وبلاگ :
سديد كاشان
يادداشت :
صهيونيسم كودك كش
نظرات :
0
خصوصي ،
10
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
عليرضا عباسي
سلام جناب فرهنگ
منتظر نظر ارزشمندتون براي قسمت دم داستانم هستم ممنون ميشم
... از مطلبي که درباره شهيد منتظري گذاشتيد بهر کافي برديم
پاسخ
سلام! داستان پر هيجاني است و عواطف و احساسات خوب انتقال يافته است.به نظرم رسيد که در اتومبيلي که عازم بيمارستان است، آن دخترخانمي که خدا و پيغمبر را به کمک مي طلبيد، اين دختر بگويد: من در دلم حرص مي خوردم چون اعتقادي به اين چيزها نداشتم./ آن جا هم که روي نيمکت بيمارستان نشسته است بگويد داشتم از جايم بلند مي شدم که متوجه صدايي شدم که مي گفت: خانم ساعت چند است؟...پاراگراف بعد هم کلمه ي «در »اضافه است( من در تا دقايقي پيش روي او نشسه بودم...) در قسمت:ذکر يعني خدا رو صدا زدن، ازش کمک خواستن و بيادش بودن- نميشه همينجوري صداش کرد ؟ اين جمله را بهتر است که بگويد: با خودم گفتم «حتما بايد از اين امل بازيا دراريد ؟؟ » از اين که به سديد کاشان سر زديد ممنونم.