طنز سیاسی:خوابنامه ی تحریم!
این داستان براساس اسطوره های ایرانی تهیه و تنظیم شده است.علاقه مندان برای کسب اطلاعات بیشتر در باره ی اصطلاحات و شخصیت ها می توانند به کتاب پژوهشی در اساطیر ایران تألیف مرحوم دکتر مهرداد بهار مراجعه نمایند.
طنز سیاسی:
خوابنامه ی تحریم!
اهریمن وقتی می خوابد که مردم بیدارند،و شیطنت و آلار سازی او وقتی شروع می شود که مردم به خواب رفته باشند. این بار اتفاق عجیبی افتاد، اهریمن خواب را سه طلاقه کرد و در حالی که مردم بیدار بودند، در پایین ترین درکه ی ظلمانی منطقه « وای بد» نشست و غمباد گرفت تا مشاورانش از راه رسیدند و خبر آوردند که بچه دیو پهلوی در کوزه افتاده است: مجلس عزایی برپا شد. اهریمن با اکومن اورشلیمی، اندر لندنی، ساوول پاریسی، ناگهیس ژرمنی، ترومد رومی، تریزسوئدی و زریز دانمارکی دم گرفتند و سرود « آی ددم وای » را سیزده بار خواندند. سپس پیچ فرستنده ی صدا و سیمای خورشید سواران را باز کردند تا بهتر در جریان تحولات سرزمین مزدا قرارگیرند:مجری شبکه تشریح کرد که ایرانیان،چگونه توانسته اند به فرمان پیشوای آسمانی خود کشورشان را از لوث وجود اعوان و انصار شیطان، پاک کنند. اهریمن از این حرکت انقلابی مردم، آن قدرعرق کرد که دلش می خواست صورتش را با سیم برق خشک کند.اندردیو اورا به خویشتن داری دعوت کردو گفت : غم از دل بیرون کن! که کار عالم همه پشم است . اهریمن یکدفعه آن روی سگش بالا آمد و گفت: مگر من« دل» هم دارم که غم با اجازه من درون آن رفته باشدکه حالابه امر من بیرون آید؟! اندر دیو از باب شوخی گفت: حق با شماست قربان! من تا دیروز فکر می کردم که علاوه بر دل«کلیه» هم داریم. ولی الآن در تلویزیون دیدم که روی تابلوی شرکت تاکسیرانی نوشته که رنگ «کلیه» ی تاکسی ها نارنجی است! اهریمن به او اخمی کرد و گفت: لطفاً مزه نریز! و بعد از اعضای جلسه خواست تا وحشتناک ترین طرح های خود را برای محو انقلاب مزدایی ارائه نمایند. اکومن مثل همیشه پیشدستی کرد و گفت: قربان ! دیشب خوابی دیده ام که حسابی مرا دل چرکین کرده است ، اجازه بفرمایید که خوابم را تعریف کنم و بعد از تعبیر آن به اصل مطلب بپردازیم! اهریمن کمی صدایش را نازک کرد و گفت: بنال تا ببینیم چه دسته گلی به آب داده ای!؟
اکومن گفت: در عالم رؤیا دیدم که در قعر جهنم افتاده ام و زقّوم می خورم و نوشادر پس می دهم . ناگهان ماری جلویم سبز شد و برایم شعر و ترانه خواند و بعد هم آب دهن خود را جمع کرد و توی صورتم انداخت و رفت .آن آب زهرآلود، کورم کرد. در آن عالم تاریکی ،کورمال کورمال پیش رفتم تا به یک صندوق فلزی رسیدم، دزدکی دستی به داخلش رساندم و یک مشت فلوس برداشتم.اماآن ها فلّزمذاب بودند و به دستم چسبیدند ، درست مثل همین الآن که طلاها از من دل نمی کنند! ازدرد، دو دستی توی سر و صورت و بناگوش خودم زدم .وقتی به خودم آمدم که ناشنوا شده بودم. درست مثل حالا که جز صدای خودم ، فریاد هیچ تنابنده ای را نمی شنوم. در این حالی که ورجه می زدم و توی ذغال ها، وول می خوردم ، به داخل گودالی افتادم و یک ناودان از پلیدی و نجاست روی سر و رویم آوارشد.در چنین احوالی بود که از خواب پریدم .البتّه از ترس، جایم را خیس کرده بودم. همین !
