یادی از یک معلم دوست داشتنی
چون این یادداشت مربوط به کاشان است، بی مناسبت ندیدیم از یک عالم شیعی نیز یادکرده شود.
فقیه، مفسر،محدث، متکلم، ادیب، اصولی و محدث بزرگ مرحوم علامه ابوالحسن سعید بن هبة اللَّه بن حسین راوندی مشهور به قطب راوندی در قرن ششم هجری قمری متولد راوند کاشان و متوفی در قم.قبر وی در صحن جلوی زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها ست.
علاقه مندان به قطب الدین راوندی برای دانلود کتاب و کلیپ صوتی و تصویری روی آدرس های زیر کلیک نمایند:
دانلود کتاب جلوه های اعجاز معصومین 1
دانلود کتاب شفابخش و مشکل گشا 2
دانلود کتاب راحه الصدور و آیه السرور 3
سایت اصلی با نرم افزارهای متنوع:
http://ghaemiyeh.com/dijital-library.html?sobi2Task=sobi2Details&catid=73&sobi2Id=2972
دانلود فیلم زندگی نامه قطب راوندی 4
دانلود نوار صوتی شرح حال قطب راوندی 5
یادی از یک معلم دوست داشتنی
جمعه ی آخر مرداد ماه
هیجدهمین سالگرد درگذشت استاد حسن بهار دوست
مرحوم حسن بهار دوست دبیر زبان انگلیسی آموزش و پرورش کاشان از جمله کسانی است که در راه خدمت به فرهنگ زادگاه خود گام های مؤثری برداشته است. شیوه های منحصر به فرد او در تدریس زبان ستودنی است.مترجم توانایی نیز بود. هیچ گاه نقش بازی نمی کرد.خودش بود.صراحت لهجه و صداقت در گفتار داشت. مردمی بود و خوش برخورد و خوش مشرب . وی در سال 1315 در کوی صالح آباد کاشان به دنیا آمد و روز جمعه آخر مردادماه 1375 در سن 60 سالگی درگذشت. از کودکی او را می شناختم چون در یک محل زندگی می کردیم ، اما آشنایی عمیق من از ایشان به سال 1370 برمی گردد که اولین مجتمع آموزشی غیر انتفاعی کاشان افتتاح شد. مشاور ارزشمندی برای خود من بود. در همه ی پایه های دبیرستان، حتی برای خردسالان کودکستانی تدریس می کرد.با برنامه بود و به گونه ای درس می داد که به زبان مادری دانش آموزان لطمه ای وارد نشود. در هر سطحی شیوه ی منحصر به فرد خود را داشت و به سنت ها نیز احترام می گذاشت. معتقد بود که برای فراگیری زبان باید بسیار گوش داد تا با تلفظ های درست زبان اصلی آشنا شد و باید به آموخته ها عمل و مکالمه کرد تا آن ها در ذهن تثبیت گردند. به قواعد و استراکچر زبان، چندان پای بند نبود و می گفت استثنائات هر زبانی فراوان است و انگلیسی نیز چندان زبان قاعده مندی نیست.تنها به همان مقداری قناعت می کرد که عمومیت بیشتری داشت . برای من نقل می کرد که پیوسته پیچ رادیو را می چرخانده و به رادیوهای انگلیسی زبان گوش می داده است و با تمرین فراوان و مکالمه با خارجی هایی که وارد کاشان می شدندتوانسته است به زبان انگلیسی مسلط شود.ایشان چند نوبت هم که تیم های ورزشی کاشان با مستشاران آمریکایی مسابقه داشتند، دیلماج و مترجم این گروه ها بوده است. با استاد بهنیا و چند همکار فرهنگی دیگر نیز از تعطیلات یک تابستان استفاده کرده و از طریق ترکیه عازم اروپا شده بودند. اتومبیل فولکسی که داشت ارمغان این سفر بود.ازجمله خاطرات سفرش این بود که می گفت: در یک کشور اروپایی ندانسته یکی از مقررات راهنمایی و رانندگی را نقض کردیم و پلیس ما را گرفت و به دفتر تفتیش برد. وقتی متوجه شدند که ما غریب هستیم، سؤال کردند که شغل شما چیست؟ گفتیم معلم هستیم. تا نام معلم را شنیدند، همه ی افرادی که در آن جا حضور داشتند یک دفعه از جا پریدند و ادای احترام کردند و گفتند که ما همه تربیت شده ی آموزگاران هستیم و معلم هرگز تخلف نمی کند و قطعاً ناخواسته این اتفاق افتاده است و یا مأمور ما اشتباه کرده است و بعد کلی پذیرایی کردند و در تسهیل سفر ما کمک کردند و با عزت و احترام ما را بدرقه کردند.
