سدید کاشان

صفحه اصلی عناوین مطالب تماس با من قالب وبلاگ Feed

روزنامه ها و روزنامه نگاران کاشانی (2)آقا شیخ یحیی

 

روزنامه ها و روزنامه نگاران کاشانی (2)

آقاشیخ یحیی کاشانی

فعال ترین روزنامه نگارعصر مشروطه

 و بنیانگذار اولین مدرسه ابتدایی در کاشان

 

شیخ یحیی کاشانی 

شیخ یحیی کاشانی در دهم ذی الحجه 1293ق. مطابق با 1252 شمسی در کاشان به دنیا آمد. خواندن و نوشتن و مقدمات فارسی و عربی را نزد جدّ مادری خویش، فقیه و ریاضیدان بنام ، ملا محمد حسین نطنزی نوه ی ملا احمد فاضل نراقی و علم هیأت و حساب قدیم را نزد پدردانشمندخود، حاج ملا محمد علی بن حاج عبدالصمدو مدرسان دیگرفرا گرفت. در سال 1312ق. راهی اصفهان شد و یک سال و نیم دوره ی سطح را در محضر آیات عظام میرزا محمد هاشم چهارسویی و سید محمد باقر درچه ای آموخت. سپس به نجف اشرف مهاجرت کرد و در حوزه ی درس آیت الله آخوند محمد کاظم خراسانی و سایر علمای آن دیار حضور یافت. وی پس ازپایان دوره ی اجتهاد عازم لبنان و اسلامبول شد تا با پیشوایان مشروطیت آشنا شود و دانسته های خود را در این زمینه کامل کند. در بیروت زبان فرانسه را آموخت و در ترکیه( عثمانی آن زمان) با ترکی اسلامبولی آشنا شد. همچنین توانست با رهبران و سازمان های مشروطه خواه عثمانی و ایرانیان مشروطه خواه مقیم آن کشور ارتباط برقرار کند. در این سفرها با سید جمال الدین اسدآبادی نیز ارتباط و آشنایی یافته است.

کار روزنامه نگاری شیخ یحیی نیز در این دوره آغازشد. سلسله مقالاتی را در خصوص لزوم استقرار مشروطیت و اصول آن فراهم آورد و در روزنامه های حبل المتین کلکته و ثریای مصر نشر داد. بعد از 3 سال که به کاشان بازگشت، به عنوان یک مشروطه خواه شناخته می شد، زیرا نسخه های ثریا و حبل المتین مخفیانه وارد ایران شده بود و مردم از محتوای مطالب آن آگاه شده بودند.در سال 1316 به عزم سیاحت و تکمیل علوم عقلیه وارد تهران شد.درسال 1317 در آموزشگاهی جدیدالتأسیس با شیوه ای نوین به تدریس علوم عربی و فارسی پرداخت. در تهران از خرابی ها و ضعف های انجمن معارف(وزارت آموزش و پرورش)اطلاع یافت و در این زمینه نیز یادداشت هایی را تنظیم و طی آن از تقلب های انجمن معارف و از امین السلطان نخست وزیر وقت، بابت استقراض از بیگانگان انتقاد کرد و به اداره ی حبل المتین کلکته فرستاد.

روزنامه حبل المتین در هند و ایران

وقتی نسخه های حبل المتین به ایران رسید ؛ اعضای انجمن سری مثل سید حسن برادر مؤیدالاسلام و میرزا محمد علی خان پسر مؤتمن لشکر و اعتضاد السلطان رئیس فوج خلج و مثمر الملک متوجه شدند که شیخ یحیی بدون غرض و به منظور اصلاح جامعه آن مقالات را نوشته است، به همین سبب وی را به انجمن سری دعوت و برنامه ی درسی او را برای تدریس در مدرسه ی رشدیه فراهم نمودند و چون وی در لبنان و اسلامبول با مدارس جدید آشنایی یافته بود، اداره ی آموزشگاه رشدیه را نیز به او سپردند. انجمن سری قلع و قمع امین السلطان و اصلاح انجمن معارف را دنبال می کرد.

شیخ یحیی نتیجه ی بررسی ها و تحلیل های انجمن سری را به صورت مقاله مکتوب می کرد و برای روزنامه حبل المتین ارسال می داشت. از جمله وی سلسله مقالاتی در تحلیل عملکرد سیاسی امین السلطان نوشت که در چندین شماره حبل المتین کلکته درج گردید و سبب شد تا نویسندگان کاشانی روزنامه پرورش نیز به همان سبک و سیاق زبان به نقد باز کنند. امین السلطان که شرایط را این گونه دید، دستور داد از ورود نشریات خارجی به داخل ایران جلوگیری نمایند. انجمن سری تلاش کرد تا از این حصر جلوگیری نماید لیکن موفق نشد. سرانجام به این نتیجه رسیدند که در تهران روزنامه ای را دایر نمایند.مجوز نشریه که به دستخط مظفرالدین شاه  بود،به میرزا نصرالله خان مشیرالدوله سپردند تا به دست متقاضیان برساند؛ ولی امین السلطان متوجه شد و آن را ضبط کرد. انجمن سری راه دیگری را در پیش گرفت و آن انتشار کتاب برای کودکان مدرسه ی رشدیه بود و در نظر داشت تا از این طریق امین السلطان را مورد انتقاد قرار دهد. مأموران اطلاعاتی نخست وزیر مراقب بودند، به محض آنکه رفتاری علیه وی مشاهده می شد ، فوری گزارش می کردند و نخست وزیر نیز مانع از انتشار کتاب کودکان می شد. شیخ یحیی که قلمی آتشین داشت، از طرف انجمن شب نامه های تندی را علیه امین السلطان انتشارداد.انجمن برای آنکه مظفرالدین شاه را از خیانت های امین السلطان آگاه سازد، یکی از اعضای خود یعنی موقر السلطنه داماد شاه را مأمور کرد که نسخه ای از هر شب نامه را هنگام خواب، بالای سر شاه قرار دهد. البته شاه وقتی از محتویات آن آگاه می شد و از این حرکت عصبانی می شد و می خواست تا عاملان آن را دستگیر نمایند. عاقبت موقر السلطنه لو رفت و در زیر شکنجه لب به اعتراف گشود.

دست خط شیخ یحیی کاشانی

دستخط شیخ یحیی کاشانی

در شب 19 جمادی الآخر 1319 ق. شیخ یحیی را در منزلش در محله ی هفت تن همراه با صاحب خانه و چند نفر دیگر دستگیر کردند و همان شب افراد دیگری نیز بازداشت شدند؛ نظیر آقا سید حسن کاشانی حبل المتین، میرزا مهدی خان وزیر همایون، قوام الدوله، ناصر خاقان، موقرالسلطنه، مثمر الملک، میرزا محمد علی خان، میرزا سید محمد مؤتمن لشکر نوری...

شیخ یحیی را به خانه ی عین الدوله منتقل و نوشته های وی را موردبررسی قرار دادند ولی چیزی که علیه حکومت باشد به دست نیاوردند.فردای آن روز او و میرزا سید حسن کاشانی را به واسطه ی ملاحظه ی جدش و مدیر حبل المتین به روستای مبارک آباد نزدیک تهران که ملک عین الدوله بود، تبعید کردند. متجاوز از دوسال در این روستا بودند و اجازه خروج نداشتند. عوامل این تهاجم برای توجیه کار خود، عکس شیخ یحیی را به امین السلطان رساندند و او نیز به مظفرالدین شاه تلقین کرد که این شخص قصد ترور وی را داشته است. این سعایت آن قدر مؤثر بود که بعد از دو سال و نیم که امین السلطان برکنار و عین الدوله به جای وی نخست وزیرشد، باز مظفرالدین شاه از شیخ یحیی واهمه داشت و اجازه نمی داد که شیخ یحیی را آزاد کنند.

در بیستم جمادی الاولی 1319 ق. چهار نفر سوار کشیک خانه حاضر شدندتا او را به زندان نارین قلعه که سیاه چالی مخوف بود انتقال دهند. و دست های شیخ یحیی را بستند و به مسؤولان سیاسی اردبیل تحویل دادند. از حسن تصادف حاکم آن جا شاهزاده امام قلی میرزای نصرالسلطان والا و نایب الحکومه ی وی شاهزاده محمدحسین میرزای ظهیر السلطان بودند که احترام و ارزش فراوانی برای اهل علم قایل می شدند. بنابراین توجه و مراقبت زیادی در مراعات حال و آسایش شیخ یحیی نمودند و از اتفاق در همین زمان شیخ یحیی مریض هم شد که دو نفر مسلمان معتقد، مأمور رسیدگی و مداوای او شدند. امین السلطان تلگراف کرده بود که شیخ یحیی را در چاه بیندازند ولی امام قلی میرزا به بهانه آنکه اردبیل جزء آذربایجان و تحت سرپرستی ولی عهد است،حکم او را اجرا نکرد.

در همین ایام جمعی از طلاب را نیز در غل و زنجیر به اردبیل تبعید کرده بودند که شیخ یحیی از مال خود و کمک دیگران به آن ها رسیدگی می کرد.

علمای کاشان و اردبیل و تهران تلاش فراوانی کردند تا شیخ یحیی را آزاد سازند ولی موفق نشدند تا عاقبت امین السلطان از کار بر کنار و عین الدوله به صدارت منصوب شد.

شیخ یحیی در نهم شوال 1321 از راه آستارا به رشت رفت. امین الدوله در جریان این امر قرار گرفت و مبلغی وجه نقد برایش فرستاد و به عماد السلطان دستور داد تا وی را با عزت و احترام تا تهران همراهی کنند.

روزنامه حبل المتین ایران

از اعضای انجمن سری دیگر کسی باقی نمانده بود. این بار شیخ با نشاط بیشتری دست به قلم شد و با ارسال مقالات و اخبارنوشته از شماره 31 سال یازدهم تا اواسط سال سیزدهم با حبل المتین کلکته همکاری نمود. محتوای نوشته های او شامل اصلاحات اجتماعی و ملاحظات تجاری و تحلیل مسایل سیاسی روز جهان و راه آهن سراسری ایران و امثال آن  بود. یک سال هم مدرسه رشدیه را اداره کرد. شیخ یحیی در این دوره به صف پیروان سید محمد طباطبایی رهبر مشروطه پیوست و با فرزندوی سید صادق دوستی و ارتباط صمیمانه ای پیدا کرد. همین آشنایی سبب شد تا دوشیزه ای از خاندان شاهزادگان قاجاری به وی معرفی شود.شیخ هنگام ازدواج با وی حدود 28 سال داشت و نخستین فرزند وی ملیحه الملوک بود که در سال 1282 به دنیا آمد.  بالاخره هوای وطن مألوف به سرش آمد و راهی کاشان شد و اداره املاک و اموال خانوادگی اش را بر عهده گرفت و اولین آموزشگاه ابتدایی به سبک نوین را با عنوان مدرسه ی علمیه در محله میرنشانه دایر نمود.