اهریمن لحظاتی به فکر فرو رفت و بعد سر برداشت و گفت: زمانی که نزد پدرم زروان بودم، در کتاب ابن سیرین خواندم که اگر کسی در خواب، دوزخ را ببیند، دلیل آن است که عاصی و گناهکار است و شکنجه ، نشانه ی خواری و بیچارگی است . نوشادر ، غم و اندوه می آورد و مار، دلیل بر دشمنی پنهان است و غلبه ی مار ، غلبه ی دشمن بر او ست. ترانه و سرود دلیل بر سخن و گفتار باطل است .و نابینایی کم احترامی می آورد و ناشنوایی دلیل بر خرابی دیانت و نامرادی در دنیاست . فلوس نیز،غم آور و ذغال، مال حرام است و ناودان علامت خونریزی . تاریکی و ظلمات نیز نشانه ی گمراهی در دین است. به این ترتیب، اکومن جان تو خودت یک گنج هستی و خبر نداری! حالا بگو ببینم در مورد ایران چه خاکی بر سرمان بریزیم ؟ اکومن سینه ای صاف کرد و گفت: تنها چاره آن است که دیو خشم را مأمور کنیم تا روزگار ایرانیان را سیاه کند! اعضای جلسه مثل همیشه نظراو را تأیید کردند. و دیو خشم پس از دریافت حکم مأموریت، با یک اسکاتراند پتیاره ، تنوره کشید و به هوا بلند شد و در منطقه ی «وای نیک» جولان داد. هرمزد که حامی ایرانیان است، به شن های بیابان طبس فرمان داد تا با دیوان مقابله کنند. دیو خشم در عرض چند ساعت آن چنان «سیلی خور» شدکه مجبورگردید،عقب نشینی کند.پتیاره های دیگر نیز در آتشی که خود افروخته بودند،سوختند.
وقتی خبراین شکست به اهریمن رسید ، از شدت عصبانیت هفت بار سر خود را به دیوار خلا کوبید. و تا مدّت ها گیج و منگ بود. سرانجام به نزد پدرش زروان رفت و گفت: پدر! ایران به من می گوید غلط زیادی نکن! زروان خونسردانه به او جواب داد: به حرفش گوش نده و هر کاری می خواهی بکن! اهریمن بعد از آن، به عملیات ایذایی روی آورد.دسیسه ها و توطئه ها ی خوف آور او یکی پس از دیگری،بی اثر ماند.منطقه ی «وای بد»، روز به روز کوچک تر، و بر فضای بیکرانگی « وای نیک »،افزوده می گشت.
کماله دیوان سرانجام به این نتیجه رسیدند تا از راه جنگ نرم، ایرانیان را به زانو در آورند. اکومن مأمورشد تا اندیشه نخبگان را فاسدکند. اندر دیو موظف شد تا با دین مردمان بستیزد. ساوول دیو، بر عهده گرفت تا کارمندان را وسوسه کند که به بهانه ی کمی درآمد با مردم به ستم و بیداد رفتار نمایند. ناگهیس دیو، کمر خود را محکم بست تا از هزار راه نرفته، اسباب ناخرسندی و نارضایتی عمومی را فراهم کند.تریز دیو نیز تعهّد کرد تا با فلسفه بافی، کم کاری و تنبلی و سستی را در جامعه رواج دهد. از جمله ی کلمات او این است که گفت: کشورهای پیشرفته با کار کمتر درآمدبیشتری کسب می کنند و شبانه روز خود را در کافه تریاها و کاباره ها و کنار دریا ها به امور «نی نیش ناش» می گذرانند. زریز دیو نیز مأمور راه اندازی شبکه های ماهواره ای و انواع رسانه شد تا زهرغم و فساد در کالبد مخاطبان بچکاند که بیمار شوند و از یاری هرمزد دست بر دارند.
