ شهادت
وبلاگ نویسان ارزشی
رهروان ولایت
معبر-بسیج
ارزشی ها
شهر حقوق
ذخیره خدا
فصل انتظار
سفید شهرکاشان
دسته کلید
مهدی باقری
فقیه نی ریزی
شهیدان هفتم تیر
تلنگرخانه
هم نفس
آرمان
بازنشستگی
طلبه بلاگ
برادران شهید هاشمی
فازستان
ولایتی ها
دهاتی
محمد صادق کوشکی
مثل فرهنگ
روزدهم(عاشورا)
ارزیابی آ.پ.
جشنواره ادبیات داستانی دفاع مقدس
نسرین ارتجایی
بی بال پریدن
گردشگری کاشان
رسانه فجر کاشان
یکی بود هنوزهم هست
پاتوق د.و پ.
تنهایی من
نوید شهادت
همه رقم مفت!!!!!
آشنای غریب
بوی سیب
عاشقان علی
راهی به حقیقت
سامع سوم
حاج آقا مسئلةٌ
فرزانگان امیدوار
غیر قابل انتشار
نغمه ی عاشقی
ستارگان دو کوهه
شهدای دارالمؤمنین کاشان
جبهه پایداری انقلاب اسلامی
شهید اردهال
پایگاه خبری تحلیلی برهان
فرمانداری آران و بیدگل
انهار
xXx عکسدونی xXx
روستای چشام
دکتر قدیری1
دکتر قدیری2
خبرنگار- ابوالفضل نوحی
شهیدان هاشمی
دوستانه
کانون مسجد فاطمیه شهید یه
بازگشت نیما
لنگه کفش
آبادگر-قربان ناد
جاده های مه آلود
فدایی ولایت
بسیج اسدآباد-روز قدس
مناجات با عشق
محسن شعبانی مفرد
عمارمیاندواب
ترخون
خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا
ندای دریا
تینا!!!!
حضرت آیت الله نمازی
.:: مــــهــــــدویــــــــت ::.
بلوچستان
PARSTIN ... MUSIC
تنهایی......!!!!!!
عاشقانه
ارواحنا فداک یا زینب
شهید حسن خاکی
ابیازن زادگاه من
««««««« کارنامه »»»»»»»
وبلاگ گروهیِ تَیسیر
قالب پارسی بلاگ|قالب وبلاگ عید نوروز پارسی بلاگ
تور چین
ثبت شرکت | nulled mobile

سایت آوازک

عکس جدید

دیگر امکانات


بازدید امروز: 120
بازدید دیروز: 203
کل بازدیدها: 1159090

طراح قالب: آوازک

[ طراح قالب: آوازک ]
[ طراح قالب : آوازک | Theme By : Avazak.ir ]