پس از صدور دست خط مشروطیت در سال 1285 شمسی، مؤید الاسلام مدیر حبل المتین کلکته تصمیم گرفت با مسؤولیت برادرش سید حسن، شعبه ای به صورت روزنامه در تهران دایر کند. سید حسن چون شیخ یحیی را توانمند تر از خود می بیند ، با تأیید برادرش تلگرافی به کاشان ارسال می دارد و می گوید: « شما به سردبیری حبل المتین تهران انتخاب شده اید و حقوق شما ماهی سی تومان خواهد بود. در صورت قبول هرچه زودتر خود را به تهران برسانید.» پیرو این تلگراف، شیخ غلامرضا معارفی را که نظامت مدرسه را بر عهده داشت،به عنوان مدیر به جای خویش معرفی می کند و راهی تهران می شود و دبیری روزنامه ی حبل المتین تهران را بر عهده می گیرد.این روزنامه در چهار صفحه به همان قطع حبل المتین هند و با همان سرلوحه منتشر می شد و نقش مؤثری در جریان مشروطیت داشت.خطر انعقاد قرارداد1907 میان روس و انگلیس برای اولین بار در این نشریه انعکاس یافت. همچنین بی محابا از محمد علی شاه و اطرافیانش مانند لیاخوف فرمانده ی قوای قزاق انتقاد می کرد. از شماره اول تا 220 حامل نوشته های اوست. این روزنامه وقتی به تعطیلی کشیده شدکه محمد علی شاه مجلس را به توپ بست و قضیه استبداد صغیر پیش آمد و شیخ یحیی برای حفظ جان خود به سفارت عثمانی پناهنده شد. تا برکناری محمد علی شاه، هیچ روزنامه ای در تهران منتشر نمی شد.

 

شیخ یحیی و روزنامه مجلس

پیشوایان مشروطه متفقاً لزوم انتشار یک روزنامه ی وزین و غیر وابسته را قبول داشتند، از این رو روزنامه ی مجلس را منتشر کردند که صاحب امتیاز و مدیر مسؤول آن سیدمحمد صادق طباطبایی بود. وی از شیخ یحیی خواست تا با این نشریه همکاری نماید. همکاری با این روزنامه از شماره 18 آغاز شد و تا شماره 154 ادامه یافت؛ تا آن که سید محمد صادق طباطبایی وکیل مجلس شد و مدیریت روزنامه را به شیخ یحیی واگذار کرد. در سال پنجم، روس ها برای بیرون راندن مستر شوستر به کشور تجاوز کردند و نمایندگان مجلس، به عنوان اعتراض موضوع مهاجرت را پیش گرفتند و در نتیجه دوره ی سوم مجلس به انحلال کشیده شد. از این تاریخ تا 1296 که مصادف با نخست وزیری وثوق الدوله بود، شیخ یحیی در تهران خانه نشین بود و فعالیتی نداشت.

وثوق الدوله تصمیم گرفت با کمک دولت روزنامه ای را منتشر سازد که ظاهراً مستقل و در باطن مبلغ سیاست های دولت باشدو روزنامه ی « ایران امروز» در چنین شرایطی تأسیس گردید. شیخ یحیی مقاله می داد و حقوقی دریافت می کرد. در سال 1299 زین العابدین رهنما این روزنامه را خرید و به صورت مدیریت شخصی درآورد و با گسترش آن، مهم ترین روزنامه ی کشور گردید . شیخ یحیی به روال قبر کار خود را می کرد و حقوقی از رهنما می گرفت. ظاهراً وی علاوه بر نویسندگی ، اداره ی این روزنامه را نیز بر عهده داشته است زیرا در تاریخ جراید و مجلات ایران آمده است:

روزنامه « ایران امروز» در تهران به مدیری شیخ یحیی کاشانی تأسیس و در ربیع الاول 1332 قمری هفته ای سه بار منتشر شده است... شیخ یحیی کاشانی از آزادی خواهان و نویسندگان معروف و مردی پاک سیرت و شریف بوده و قبل از مشروطیت ایران، عضویت کمیته ی سری که علیه امین السلطان تشکیل یافته، داشته است... شیخ یحیی کاشانی بعد از ادیب الممالک، زمانی سردبیری روزنامه ی مجلس را به عهده داشت و مدتی هم ریاست هیأت تحریریه و مترجمی زبان عربی روزنامه ی ایران را داشت و به این سمت باقی بود تا شب دوشنبه 19 اسفند 1308 شمسی که در تهران فوت نمود.» ( ر.ک تاریخ جراید و مجلات ایران ،جلد اول،صص324 و 325).

شیخ یحیی علاوه بر آن سردبیری روزنامه ی « شهاب ثاقب »را نیز بر عهده داشته است، زیرا حسن نراقی درکتاب زندگی نامه خاوری کاشانی نوشته است: « در تاریخ محرم 1333 ق. روزنامه ی شهاب ثاقب به مدیریت و سرپرستی آقای احمد نراقی و به سردبیری و قلم شیخ یحیی به طور هفتگی در هشت صفحه منتشر شد.» (ر.ک ، ص58).

دکتر انور خامه ای فرزند اوست. وی در طی یادداشتی که در دفتر نخست نامه ی کاشان به چاپ رسیده گفته است:

آقا شیخ یحیی در 18 اسفند1308 بر اثر سکته قلبی درگذشت. روزنامه ی ایران به عنوان عزاداری یک روز تعطیل کرد و روزنامه منتشر نشد. روزنامه اطلاعات نیز که رقیب« ایران» به شمار می رفت، مقاله مفصلی به قلم ابوطالب شیروانی از روزنامه نگاران قدیمی در تجلیل از وی منتشر کرد... در تشییع جنازه شیخ یحیی افزون بر رهنما و مدیران و نویسندگان روزنامه ها، اشخاص نامداری مانند میرزاقاسم خان صور اسرافیل که وزیر پست و تلگراف بود، شرکت داشتند.در مجلس ترحیم او که در مسجد شاه(امام خمینی«ره» بازار تهران)برگزارشد، اکثر وزرا و نمایندگان مجلس و بیش از چند هزار نفر شرکت داشتند. جنازه ی او را در گورستان ابن بابویه (شهر ری) پهلوی گور میرزاده عشقی به خاک سپردند. ( ر. ک نامه کاشان، افشین عاطفی، ش1 صص 59-53 ).

شیوه ی نگارش این روزنامه نگار برجسته ی دوره مشروطیت زبانزد همگان بوده است. روزنامه اطلاعات 22 اسفند1308 نوشته است: « مرحوم شیخ یحیی در سلامت و بلاغت نگارش نظیر نداشت و ویژگی برجسته ی وی در فن دبیری بی اعتنایی به شهرت طلبی و خودنمایی بود ».

این مبحث همچنان ادامه دارد...



[ یکشنبه 94/2/27 ] [ 10:23 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

روزنامه ها و روزنامه نگاران کاشانی (1)صنیع الملک

 

روزنامه ها و روزنامه نگاران کاشانی(1)

صنیع الملک

  بنیانگذارمطبوعات مصور در ایران 

 روزنامه علمیه دولت علیه ایران

روزنامه علمیه دولت علیه ایران

مقدمه : میرزا زین العابدین تبریزی  و میرزا صالح شیرازی کازرونی  ازجمله دانشجویانی بودند که برای کسب معارف تازه به  اروپا اعزام شدند. اولی در سال 1331 قمری هنگام بازگشت با خود چاپخانه ی حروف سربی را به ایران آورد ودر تبریز مستقر کرد و کتاب جهادیه ی میرزا بزرگ قائم مقام را انتشار داد و دومی در سال 1333قمری بنابه ذوق خود از انگلستان چاپخانه ی کوچکی  را به ایران انتقال داد و در تبریز به کار انداخت ؛ البته مدتی بعد متوجه شد که چاپ سنگی بر حروف سربی ترجیح دارد زیرا می توان از هنر خوش نویسی ایرانی در این صنعت   بهره برد و بر جذابیت های بصری کتاب و روزنامه افزود. بنابراین، کسی را به روسیه فرستاد تا هنر چاپ سنگی را بیاموزد. از آن پس،چاپ سنگی در ایران رونق یافت.

 

 

 

میرزا ابوالحسن خان غفاری

 ملقب به صنیع الملک

بنیانگذار مطبوعات مصور در ایران

 

 صنیع الملک غفاری

چهره میرزا ابوالحسن خان غفاری(صنیع الملک) به قلم خودش با رنگ آمیزی مدیر سدید کاشان

اصل تصویر در روزنامه دولت علیه ایران، شماره472پنجشنبه 19 صفر 1277ق.به چاپ رسیده است.

 روزنامه ی علمیه دولت علیه ایران در حقیقت ایده پردازی یک هنرمند کاشانی بود و او کسی نبود جز میرزا ابوالحسن خان غفاری نقاش و مشهور به ابوالحسن ثانی که سمت نیابت وزارت علوم را بر عهده داشت. «وی چند سالی از عمر کوتاه خود را بین سال های 1261 تا 1266 ق. در ایتالیا گذراند و در موزه های رم، فلورانس و واتیکان به مطالعه ی آثار هنرمندان دوره های گذشته مشغول بود، ولی هرگز هویت ملی خود را فراموش نکرد و ماهیت فردی، اعتماد به نفس و گذشته ی تاریخی خود را به عنوان یک طراح و نقاش مسؤول، از دست نداد. او هرچند از سوی دربار ناصری حمایت می شد و حتی در سال 1277ق. لقب « صنیع الملک» به وی اعطا شد، ولی هرگز هنر خود را به سلیقه ها  و ذهنیات مرتجع حاکم بر فضای فرهنگی موجودنفروخت و تلاش نمود تا با توجه به عامل «زمان» پیوند خود را با سنت تصویری ایران حفظ نماید»(1).