اهریمن با خیال راحت به خواب رفت. اوضاع ایرانیان کمی بی ریخت شد. اول کسی که بوی دسیسه ها را شنید، پیشوای آسمانی انقلاب بود ، زیرا او در پیشِ «وای نیک»ایستاده بود و دیده بانی می کرد. وقتی وضع را نابه سامان دید، اعلام خطر نمود. و لحظه به لحظه از توطئه های دشمن ، رمز گشایی کرد. خواب اهریمن آشفته شد و ناگهان جیغ بنفش کشید . همه خبردار شدند. بادمجان دور قاب چین ها از راه رسیدند و پیشنهاد دادندتا طرح هویج و چماق به اجرا درآید. شرکت های چندملیّتی که بر بیش از هفتاد در صد بازده صنعتی جهان اثر گذارهستند و بیست و پنج درصد تولید دنیا و 5900 میلیون دلار درآمد سالیانه در جیب آن هاست، محصولات مصرفی خود را روانه بازار ایران کردند. سراسر ایران بوی هویج گرفت. در اوضاع هویجی هرکس به طور مجازی باید تصور کند که خوش بخت است. زیرا زندگی به جزشکم و شهوت و لذّت معنی دیگری ندارد. در چنین شرایطی است که شرکت های داخلی می توانندتحت لیسانس پپسی کولا و کوکاکولا ، به معده های سالم، قندآب ببندند. و آدامس بدون قند وایت می تواند از راه برسد و جار بزند که ما دندان شما را نمی پوسانیم ! درحالی که جویدن ، بدون بلعیدن ، عملی غیر تولیدی است. اُجنرال نیز وارد زندگی ایرانیان شد و با تهویه ی مطبوع خود، فریاد کشید: ما هوای شما را داریم! لوازم خانگی زانوسی ایتالیا آمد تا به ما بگوید: زندگی زیباست! فقط با ابزار آشپزخانه ی دسینی می توان زندگی را به خانه برد! با پاناسونیک نیز« همه برنده اند»! با تصویرهای سه بعدی سامسونگ در مصرف انرژی صرفه جویی می شود! با رویال پشت یک لبخند زیبا ، هرچه که فکر می کنید، خوب است. محصولات ال جی، مبلمان هوفکس، «کلون در»نمایندگی انحصاری دورمای آلمان در ایران، «تی دبلیوسی» گالری پرستیژ، ناپلی، رجینا، ساعت پیاژه، پروفیل ساخت کره،تقویت کننده ی مردان، تغییر در سایز آقایان، عینک آن ورش پیدا، همه و همه سعادت مجازی را به ایرانیان ارزانی داشتند.اماسرزمین اهورایی به برکت رهبری مقتدرش، هوشمندتر از آن بود که با این دسیسه ها در لاک غفلت و بی خبری فرو برود. از بهمن هرمزدی پرسیدند: کاپیتالیسم یعنی چه؟ جواب داد : یعنی استثمار انسان به وسیله ی انسان! دوباره پرسیدند: لیبرالیسم یعنی چه؟ بعد از کمی تفکر پاسخ داد: درست بر عکس آن است! القصه؛ شورای پرتلبیس امنیت تشکیل جلسه داد و ایرانیان را ازنظر اقتصادی تحریم کرد. هواپیما های مسافربری تحت قلب نامهربان اهریمن از داشتن قطعات یدکی محروم شدند و تلپ تلپ به زمین افتادند. در عوض هرمزد راه های ابتکار و سازندگی را به ایرانیان آموخت.اهریمن از ورود داروها ی مورد نیازمردمان جلوگیری کرد. سپندارمذ وزیر بهداشت از میان مرغزارهای آباد، هزارها داروی گیاهی درمان بخش بیرون آورد و در اختیار نیازمندان قرار داد. اهریمن مواد اولیه صنعتی جهان را در انحصار خود گرفت و ایرانیان را از آن محروم ساخت.حتی دان مرغ و طیور نیز در برنامه ی تحریم شورای اهریمنی قرار گرفت، پیشوای سرزمین اهورایی، فرمان دادتا طرح اقتصاد مقاومتی به اجرا درآید.بدین ترتیب جادوی تحریم باطل گردید و خواب اهریمن به «تف سربالا» تعبیر شد.زیرا شرکت های چند ملیتی بازار مصرف خود را از دست دادند و خود در لاک تحریم گرفتارشدند. در کتاب بندهش مزدیسنی آمده است : اهریمن آن را که نتواند کرد، اندیشد و به انجام دادن آن نیز تهدید بکند. والسلام!