اعضای هیأت علمی مجتمع آموزشی فیض کاشان 1370
استاد بهار دوست دومین نفر ایستاده ازطرف چپ می باشد.
گفتنی است که او در خانواده ای سالم و دیندار رشد یافته بود. پدرش مرحوم خرمایی جنب مسجد میرعماد میدان فیض در ابتدای بازار بزرگ مغازه داشت، امین مردم بود و از جمله پایه گذاران احداث مسجد اباذر غفاری کوی صالح آباد(کوچه تقدیسی). فکر می کنم که زمین مسجد را ایشان اهدا کرده باشد چون منزل ایشان نیز رو به رو و نزدیک مسجد بود.آن روزی که با مرحوم شیخ علی و استاد قاسم و چند نفر دیگر از اهالی این مسجد را طراحی می کردند و گچ مهندسی آن را می ریختند، حضور داشتم. با این که کم سن و سال بودم ولی مذاکرات و کار ارزشمندشان را به خوبی درک می کردم. این صحنه ای که پس می رفتند و پیش می آمدند و با گام هایشان اندازه می گرفتند و طرح می دادند آن قدر برایم جالب بود که پس از گذشت چهل و پنج سال هنوز برایم تازگی دارد و در حافظه ام مانده است. یکی دو سال بعد هیأت حسینی مسجد اباذر نیز شکل گرفت و مرحوم والده برای بیمه کردن ما و نیز شادیو تربیت ما بیرق مشکی بزرگی را خریداری و به این هیأت اهدا کرد تا از همان کودکی هیأتی بشویم و ارتباط مان با مسجد استحکام بیابد. این را برای آن گفتم تا اثرگذاری یک انسان مؤمن را در محیط و محل زندگی بیان کرده باشم. مرحوم بهار دوست تربیت شده ی چنین خانواده ای بود. و دست مریزاد به بازماندگان ایشان که پس از فوت استاد حسن بهاردوست به امور خیر نیز ورود یافتند تا همچنان روح آن مرحوم را شاد نگه دارند. روح پدر و این فرزند خلف شاد باد!
آقای حسن عاطفی استاد برجسته ادبیات فارسی که بنده افتخار شاگردی ایشان را در طول سالیان متمادی داشته ام و به خوبی واقفند که به چه میزان به ایشان علاقه و ارادت دارم ؛ در رثای استاد حسن بهاردوست غزل مرثیه ی زیر را سروده اند و حق مطلب را نسبت به این دوست صمیمی و همکار قدیمی خود به خوبی ادا کرده اند:
ای دریغا که فاضلی دانا
ترک جان گفت و دودمان و وطن
رهسپر شد به عالم عقبا
آتشی زد به جانم از رفتن
آه آن شمع محفل یاران
مجلس آرا، بهار دوست حسن
آن که با خلق و خوی انسانی
شهره ی خلق شد به هر برزن
آن که با پرتو کمالش بود
چشم جان محصلان روشن
آن دبیر اریب فرزانه
در زبان و ادب یگانه ی فن
آن که بودش ز دانش کامل
آشنایی به راز و رمز سخن
ماه مرداد و جمعه ی آخر
ناگهان رفت و سال جستم من
عاطفی گفت با « زبان» از دل
« شاد روح بهار دوست حسن».
1375=60+1315