پیش طرح های صنیع الملک

 از آثار مشهور صنیع الملک می توان به تصاویر بسیاری که برای داستان های « هزار و یک شب»، در شش جلد، محفوظ در کتابخانه کاخ گلستان، انجام داده است و شمایل رنگ و روغنی حضرت علی علیه السلام، مضبوط در موزه هنرهای تزیینی تهران و نیز آبرنگ هایی که از چهره ی معاصرینش کار کرده است، اشاره کرد. هم اوست که بنا به گزارش « روزنامه ی دولت علیه ایران» شماره 518، مورخ 1278 ق. نخستین هنرستان نقاشی ایران را به شیوه ی امروزی مهیا ساخته، به آموزش نوجوانان همت گماشته است(2). 

اعلان نقاشخانه دولتی

صنیع الملک به منظور کسب تجربه از آثارموزه ای نظیرتابلوهای معروف « مادونای فولین او» و « عروج حضرت مسیح» کپی برداری کرد و توانست به رمز و رموز نقاشی اروپایی پی ببرد و در این رشته سرآمد روزگارخود شود. او بیش از 1500 اثر آبرنگ، رنگ روغن و سیاه قلم از خود به یادگار گذاشته است که 1134 تابلوی آن آبرنگ شبیه مینیاتور است و در نسخه ی 6 جلدی کتاب هزار و یک شب، از دستبرد روزگار محفوظ مانده است. وی عموی کمال الملک بود. در سال 1277به فرمان ناصرالدین شاه و شاهزاده علینقی میرزای اعتضاد السلطنه مسؤولیت طبع و نشر روزنامه ی وقایع اتفاقیه را بر عهده گرفت و در اولین گام از شماره ی 472 نام روزنامه را تغییر داد. او با فن تصویر و تصویر گری بر روی سنگ چاپ آشنایی کامل داشت و آن را در خارج از کشور آموخته بود. در این ارتباط استاد سید احمدمحیط طباطبایی در تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران می نویسد:   

روزنامه ملتی

انصافاً روزنامه علمیه دولت علیه ایران در این دوره از حیث تزیین و ترتیب و تصویر با سلف خود وقایع اتفاقیه و دوره های بعد از آن تفاوت فوق العاده پیدا کرد. تصاویری که از رجال دولت و ابنیه دولتی در این روزنامه به قلم جادوی ابوالحسن خان غفاری کشیده شده و به چاپ رسیده همه از آثار هنری با ارزش عهد ناصری به شمار می آید[و همین] او را سزاوار اعطای لقب صنیع الملک کرد. ترتیب انتشار روزنامه به طور هفتگی برقرار بود تا آنکه در سال 1283 وزارت علوم از طرف شاه مقرر داشت که به جای آن، چهار روزنامه به نام ها و در زمینه های جداگانه به چاپ برسد: روزنامه دولتی بی تصویر - روزنامه مصور دولتی - روزنامه ی ملتی که به طور آزاد نوشته شود و روزنامه علمی.( ص27 ).

 صنیع الملک غفاری

 

میرزا ابوالحسن خان غفاری فرزند میرزا محمد غفاری در سال 1229 قمری در کاشان دیده به جهان گشود. نوجوان بود که  همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد. در 29 سالگی تابلو رنگ و روغن زیبایی را ارائه نمود که سخت مورد توجه محمد شاه قاجار قرار گرفت. در سال 1262 به دستور ناصرالدین شاه برای تکمیل هنر نقاشی به ایتالیا سفر نمود. پس از بازگشت، همان طور که پیش از این گفته شد، دست اندر کار طبع و نشر چندین روزنامه شد.

روزنامه علمیه دولت علیه ایران

یحیی ذکاء در کتاب زندگی و آثار استاد صنیع الملک می نویسد:

صنیع الملک از خود سه پسر به نام های اسدالله خان، سیف الله خان و یحیی خان باقی گذاشت که هر سه در نقاشی دست داشتند؛ ولی فرزندآخر که ذوق و استعداد را از پدر به ارث برده بود و صورتاً هم به پدر خود شباهت داشت، در نقاشی مهارت خاصی به دست آورد و مورد توجه ناصرالدین شاه قرار گرفت. وی از سوی شاه مخاطب به ابوالحسن ثالث گردیده بدین نام شهرت یافت و اعلب آثار خود را با این شهرت رقم زده است.

 

صنیع الملک غفاری

صنیع الملک در سال 1283 قمری بر اثر سکته درگذشته است. استاد محیط طباطبایی در تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران در باره ی وی چنین نوشته است:

میرزا ابوالحسن خان غفاری بنیانگذار مطبوعات مصور ایران بوده و در دوره ی روزنامه نگاری خود، این هنر را در کار چاپ سنگی و قبل از پیدایش گراور سازی به مرتبه ای رسانید که بعد از او کسی نتوانست آن را از آن مقام و مرتبه فراتر برد (ر. ک ص69).

صنیع الملک در دوره ای از زندگی خود دست اندرکار انتشار روزنامه ایران گردید:

روزنامه ایران

( برای کسب اطلاعات بیشتر به کتاب هنرمندان کاشان، علی اصغر شاطری، انتشارات مرسل(1386)، صص122-115 مراجعه شود).

این مبحث همچنان ادامه دارد...


 

میرزا صالح در سال 1253 شمسی اولین روزنامه ی ایرانی را با عنوان کاغذ اخبار به مدت 4 سال انتشار داد. ده سال بعد، در سال 1267 ، میرزا تقی خان امیرکبیر روزنامه ی وقایع اتفاقیه را بیرون آورد و تا سال 1277 چهارصد و هفتادمین شماره ی آن نیز انتشار یافت. از شماره ی 471 نام این نشریه به روزنامه ی «علمیه دولت علیه ایران» تغییر داده شد.



[ پنج شنبه 94/2/24 ] [ 7:26 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

جاذبه های نمایشگاه کتاب تهران

 

جاذبه های نمایشگاه کتاب تهران

 

غرفه سفالگری

نمایشگاه کتاب، نه تنها یک حرکت فرهنگی  است بلکه فرهنگ ساز نیز هست .همچنین میدان وسیعی است برای داد و ستد فرهنگی. هنگامی که انسان های با انگیزه راهی نمایشگاه می شوند و کتاب های خاصی را برمی گزینند، در واقع نظام فرهنگی کشور را جهت می دهند. بازخورد و نتیجه ی حرکت مردم می تواند اتفاقات مبارک و ارزشمندی را در عرصه ی فرهنگی کشور رقم بزند. مگر آنکه متولیان فرهنگی صالح نباشند وتنها به لیبرالیسم فرهنگی پای بند باشند که در این صورت خانه از پای بست ویران است.

دوم آنکه  چنانچه هنوزممیزی کتاب وجود داشته باشد، این بخش علاوه برمحدود کردن دایره فعالیت افرادنانجیب و جریانات فرصت طلب در حوزه فرهنگی، می تواند آرشیوی را از محتوای کتاب های منتشر شده در نظام جمهوری اسلامی ایران فراهم آورد که در فرصت های نمایشگاهی و در مجالس اهل قلم، آنان  را برانگیزاند تا در پُر کردن خلأ های فکری و فرهنگی جامعه تلاش نمایند.

سوم  خانواده نقش بسزایی در ترویج کتاب و کتابخوانی دارد. والدینی که با کتاب انس و الفت یافته اند، خواه ناخواه فرزندانشان را به خواندن کتاب عادت می دهند.

در ورودی نمایشگاه

چهارم نمایشگاه های کتاب کارکردهای گوناگونی دارند. کارکردنخست، جنبه ی نمایشی آن است که سبب می شود مردم با کتاب آشتی کنند و ناشران نیز در جریان فعالیت های یکدیگر قرار گیرند. در مرتبه ی بعدی ، کارکرد فروشگاهی نمایشگاه کتاب است که یک فرصت طلایی را برای ناشران فراهم می سازد . اقتصاد نشر جان تازه ای می گیرد و حوزه ی کتاب و کتابخوانی برای یک سال بیمه می گردد. فروش کتاب درنمایشگاه، آن قدر خوب است که به آن شب عید ناشران گفته اند؛ زیرا در این سال ها حدود 100 تا 150 میلیارد تومان کتاب در 10 روزنمایشگاهی به فروش رسیده است؛ آن هم در شرایط سخت اقتصادی و گران بودن هزینه های چاپ و نشرکتاب.

کارکرد دیگر نمایشگاه ، جاذبه های فرهنگی و سرگرمی های سازنده ی آن برای عموم بازدیدکنندگان است . غرفه های گوناگون کتاب سعی کرده اند برای کتاب جاذبه بیافرینند و از جمله در نمایشگاه امسال، شهرداری دو سالن مفرح را فراهم کرده است. این عکس را هنگامی گرفته ام که یک طلبه ی جوان با مردم مشغول تولید خلاقیت و نوآوری با گل سفال است.

 

غرفه سفالگری

 یا در تصویر زیر دری از چوب مرغوب و منقش به آیات قرآنی و نمادهای اسلامی ملاحظه می شود که برای عتبات عالیات ساخته شده و در حیاط مصلی قرار داده شده است:

دری که برای مرقد ائمه در عراق ساخته شده است

یا در این تصویر یک دستگاه نمایشی شهرفرنگ گذاشته شده است که کودکان از آن استقبال خوبی دارند.

 

کودک در حال تماشای شهرفرنگ

در این تصویر فروشنده ی کتاب که اهل یاسوج است، با تبلیغ سنت های محلی به فروش کتاب مشغول است.

 

فروشنده کتاب با لباس محلی

یا در این غرفه ، کتابفروش گیلانی کتاب موزه مردم شناسی راه انداخته است.

کتاب موزه گیلان

 

کتاب موزه گیلان

 حجت الاسلام دکتر محمدرضا زائری نیز از راه رسید و مشغول تماشا شد و این صحنه را همان لحظه شکار کردم:

 

حجت الاسلام زائری

در یک غرفه  کلکسیونی از کبریت های قدیمی توجهم را جلب کرد، از صاحبش اجازه گرفتم و با کمک وی این عکس ها تهیه شد:

کلکسیون کبریت

کلکسیون کبریت

شهرداری کاشان نیز در حیاط مصلی، غرفه ی گل و گلاب بر پا کرده بود و کتابی با موضوع گردشگری کاشان به همراه نشریه همسخن اهدا می کرد.

 

غرفه گل و گلاب کاشان

غرفه گل و گلاب کاشان

غرفه گل و گلاب کاشان

 

دوستی ملل نیاسر

درگذشت نا به هنگام دکتر صادق آیینه وند؛ استاد برجسته تاریخ اسلام و عضو شورای تخصصی تحول و ارتقاء علوم انسانی شورای عالی انقلاب فرهنگی همه را به سوگ نشانده بود، به ویژه چند غرفه این غم را به شایستگی بروز داده بودند و کارمندان آن ها لباس سیاه برتن داشتندبه ویژه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.عکس های زیر مربوط به این غرفه هاست:

مرحوم دکتر صادق آیینه وند

مرحوم دکتر صادق آیینه وند

این جا نیز غرفه انتشارات آزادگان سرافراز ایران اسلامی است:

غرفه آزادگان

خوشبختانه نمایشگاه بین المللی کتاب تهران در سال های اخیر با اقبال خوبی رو به رو شده است. به طوری که آمار نشان می دهد، همه ساله بیش ازپنج میلیون نفراز نمایشگاه بازدید می‌کنند؛ میهمانان خارجی در مجامع عمومی و خصوصی اعلام کرده اند که از تعداد زیاد بازدیدکنندگان نمایشگاه کتاب تهران،شگفت زده شده اند.

نشست‌هایی نیز در بیرون از نمایشگاه در مراکز فرهنگی دیگری نظیر دانشگاه شریف، خانه هنرمندان و تالار وحدت  و برج میلاد برگزار شده است .

از مهم‌ترین برنامه‌های نمایشگاه کتاب امسال برپایی کتاب های خارجی در محل ورودی مصلی و برگزاری ویژه برنامه های روز کشورها بوده است مثل روز ایتالیا،‌ فرانسه و ... حضور نمایندگان این کشورها فرصت‌هایی را فراتر از گفت‌وگو در حوزه نشر فراهم کرده است .فراموش نکنیم که  شعار نمایشگاه کتاب در سال جاری«خواندن؛ گفت‌وگو با جهان» است . عمان در این دوره به عنوان میهمان ویژه در نمایشگاه حضور یافته است. این کشور دریچه و پایگاه خوبی برای ارتباطات پایدار با دیگر کشورهای عرب و خاورمیانه است.حضور رئیس نمایشگاه‌های بزرگ کتاب دنیا مثل پاریس،‌ بولونیا و فرانکفورت. فرصت‌های ارزشمندی را برای  مناسبات فرهنگی به وجود آورده است. امیدوارم که در این ارتباط بتوانیم صادر کننده ی فرهنگ به دیگر نقاط جهان باشیم.

 

نمایشگاه کتاب تهران

گفتنی است در بازدیدی که رئیس دفتر رهبری معظم انقلاب اسلامی از نمایشگاه کتاب تهران داشته اند، اعلام کرده اند که حضور رهبر انقلاب در نمایشگاه کتاب امسال قطعی است.

در مجموع برگزاری نمایشگاه کتاب یکی از راه‌های ارتقای فرهنگ کتاب‌خوانی در کشور است و همین امر می تواند تاثیر بسزایی در ترویج فرهنگ مطالعه داشته باشد.



[ سه شنبه 94/2/22 ] [ 11:15 صبح ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

روزنامه نگاری که معلم شد!

 

روزنامه نگاری که معلم شد! 

 استاد محمد صالحی بافقی 

ایستاده از  راست به چپ  چهارمین نفر استاد محمد صالحی بافقی

 در جمع انجمن اولیا و مربیان دبیرستان غیر انتفاعی شهید شکر ریز1370

«از روستا تا دانشگاه» عنوان مصاحبه ای بسیارآموزنده و اثرگذار است که نگارنده برای درج در نشریه ی دانش آموزی «آیینه ی سپهر » در بهمن ماه سال 1355 ه.ش با استاد محمد صالحی بافقی،روزنامه نگار مجله ی کیهان ورزشی و دبیر آموزش و پرورش کاشان انجام داده است.

از این معلم فرهیخته، نوشته ای منتشر نشده نیز نزد من است که بیانگر رنج های زندگی اوست.وی در این یادداشت،در پاسخ به این سؤال که«در کجا زاده شدید»؟ می گوید:

 استاد محمد صالحی بافقی

این که من در کجا زاده شدم و آنان که گهواره جنبانم بودند چه مایه رنج بردند تا پا بر پهنه ی خاک نهادم و راه رفتن آموختم، یا چگونه پدر و مادر مرا از شیره ی جانشان پروریدند، چه چیز جز اندوه بر دل ها می نشاند که زدودنش کاریست کارستان؛ و روزگار هم از پس آن برنیامده است؛ به ویژه اگر بدانید شیره ی جانی که به من می خورانیدند، خودشان را بیشتر بایسته بود تا من.

آن چه«من»مرا ساخته، نه پندارهای دربندِ دیرین پدر بوده، نه مهربانی های مادری که همواره لبخندش را جای هر شکوه و گلایه ارزانی ام داشته است. تنها تلاش آنان گشادگی دیدگانم بوده به روی آنچه بایدم دید و نه پرده داریِ پرده ای که دیگران فرا روی فرزندان خود می گیرند تا همه چیزی را با دید بزرگتران بنگرند، نه آنکه این خواست خودشان باشد که مرا به خود گذارند. بل دوری من از آنان به روزگار کودکی - که هنوز هم چنین است - آنان را ناگزیر به پذیرش این نادلخواه کرده بوده است. چرا که پاره ای از پیکر آنان - که مرا نیز پاره ی پیکر است - برای رهایی از تنهایی خویش، مرا به خویشتن خواند و از آن پس، این او بود و من و روزگاری که بیش از هرآموزگاری، مرا چیزها آموخته است. نه آنکه کوشش های آموزگارانم را کم بدانم یا بخواهم بر کم کاری تنی چند از آنان خرده بگیرم، اما نمی توانم ناگفته بگذارم که بهره ی آنان در ساختن من، هیچ گاه با زیستگاهم، برابر نبوده است.

استاد محمد صالحی بافقی 

کوتاه کنم، اگرچه در روستایی از کنار بیابان های ایران دیده به دنیا گشودم(بافق)  که اکنون با یاری کان های آهن، دارد شهری تناور می شود که من دوست نمی دارم؛ اما آن چه فرهنگ مرا و زمینه ی اندیشه ی مرا فراهم آورده ، کناره کارون بوده است و آزادگی، مهربانی و اندیشمندی کسانی که در آن جا می زیند. نه آنکه هرآنچه بر من رفته است، خوب و نیکو و تهی از درد و غم باشد، اما کوشیده ام از هر رویدادی، چه خوش و چه ناخوش، مایه های هستی بخش و نیرو دهنده ی زندگی را به خود بگیرم و نابود کننده هایش را به یک سو افکنم.

 این روش اندیشیدن که دیرگاهی است به آن خو گرفته ام، هنوز با من است. در جامعه ی آموزگاری هم چونان گاهِ دانش آموزی تلاشم بر این است که خوبی را در هرکس و هر چیز چنان ببینم که بدی هاش را نمی خواهم ببینم یا می خواهم به پیراستن شان بکوشم.

دیر به دبستانم گذاردند، اما من در آن جا دیری نماندم؛ چرا که تشنه ای را می مانستم به آب رسیده. تلخی های لنگیدن نخستین را با گام های شتاب آلود میانه ی راه شیرین گردانیدم. ارج نهادن های خانه و دبستان نبود که به خواندن و نوشتن دل می سپردم، سرسپردگی ام به دانستن بود که هرگاه کنجکاوتر از گاه پیش، مغز آموزگارانم را - به گفته خودشان - می خواستم بخورم.

استاد محمد صالحی بافقی

 در دبیرستان کندتر پیش می رفتم؛ چرا که دیدگاه های دیگر نیز مرا به خود می کشیدند. بالا رفتن اندیشه، همراه با سر برآوردن خواست های درونی دیگر، پاسخی می خواستند که هیاهوی آموزشگاه برایشان بسنده نبود، اما خوشا که هیچ گاه خواست هایم چنان مرا در خود نگرفتند که زندگی را پسِ پشت بگذارم و در درس درجا بزنم. دبیرستانی را که کند آغاز کرده بودم به دلخواه پایان بردم، اما بی درنگ به دانشگاه راه نیافتم.

مرحوم صالحی در ادامه به این نکته اشاره می کند که پس از دبیرستان به روزنامه نگاری روی آورده است، و از این راه تجربه ها اندوخته است. می گوید:

دو سه سالی از این سال ها را به کار روزنامه نگاری پرداختم و همه ی کارهای پشت پرده ی آن را از گزارش نویسی تا آماده کردن نوشته هایی برای پر کردن ستون های بی نوشته به من سپردند و از پس آن ها چنان بر می آمدم که دست اندرکاران از آن فراوان خشنود بودند و خود من ناخرسند که سیاهه های آزمون گونه، چه گونه سپید بخت می شوند؟!

سرانجام مرحوم صالحی در کنار حرفه ی مطبوعاتی، قدم به دانشگاه می گذارد و پس از فارغ التحصیلی در دزفول به استخدام آموزش و پرورش در می آید و پس از 9 ماه معلمی، به سبب موضع گیری علیه رژیم شاهنشاهی، گرفتار عوامل ساواک می شود . به سختی استنطاق می شود و از ادامه ی کار باز می ماند تا پس از یک سال تعلیق از خدمت،به کاشان تبعید می شود.

استاد محمد صالحی بافقی 

 

ازسال 1350 تدریس وی در کاشان آغاز شد و تا پایان عمر یعنی اردیبهشت ماه 1374پیوسته به امر آموزش و تربیت نسل جوان اشتغال داشت. با وجود ساعت ها تدریس موظفی و اضافه کار در هفته، چه در دبیرستان ها و چه در دانشگاه آزاد اسلامی، هرگز دیده نشد که در رفاه باشد.تنها وسیله ی دم دست او یک فولکس قدیمی بود که آن نیز در اواخر دهه ی شصت، در ابتدای شهرک امیرالمؤمنین و جاده باغ فین، دچار سانحه شد و آتش گرفت و سوخت. پس از آن با مینی بوس و اتوبوس واحد به کلاس درس می رفت.

 استاد محمد صالحی بافقی

به حرفه معلمی عشق می ورزید و از اینکه وسیله ای برای رشد و کمال نسل جوان باشد، لذت می برد.ازسال 1354 به بعد در دبیرستان سپهر، معلم تاریخ و جغرافیای ما بود. زمزمه ی محبت وی سبب شد تا در همان سال اول، چهار دفتر چهل برگ از مشخصات جغرافیایی و اطلاعات عمومی همه ی کشورهای جهان ، فراهم آورم. استاد از دانش آموزان خواسته بودند تا اطلاعات عمومی و جغرافیایی 20 کشور جهان را تهیه و به عنوان پژوهش کلاسی ارائه نمایند.این چهار مجموعه مورد توجه همکلاسی ها قرار گرفت و دست به دست می گردید و از آن یادداشت برداری می شدتا سرانجام استاد متوجه شد و تذکر داد درحفظ دفترها کوشا باشم که  دیگران نیز به وظیفه ی خود درست عمل نمایند.

 همان سال 1354بود که ناراحتی قلبی ایشان عود کرد و کارش به بیمارستان و جراحی کشید و عاقبت با باتری او را سرپا نگه داشتند و تا پایان عمر با این شرایط ویژه ادامه ی خدمت داد. چون نماینده کلاس بودم ، با تشویق همکلاسی ها جمعی شدیم و به عیادت ایشان رفتیم. آن موقع در کوچه ی کوچیان، جنب دبیرستان سپهر، به صورت مستأجری زندگی می کردند.

استاد محمد صالحی بافقی 

ارتباط ما با استاد به شکل های گوناگون برقرار می شد. برای نمونه هنگامی که نمایش درهمین حوالی نوشته ی محمود رهبر به کارگردانی کیهان خدیوی در سالن پرورشی(کانون جوانه ها) به روی صحنه رفت، استاد را برای تماشا دعوت کردیم. وایشان نقد جالبی بر نمایش نوشتند که دستخط وی موجود است.

استاد محمد صالحی بافقی

نوروز سال 1356 برای صله ی ارحام با خانواده عازم بافق بودند؛ از من خواستند تا مراقب منزلشان باشم و به باغچه ها برسم. در آن زمان در خانه ی سازمانی فرهنگیان واقع در محله عرب ها می نشستند.

در سال 1359 که به استخدام آموزش و پرورش کاشان درآمدم ،به طور رسمی با استاد همکار شدم. سال 1366 مأمور به تحصیل شدم و به یزد رفتم؛ چون موظف بودم تا 12 ساعت در هفته تدریس نمایم، مدرسه شبانه را انتخاب کردم، در شبانه با فتاحی نامی آشنا شدم که معاون آموزشگاه بود و با استاد صالحی ارتباط فامیلی داشت. تا سال 1369  قاصد این دو بزرگوارشدم. از سال 1369 در شهرک امیرالمؤمنین(ع) با استاد همسایه شدم و علاوه بر آن در دبیرستان هایی که او تدریس می کرد، من نیز تدریس داشتم.

در سال 1370 اولین دبیرستان عیر انتفاعی کاشان راه اندازی شد و من شدم مدیر . حضور استاد صالحی در این آموزشگاه مایه ی آرامش و قوت قلب من بود.

استاد محمد صالحی بافقی  

دیری نپایید که اجل به سراغش آمد؛  طبع اجل لطیف است . به این فکر افتاد که این گل نیک روزگار را بچیند.سال 1374 بود که دست تطاول به سوی او دراز کرد.ابتدا در کلاس درس مجتمع آموزشی ایثارگران امیرالمؤمنن ضربه ی نخستین را به او وارد ساخت.استاد، دچار التهابات قلبی شد؛ او را تحت مداوا قرار دادند؛ ولی اجل کار خود را می کرد. آهسته آهسته عفونت های قلبی و عروقی وی افزایش یافت،سرانجام در دانشگاه آزاد هنگام تدریس از حال رفت و چون سروی بلند قامت به زمین افتاد. او را به بیمارستان شهید بهشتی انتقال دادند. اما تن نحیف و لاغر او توان حمل روح بزرگش را نداشت،پس جان به جان آفرین تسلیم کرد. او را بنا به تقاضای خانواده اش در بهشت زهرای تهران به خاک سپردند.

پسرش برای ادامه تحصیل به جنوب کشور رفت و در شرکت نفت خوزستان استخدام شد و در آنجا نیز اقامت گزید.تصور می رود همسر و تنها دخترش نیز به خوزستان رفته باشند، چون در حال حاضر در کاشان زندگی نمی کنند.

استاد صالحی حق بزرگی به گردن مردم کاشان دارد و زیبنده ی شهر دارالمؤمنین نیست که خدمتگزارانش را آسان به دست فراموشی بسپارد. در آستانه ی هفته ی بزرگداشت مقام معلم برای شادی روحش فاتحه و صلوات !

 متن مصاحبه انتشار یافته در سال 1355در نشریه آیینه سپهر

از روستا تا دانشگاه

استاد محمد صالحی بافقی

گفت و شنودی داشتیم با آقای صالحی دبیر مورد علاقه ی دانش آموزان در مورد زندگی و چگونگی تدریس و افکار و عقایدشان که در این جا عیناً به نظر خوانندگان گرامی می رسد:

سؤال : آقای صالحی متولد چه سالی هستید و در کجا زاده شدید؟

جواب: سی و شش سال می گذرد که چشم به این گیتی و گیتی داران گشوده ام(متولد 1319ش.) و نخستین مردمی که خود را در میان ایشان دیدم، زندگی سازان روستای بافق (یزد)بودند که اکنون دارد شهری تناور می شود و در کنار بیابان های میانی ایران؛ چرا که سنگ های آهن زیرزمینی دیروزش ، ستون استواری برای سازندگی امروز شده است.

از روستا تا دانشگاه

س: تحصیلات ابتدایی و دبیرستان شما در کجا بود؟ چه سالی به دانشگاه رفتید و چه سالی لیسانس گرفتید؟

ج : سال های دبستان و دبیرستان را در اهواز سپری کردم؛ با آنکه دیر به دبستان رفتم، در دبستان و دبیرستان دیری نپاییدم و در آن سال ها، کم تلاشی به خویش راه ندادم. سال های 21 تا 26 سالگی پایم به دانشگاه نرسید و در این هنگام به کار روزنامه نویسی پرداختم که پُر بَدَک نبود و هنوز هم از مایه ای که در آن پیشه اندوختم، اندکی با من است و مرا وا می دارد آشکارا بگویم آنچه در این چند سال آموختم، چندین برابر یادگیری هایم در واپسین سال های دبیرستان بود.آرزوی رفتن به دانشگاه که رهایم نکرده بود، از پس پنج سال ایستایی در آموزش آموزشگاهی،مرا به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران کشاند. در آغاز رشته ی« کارتو گرافی» جغرافیا را برگزیدم که پس از یک نیم سال،رشته ی « جغرافیای انسانی و اقتصادی» جایگزین آن شد. نمی توانم بگویم که از خرمن دانش همه ی دانشگاهیان آموزنده،خوشه ها برگرفتم؛چرا که برای یادگیری فراوان، باید جویای دانش  و کاونده اندیشه ی آموزگاران بود که ناخرسندانه، نه من دربست چنین بودم، نه آموزگاران همگی اندیشه ی والایی داشتند که بشود به کاوش در آن ها دست یازید و نه همراهان دانشجو، خواستشان دانش و بینش بود که غم افزونی درآمد و به دست آوردن برتری های دیگر!! آنان را راهی دانشگاه کرده بود. چیزی که چونان بختک بر سینه ی دانشگاه های ما سنگینی می کرد و گویی نمی خواهد رهایش کند. بگذریم. 7سال پیش دانشگاه مرا به خود واگذاشت.

س: چند سال است که به شغل دبیری اشتغال دارید؟

ج : 9 ماهی در دزفول دبیری کردم. یک سال و اندی از این کار دور ماندم که جای گفتنش این جا نیست، چون گزارشی است درد انگیز و بهتر آنکه بازگو نشود. اکنون در میانه ی پنجمین سال هستم که در کاشان، آموختن تاریخ، جغرافیا و تعلیمات اجتماعی کارم شده است.

س: موفقیت خود را در زندگی در چه می دانید؟

ج : نمی دانم پیروزی در زندگی از دیدگاه شما چیست. اگر به دست آوردن دانش و هنری است که پیشه ای را برگزینیم و نانی به اندرون بی هنر پیچ پیچ برسانیم که پاسخ روشن است: روزی رسان ، فراخنای گیتی را پیش روی ما گسترده است و کمترین تلاشی ما را از آن بهره مند تواند ساخت. من هم چونان هر جنبنده ای دارم از این گستره می خورم و می آشامم و شناسایی درست هر چیز و هر کس را نخستین گام برای پیشرفت و پیروزی می دانم و خفت و خواری را که برای به دست آوردن آن چه نام بردم، شایسته هیچ تنابنده ای نمی دانم.

س: پندی دهید تا دانش آموزان سرمشق قرار دهند.

ج: پند دادن اگر بتواند برآزادگی ها و آگاهی ها بیفزاید و کارساز باشد، همان اندازه که چاشنی کار آموزش من شده ، بس است؛ چرا که دیدن رفتارهاست که بیننده را وا می دارد به بهسازی آن رفتارها بپردازد و کار من نیست که واژه های از پیش آماده شده را به خورد کسانی بدهم که آمادگی پذیرش در آن ها نباشد. درست تر گفته باشم، پند دادن ، خوراک از پیش آماده شده نباید باشد؛ مگر آنکه گاه آن در رسیده و نیازی به پند دادن فراهم شده باشد.

س : نظرتان در مورد کار دانش آموزان چیست؟

ج : دانش آموزانی که من با آن ها سرو کار داشته ام، بیشترین شان را آماده ی آموختن دیده ام و اگر از این آمادگی بهره گرفته نمی شود، نیمی گناه آن هاست و نیمی گناه آموزگارانی چون من که راه پیشرفت و افزایش آگاهی را کمتر به آنان می نماییم و یا نمی دانیم که چه گونه می شود به راهشان اورد؛ چون جای دوست داشتن و تلاش برای دوستی آفریدن کم است. نه دانش آموز، آموزگارش را دوست می دارد تا گفته هایش را به گوش دل بشنود و نه آموزگاران، جز تنی اندک، دوستدار پیشه ارزشمند خویش اند که زبانشان، زبان دل باشد و به گفته سخن پرداز ایران، بتوانند آدینه، دانش آموز را به آموزشگاه بکشانند. پیش از آموزش هر دانشی ، باید مهربانی ها را آموخت که در این روزگار بیگانگی ها، می تواند درمانگر بسیاری از بی سامانی ها باشد. مهربانی زبانی را نمی گویم.( همدلی از هم زبانی بهتر است).

س : آیا با این وضع ما در آینده می توانیم جامعه ی سازنده تری داشته باشیم؟

 ج : اگر امید به سازندگی و بهسازی نبود، گفت و گوی ما و سخن گفتن از خوبی ها هم در کار نبود. همین که کنار هم نشسته ایم تا گپی بزنیم و زیر و بم زندگی را بنمایانیم و همین رفت و آمدها به آموزشگاه و ور رفتن با دانش و هنر، خود نشان دهنده ی آرزویی است که برای سازنده تر شدن در سر می پرورانیم و گام در راه رسیدن به آن گذارده ایم و روان هستیم.آیندگان گواهی خواهند داد که ما چه کاره بوده ایم، همان گونه که اکنون ما درباره ی گذشنگان به داوری می نشینیم.

س: اگر حرفی و پیغامی دارید، خواهشمندیم بیان کنید.

ج : پیام من وامی از سقراط است که گفت: « خود را بشناس»! این شناسایی، دانستن نام و نام خانوادگی و سال زاده شدن و اندازه ی درآمد و زندگی شکوهمند نیست. شناختن نیروهای درونی خود می باشد و توانایی هایی که در هریک از ما هست و به کار بردن آن ها در راه درست و خردمندانه، با بهره گیری از کسانی که آزمون هایشان در زندگی گذشته، راهگشای امروزیان و آیندگان تواند بود.

- از لطف شما متشکریم و امیدواریم خوانندگان و دانش آموزان برداشت خوبی از این گفت و گو داشته باشند. ( تهیه کننده: احمد فرهنگ). 



[ سه شنبه 94/2/8 ] [ 11:38 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

گنجینه های مهر در آیینه ی سپهر

 

گنجینه های مهر

در آیینه ی سپهر

 

آیینه سپهر 

نخستین نشریه ی مستقل کاشان روزنامه ی ثریاست که در تاریخ شانزدهم آذر 1288 ه.ش در چاپخانه ای تازه تأسیس به همین نام در این شهر، پا به عرصه ی وجود گذاشته و پس از یک سال فعالیت، سرانجام به دلایلی نامعلوم، کارش به تعطیلی انجامیده است. مدیرمسؤول این نشریه سید فرج اله حسینی کاشانی و دبیر تحریریه ی آن سید احمد فخر الواعظین بوده است.

لازم به توضیح است که پیش از این تاریخ، نخبگان کاشانی در بیرون از مرزها از مصر گرفته تا هندوستان دست اندر کار نشر روزنامه بوده اند که شرح و تفصیل آن در کتاب های مربوط به مطبوعات ایران، شایان توجه است. از جمله همین نشریه ثریا مدتی درقاهره ی مصر و سپس در تهران نشریافته و سرانجام به کاشان رسیده است.در کتاب تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران، از روزنامه مفتاح الظفر و روزنامه ی آزاد در کلکته ی هند (سال های 1316 و 1317)و حبل المتین در تهران (سال های 1325 تا 1329) یاد شده است که میر سید جلال الدین کاشانی معروف به مؤیدالاسلام  و برادرش سید حسین کاشانی و پس از مدتی شیخ یحیی کاشانی،دست اندر کار طبع  و نشر آن ها بوده اند. ( ر.ک صص 134 و 135).

آیینه سپهر

 گفتنی است اسنادی وجود دارد که نشان می دهد دختر مؤیّد الاسلام در سال 1350 عکس و زندگی نامه پدر و عمویش را که خدمات شایانی هم به جریان مشروطیت کرده اند، در اختیار مرحوم مصطفی فیضی رئیس اداره باستان شناسی کاشان قرار داده است تا در موزه باغ فین نگهداری شود.

پس از نشریه ثریا،تا سال 1293ش.روزنامه هایی با نام کاشان قدم به عرصه ی مطبوعات می گذارند و شتاب آلود هم به افول می گرایند؛ عمر هریک از این کاشان نامه ها، به یک سال هم نرسیده است.

درتیرماه 1325 ش. نشریه ای با نام عصر امید متولد می شود و پس از دو بار توقیف تا اسفند ماه 1329 ادامه حیات می دهد و سرانجام به سرنوشت پیشینیان دچار می گردد.

از سال  1329تا 1331 نشریات دیگری  موسوم به نجات کاشان ، نامه ی پیکان، صبح سعادت، انقلاب کاشان، ندای کاشان ، کاشان امروز، بسیج ایران ، عقرب کاشان پا به میدان فرهنگ و سیاست می گذارندو پس از مدتی کوتاه « ناک اوت» می شوند و از عرصه ی مطبوعات خارج می گردند.

شواهد امر نشان می دهد که تعدادی از نشریات یاد شده وابسته به احزاب سیاسی بوده اند و به سبب نداشتن پایگاه مردمی از رده خارج شده اند.

تعدادی نیز با مشکلات اقثصادی دست و پنجه نرم می کرده اند و مواجه با کمبود نیروی انسانی متخصص بوده اند. بی تردید رژیم شاهنشاهی، تاب تحمل نشریات مستقل و منتقد را نیز نداشته است و با هر ترفندی این گروه را حذف می کرده است. آیا ممکن است سطح سواد عمومی در این ماجرا دخیل بوده باشد؟ چنانچه نمونه ای چون نسیم شمال شیخ اشرف الدین حسینی نمی بود، می شد آن را پذیرفت؛ امّا می بینیم که هر نسخه ی نسیم شمال مورد استفاده ی ده ها نفر قرار گرفته است؛ بدین منوال که افراد باسواد نشریه را تهیه می کردند و مطالب آن را در گذرگاه ها برای افراد بی سواد می خواندند. بنابراین چنانچه محتوا جذاب و غنی باشد، مخاطب خود را پیدا می کند.

تنها نشریه ای که در کاشان توانسته مدت زیادی دوام بیاورد، هفته نامه ی شفق کاشان است.نشریه ای که ازدوازدهم مرداد1328ش. کار خود را آغاز کرده و با جذب آگهی های دولتی و طی فراز و فرودهای گوناگون، با حرکت دست به عصا تا 1354 به حیات خود ادامه داده است. دربسیاری از نشریات پیش از انقلاب، این سید رضا خان صانعی هنرمند خوش نویس و شاعر و نقاش است که توانسته در بیشتر نشریات روزگار خود قلم بزند و بر عنای آن ها بیفزاید.

آیینه سپهر

به یقین یکی از عوامل پویایی و پیشبرد کار روزنامه نگاری نویسنده ی متبحر است که غالب نشریات کاشانی از این نقیصه رنج می برده اند. برای نمونه نشریه شفق کاشان، هرهفته دست کم با هشت صفحه ی بزرگ وارد بازار فرهنگ و تجارت شهر می شده است، اما به جز یکی دو یادداشت بی رمق و یک شعر در صفحه اول، هیچ چیز دیگری نداشته تا به مخاطب خود عرضه کند و سراسر نشریه از آگهی های ثبتی و تبلیغاتی وول می خورده است. بدیهی است در چنین شرایطی اقبال عمومی رضایت بخش نیست.

درس انشا

این که گفته می شود تربیت روزنامه نگار باید از مدرسه آغاز شود، سخن درستی است.نکته ای که همواره مورد غفلت قرار گرفته است. در حال حاضر درسی به نام انشا در سبد درسی دبیرستانی ها وجود ندارد و بسیاری علت آن را نبود انگیزه در معلمان ادبیات و قاعده مند نبودن مطالب این درس دانسته اند. به نظر نگارنده هیچ کدام صحت ندارد،بلکه این درس نیازمند مدیریت ویژه ی آموزشی و پرورشی است.

در کاشان پیش از انقلاب چند نشریه آموزشگاهی داریم که کمتر کسی به سراغ آن ها رفته است و بررسی هریک می تواند نشان دهنده ی مدیریت خاص روزنامه نگاری باشد. از جمله چند شماره سالنامه ی دبیرستان امام خمینی «ره» (پهلوی سابق) که در دوران مدیریت مرحوم محسنی آراسته طبع گردیده و آینه ی تمام نمای روزگار خود شده است.

دیگر چند شماره گاهنامه ی « آیینه سپهر » است که در سال های 1355 و 1356 انتشار یافته است. محل نشر این گاهنامه، دبیرستان سپهر واقع در کوچه ی قدمگاه جنب ورزشگاه شهدای دانش آموز بود. به توفیق الهی من نیز در این نشریه حضور فعال داشته و از نزدیک شاهد فرایند شکل گیری آن بوده ام. شرح ماجرای آن شاید این فایده را داشته باشد که دوباره درس انشا در مدارس احیا و مورد عنایت اداره کل تألیف کتاب های درسی قرار گیرد. 

آیینه سپهر

در فاصله سال های 1354 تا 1356 که دردوره ی دوم دبیرستان سپهر در رشته ی ادبی تحصیل می کردیم، درس انشای ما با استاد حسن عاطفی بود. کلاس ایشان دو بخش داشت. یک بخش را جزوه می گفتند و نمونه های خوب نویسندگی را مرور می کردیم و در بخش دیگر، انشای دانش آموزان نقد و بررسی می شد. ایشان محبت داشتند و هر جلسه مرا به پای تخته فرا می خواندند و همین سبب می شد تا در نوشتن دقت بیشتری داشته باشم. یک وقت به نظرم رسید که این نوشته های اصلاح شده را به انضمام مطالب دیگر به صورت نشریه ی دیواری عرضه کنم. دوست عزیزم حسن مسگری ( کارمند صندوق قرض الحسنه جاوید کاشان) خوش نویس طراز اول کلاس ما بود. این ایده پردازی را با ایشان در میان گذاشتم و موافقت وی را برای خطاطی نشریه به دست آوردم و سپس با جناب سید محسن صبیحی مربی پرورشی دبیرستان صحبت کردم وی نیز استقبال کرد . بعد از امتحانات ثلث دوم در سال 1354 کار آغاز شد و هرهفته به صورت خودجوش نشریه ی دیواری در بهترین نقطه دبیرستان روی بُرد قرار می گرفت. برای بچه ها نیز جالب بود که از صنف خودشان چنین نشریه ای بالیده است.

آیینه سپهر

گذشت تا مهر سال 1355 که وارد کلاس پنجم ادبی شدیم؛ سید محسن صبیحی، مربی تربیتی آموزشگاه با این پیشینه ای که به وجود آمده بود، دنبال ما فرستاد که بیایید عضو کلوپ روزنامه نگاری شوید تا نشریه چاپ کنیم، بعد هم فراخوان عمومی داده شد. از رشته ادبی روزانه تنها من بودم که شرکت کردم و از شبانه نیز امیر صادقی به ما پیوست. همکلاسی های اهل قلم دیگری نیز بودند که به سبب دوری راه نمی توانستند به جمع ما بپیوندند؛ نظیر حیدر عنایتی.

آیینه سپهر

بچه های طبیعی و ریاضی استقبال خوبی کردند: محمد طالبیان، سید محمود حسینی، مسعود ربانی، رامین آصفی، حمید دانش پرور، مصطفی اصفهانیان، سعیداصفهانیان، مهدی نجفی و سلامیان. سال بعد هم محمد سالم، مهدی لاجوردی، محمد شعبانی،مهدی تقی زاده و احمد رمضانی به این جمع پیوستند و هیأت تحریریه ی متنوعی شکل گرفت.

چند نفر از دبیران اهل قلم نیز دعوت شدند مثل نصرت اله شاهنوش ( شادنوش) ، بنی احمدی، پهلوانی و مرحوم محمد صالحی بافقی. حسین نجاریان مسؤول سالن پرورشی( کانون جوانه ها) نیز در جلسات حضور می یافت و ایده های خوبی می داد.

آیینه سپهر

برای انتشار هر شماره، نشست های متعددی داشتیم و روی موضوعات مورد نیاز بحث و تبادل نظر می شد و سپس هرکس گوشه ای از کار را عهده دار می شد. مصاحبه ها و امثال و حکم و سخنان حکمت آموز به عهده ی من گذاشته شد.

لوگو و طرح روی جلد و نگارگری صفحات داخل نشریه باحسین نجاریان بود. چه قدر جالب بود روزی که با محمد طالبیان ناظر هنرنمایی او بودیم. داخل یکی از کلاس ها نشسته بودیم و گپ می زدیم در حالی که حسین نجاریان طرح روی جلد را آماده می کرد. ابتدا طرح را با مرکب روی کاغذ رسم پیاده کرد؛ بعد با مداد و کاربن، به روی ورق مومی استنسیل انتقال داد و سرانجام آن را با قلم فلزی آماده چاپ نمود. دیگر این جوهر دستگاه پلی کپی بود که می باید از روزنه های ایجاد شده عبور کند و بر جان کاغذ نقش ببندد. این را از آن بابت گفتم تا معلوم شود که با چه دشواری هایی یک نشریه متولد می شده است.

آیینه سپهر

محسن صبیحی مربی تربیتی، خود به تنهایی کار تایپ نشریه را انجام می داد. تکثیر نیز در دفتر مدرسه انجام می گرفت. به نظرم از هر شماره ی نشریه بیش از 300 نسخه انتشار می یافت و علاوه بر توزیع در خود آموزشگاه به اداره آموزش و پرورش و دبیرستان های دیگر شهر نیز ارسال می شد. کاشان در آن زمان 3 دبیرستان پسرانه و 2 دبیرستان دخترانه داشت. نشریه به صورت رایگان در اختیار اعضا و دانش آموزان ممتاز قرار می گرفت و دیگران با مبلغ 5 ریال آن را ابتیاع می کردند.

این نشاط و سرزندگی سبب شد تا آموزش و پرورش کاشان مسابقات روزنامه نگاری را در سطح آموزشگاه های شهرستان، در بهار سال 1356 برگزار نماید. تالار پرورشی( کانون جوانه ها) محل برگزاری مسابقه بود و استقبال خوبی صورت گرفت. نگارنده نیز نفر اول مسابقات روزنامه نگاری شهرستان شد.

 این فرایند می تواند برای تقویت درس انشا مورد توجه وزارت آموزش و پرورش قرار گیرد.

آیینه سپهر

 در بخش بعدی مصاحبه ی با مرحوم استاد محمد صالحی بافقی را از همین نشریه پی گیری فرمایید.



[ چهارشنبه 94/2/2 ] [ 6:13 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

یمن، باتلاق آل سعود

 

یمن، باتلاق آل سعود

 

آثار تاریخی یمن 

تخریب آثار باستانی یمن در حمله هوایی عربستان

حکومت هایی که  مأموریت شان  اجرای خواسته ها و نقشه های استعمارگران است، همواره سرانجامی شوم و سرنوشتی ذلت بار و ننگین  انتظارشان را می کشد. دویست سال پیش هنگامی که وزارت مستعمرات انگلستان به فرمان خاندان روچیلد،نقشه می کشید که چه گونه منطقه خاورمیانه را زیر سلطه ی خود درآورد، هرگز فکر نمی کرد که روزی دست نشاندگان احمقش تمام بافته هایشان را پنبه خواهد کرد.

وقتی مستر همفر جاسوس انگلیسی روانه بغداد و بصره می شد تا طلبه ی بدبختی به نام محمد بن عبدالوهاب را که تعادل روحی و روانی نداشت،فریب دهد و نظامی کودک کشی چون محمدبن سعود را ور دست او قرار دهد، هرگز تصور نمی کرد که روزی تربیت شدگانش کاری خواهند کرد که همه ی هوش و ذکاوت مدیران انگلستان به سخره گرفته شود.

بمباران مردم مظلوم یمن

حمله ناجوانمردانه عربستان به سرزمین یمن ،نشانه ی اوج ضعف و ذلت این رژیم پوشالی است. تکفیری ها و سلفی ها و داعشی های تربیت شده آل سعود که در طول 3سال رذالت و گردنکشی در منطقه نتوانستند کاری از پیش ببرند، امروز بارشان را به گردن حکومت سعودی انداخته اند.

 ارتش عربستان هرچند هم که مجهز باشد، باز قوی تر از ارتش آمریکا نیست. آمریکا در عراق و افغانستان شکست خورد و نتوانست کاری از پیش ببرد. ارتش سعودی نام عملیات های هوایی خود را طوفان قاطعیت گذاشته است، حال آنکه می داند موفقیتی در کار نیست ، همان طور که اربابان جهانی اش کاری از پیش نبردند. تنها می ماند نابود کردن زیرساخت های یمن و راه اندازی قتل عام زنان و کودکان و مردم بی پناه؛ درست همان چیزی که آرزوی همیشگی صهیونیسم بوده است و این خادم الحرمین بودن سعودی ها را زیر سؤال می برد و مچشان را نیز باز می کند زیرا تا کنون علیه اسرائیل هیچ موضعی نگرفته اند و در عوض به جان ملت های آزادیخواهی چون بحرین و یمن افتاده اند. مردم مسلمان منطقه با چه حجتی آن ها را خدمتگزار مکه و مدینه بدانند.

 سرانجام این آتش افروخته ،دامن سعودی ها را خواهد گرفت چون تأسیسات نفتی عربستان در تیررس حملات انصارالله یمن است و بخشی از شاهرگ حیاتی جهان در دریای سرخ و باب المندب است. یمنی ها هفت میلیون رزمنده ی آموزش دیده ی از جان گذشته دارند و حال آنکه کل جمعیت عربستان 3میلیون نفر است .سرانجام هر اتفاقی هم که بیفتد به نفع جهان اسلام نیست .تشکیل ائتلاف ساختگی آمریکا و اسرائیل و عربستان علیه مردم مظلوم یمن، مشکلات جهان اسلام و منطقه را پیچیده‌ تر خواهد کرد .

درباره ی یمنی ها چه می دانیم؟

نقشه یمن

 مردم یمن عرب قحطانی هستند و عرب قحطانی مادر و ریشه ی عربیت است که عرب ها را بدان منسوب می دارند. اهل یمن بدون جنگ به دست امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) اسلام آوردند. به همین جهت اهل یمن پس از رسول خدا (ص) فقط پذیرای بیعت با علی مرتضی (ع) بودند. تشیع در میان دره ها و کوه های یمن جایی برای خود گشود و در دل ها مأوی گرفت.ولایت و حکومت آن حضرت مطلوب و ایده آل اهل یمن بود تا وقتی که امیرالمؤمنین علی(ع) رسماً و عملاً حکومت و ولایت را به دست گرفت، بیعت خود را دوباره تجدید کردند.اویس قرنی از صحابه برجسته علی مرتضی(ع) و محبوب پیامبر مکرم اسلام اهل بمن بود.امروز بمن جمعیت قابل توجهی شیعه دوازده امامی دارد.

اولین کسی که در یمن مردم را به مذهب زیدیه دعوت کرد یحیی بن حسین رسّی علوی در قرن سوم هجری است.

زید فرزند امام سجاد علیه السلام بود که معروف به زید شهید است.جاحظ بصری می نویسد: او از خطبای بنی هاشم بود و ابو حنیفه گفته است: من فقیه تر و حاضر جواب تر و خوش بیان تر از او ندیدم، ظاهراً ابوحنیفه در نزد او تلمذ کرده است. زید در کوفه اقامت داشت و از شاگردان واصل بن عطا الغزّال پیشوای معتزله بود، از این جهت پس از وی زیدیه پیرو اهل اعتزال شدند و مکتب معتزله را پذیرفتند.

سپس زید از کوفه به شام رفت و در رصافه در مجلس هشام بن عبدالملک حاضر شد و با او مکابره نمود، و هشام او را به زندان افکند و پنج ماه در زندان بماند. بعد از آن به مدینه و عراق بازگشت و گروهی از کوفیان او را به خروج بر امویان برانگیختند و درسال 120 هجری چهل هزار تن از مردم کوفه که بیشتر ایشان خوارج و پیروان علی بن ابی طالب بودند با وی بیعت کردند.

او مردم را دعوت به کتاب و سنت و جهاد با ستمگران  و حمایت از محرومان و اعطای به مستضعفان می کرد.

هنگام خروج وی، یوسف بن عمر ثقفی فرمانروای عراقین بود. وی دعوت خود را نخست بیش از یک سال در مخفیگاه هایی با پیروان خویش در میان می نهاد و چون گروهی را طرفدار خود یافت، خروج کرد.

جنگ بین لشگریان اموی و زیدیه چند روز در کوچه های کوفه ادامه یافت تا این که امویان غلبه کرده او را کشتند و سرش را به شام فرستادند تا بر دروازه ی دمشق آویختند و جسدش را برتنه ی درخت خرما به دار کشیدند...سپس پیکرش را در سال 126 هجری پایین آوردند و سوزانیدند و خاکسترش را به رود فرات ریختند...

چون زید کشته شد، پسرش یحیی به خراسان گریخت و در آن جا قیام کرد. گروهی بر وی گرد آمدند و چون خبر او به امام جعفر صادق (ع) رسید، حضرت فرمود: او نیز مانند پدرش کشته خواهد شد و چنان شد، پس از وی کار زیدیه به دست محمد و ابراهیم افتاد.

محمد نفس زکیه در مدینه و ابراهیم در بصره خروج کردند و مردم بر ایشان گردآمدند و حضرت امام جعفر صادق(ع) از قتل هردوی آنان خبر داد.

 مامقانی در مقیاس الهدایه می نویسد: حضرت امام باقر(ع) برادرش زید را از خروج بر بنی امیه و جهاد با ایشان منع کرده بود.

روایات شیعه در مورد او مختلف است؛ بعضی در ذم او حکایت می کند، زیرا بدون حق، دعوی امامت می کرد و عده ای بر علوّ قدر و جلالت شأن او شهادت می دهند و اگر بین دو قول را جمع کنیم، بدین نتیجه می رسیم که امام باقر(ع) از جهت تقیه او را نهی از خروج فرمود ولی خروج را بر وی حرام نکرد، بلکه از جهت شفقت و محبتی که به وی داشت، از بیم آنکه مبادا کشته شود، او را از این کار نهی فرمود.

آثار تاریخی یمن

 فرقه های زیدیه که درتاریخ نامشان آمده از این قرار است:

1- ابرقیه. 2- ادریسیه. 3- جارودیه (سرحوبیه) . 4- جریریه (سلیمانیه). 5 - حسنیه. 6- حسینیه. 7- خشبیه (سرخابیه). 8- خلفیه. 9- دُکینیه. 10 - ذکیریه. 11- صباحیه. 12- عجلیه. 13- قاسمیه. 14- مرثیه. 15- نعیمیه. 16- یعقوبیه.

ادارسه یا ادریسیان که سر سلسله آنان ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بودو از 112 تا 375 بر مراکش و آفریقای شمالی حکومت می کرد، اولین دولت مستقل شیعه ی علوی به شمار می رود.

دولت ائمه ی رسی در صعدای یمن (280 تا حدود 700 ه) و نیز دولت علویان طبرستان (250 تا 316 ه. ) از زیدیه بودند.

آثار تاریخی یمن

مردم یمن زیدی مذهبند و تا پیش از جمهوریت، امام ایشان در شهر صنعا می زیست.

در آغاز جنگ جهانی - پس از آنکه ترک ها سرزمین یمن را ترک گفتند - حمیدبن یحیی که از او با عنوان امام و امیرالمؤمنی یاد می کردند، توانست مستقلاً بر یمن حکومت کند، و طبق گزارش سیاحان و اخبار و اطلاعات رسیده دارای سیره ای نیکو و شیوه ای شرع پسند بوده و شخصاً برای گوش دادن به شکایات مردم جلوس می کرد و علیَ رغم تواضع و فروتنی، شخصیتی قوی دل و پر قدرت به شمار می رفت و با دست توانای خود بر سرزمین یمن آن چنان مسلط گشت که به هیچ بیگانه ای به هیچ وجه اجازه نمی داد در شؤون مملکتش دخالت کند؛ و نیز اجازه نمی داد دروازه ی تجدّد فراسوی یمن گشوده شود، تجددی که روح فضیلت و اخلاق و دین را از دست فرزندان اسلام در ممالک دیگر ربوده است. در زمان حکومت او هرکسی که اوضاع یمن را می دید، احساس می کرد کشوری دینی است و رژیم کلّی آن شریعت اسلام است؛ و این اوضاع مطلوب از برکات زمامدار آن یحیی حمیدالدین مایه می گرفت. فرزندان او نیز به همین منوال در این سرزمین حکومت کردند.اما متأسفانه دست بازیگر بیگانه عبدالله بن احمد وزیر را بر آن داشت تا براو یورش آورد و وی و فرزندانش حسین و محسن و یکی از نواده هایش حسین بن حسن را که خردسال بود در هفتم ربیع الاول 1367 ه.ق به قتل برساند. البته سیف الاسلام احمدبن یحیی انتقام این کار را از او گرفت و بر صنعا دست یافت. ( ر. ک. تاریخ شیعه ، علامه محمد حسین مظفر، ترجمه دکتر سید محمد باقر حجتی، صص 201 تا 214).

زیدیه معتقدند: هر فاطمی که شمشیر برکشد و قیام کند و مردم را به دین و تقوا دعوت کند، امام است. بنابراین امام خامنه ای مد ظله العالی را در عصر حاضر امام خویش و مفترض الطاعه می دانند. ( برای اطلاعات بیشتر در مورد زیدیه ر.ک. فرهنگ فرق اسلامی ، دکتر محمد جواد مشکور، ص134 و صص214 تا 220).

 خداوند مردم انقلابی یمن را از شر اشرار و دسیسه های استکبار و صهیونیسم مکار حفظ فرماید.

حمایت مسلمانان از مردم یمن

 

راهپیمایی تا میدان انقلاب

راهپیمایی روز جمعه 14 فروردین 1394 پس از اقامه ی نماز جمعه در سراسر کشور در حمایت از مردم مظلوم یمن، حرکتی ارزشمند و مایه ی قوت قلب یمنی ها بود. راهپیمایی تهران نیز بعد از نماز جمعه و از در دانشگاه به سمت میدان انقلاب برگزار شد. در مجموع قابل قبول بود ولی انتظار بود که از این بهتر برگزار شود. زیرا این جا ام القرای جهان اسلام است.دست دانشجویان یمنی نیز درد نکند که خودشان به فریاد خودشان رسیدند و با آوردن پلاکارد و بنر و پرچم، راهپیمایی را بانشاط تر ساختند. از میان مسؤولان، من فقط حاج آقا محسن قرائتی را دیدم. برادر رزمنده الله کرم و جمع زیادی از برادران بسیجی و حزب الله نیز به موقع خود را به راهپیمایی رساندند و آن را از غربت بیرون آوردند . همان جا به ذهنم رسید که ای کاش شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، راهپیمایی های تهران را به خود مردم واگذار کند زیرا مردم با شوق فراوان وارد صحنه می شوند و آن گاه می بینند که مراسم مدیر ندارد. مجری توانمند نیست و وسایل صوتی ضعیف است و شعارها نفس گیر و آزار دهنده است.این موارد دراین راهپیمایی یه وضوح دیده شد. آن وقت به ذهن متبادر می شود که گویی عده ای عمد دارند که مردم را از صحنه بیرون برانند؛و این در سال همدلی و همزبانی زیبنده نیست.



[ دوشنبه 94/1/17 ] [ 7:12 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

جشن پوریم و حواشی آن در جهان معاصر

 

جشن پوریم و حواشی آن در جهان معاصر

استر و مردخای

 

جشن پوریم

 

شب است و خار غم بر دل نشسته

تن لیلی چو  نی، نالان و خسته

دل مجنون ز داغ لاله خون است

شبیخون ها زند دیو گُجسته

 

هوا سرد است و کومه تیره و تار

ستون آزرده از سنگینی بار

شغال هرزه ی شب در کمین است

کبوتر بچه  بی جان زیر آوار

 

به حکم شب  همه خفّاش ها مست

به خون ریزی سلاح تیز در دست

به تیغ فتنه هرجا رنگ خون است

دل آیینه ها از غصه بشکست

 

روچیلد و شارون و آیرون، با هم

زدند آتش به مسجدهای عالم

به شادی ها به روز جشن پوریم

بساط باده شد از خون فراهم.

احمد فرهنگ

1359

 

 

استر و مردخای 

 

 

پوریم در لغت واژه‌ای است عبری که از ریشه‌ی اکدیِ «پورو» به معنای «فال‌گرفتن» و «بختِ‌ خود را آزمودن» گرفته شده است. این عبارت در معنای عام، نام جشنی مهم است که یهودیان در سیزدهمین و چهاردهمین روزِ ماه آدار (مطابق با اسفندماه) برای نجات یهودیان ایران درزمان شاه اخشورش(خشایارشاه)،برگزار می‌کنند،این عنوان در ادبیات عبری به صورت عمومی به جشن نیز اشاره می‌کند. گفتنی است که روز 13 آدار روزه می گیرند و روز14بساط جشن و شادی برپا می کنند.

 براساس کتاب مقدس، واقعه‌ی پوریم در تاریخ 3405 عبری ( حدودا 356 قبل از میلاد مسیح) به وقوع پیوسته و هیچ سند تاریخی دیگری غیر از تومار استر یا مگیلت استر به این واقعه مذهبی اشاره نکرده است. مگیلت استر جزو کتب مقدس یهود به‌‌شمار می‌رود و در تاریخ 5 آدار 3406 عبری نوشتن آن توسط مردخای و استر به پایان رسیده است (وبگاه انجمن کلیمیان تهران).

کتاب استر یکی از کتاب‌های بیست‌وچهارگانه‌ی تاناخ- یعنی کتب قانونی شریعت یهودی- است. 10 باب و 177 آیه دارد و داستان زنی یهودی به نام استر را روایت می‌کند که در حرم خشایارشاه، شاهنشاه هخامنشی می‌زیسته و توانسته ‌ توطئه‌ی وزیری به نام هامان را خنثی کند و قوم خود را از کشتار و تبعید برهاند. مقبره‌ی استر و عمویش مردخای که در این ماجرا نقشی محوری را ایفا می کنند، در همدان قرار دارد و زیارتگاه یهودیان است. در این کتاب، رویداد پوریم این‌گونه روایت شده است:

 کتاب استر گویای این حقیقت است که خدا بر آنچه در جهان می­گذرد تسلط دارد. استر، طالب رضای خداست، لذا خداوند نیز او را در جهت رهایی قوم اسرائیل از یک قتل عام حتمی به کار می­گیرد و توسط او، آنان را نجات می‌دهد. خشایارشا، پادشاه پارس، از همسر خود ملکه وشتی بسیار عصبانی می‌شود زیرا او از آمدن درضیافت ملوکانه سر باز زده بود. بنابراین، پادشاه ملکه را خلع می‌کند و به جای او استر را که یک یتیم یهودی بود به همسری برمی‌گزیند. مردخای، پسر عموی استر به او نصیحت می‌کند که یهودی بودنش را از مردم پنهان سازد. خشایارشا رئیس الوزرایی داشت به نام هامان که مردی متکبر بود و از همه انتظار داشت در مقابلش تعظیم کنند. هنگامی که مردخای از تعظیم کردن او امتناع می‌ورزد، هامان سخت خشمگین می‌شود و درصدد تلافی برمی‌آید. او پادشاه را بر آن می‌دارد تا دستور قتل عام یهودیان را صادر کند. پادشاه، غافل از موضوع یهودی بودن استر، دستور را صادر می‌کند.هامان فوری دست به‌ کارمی‌شود و یک دار برای اعدام مردخای تهیه می‌بیند. مردخای برای استر پیغام می‌فرستد و او را از موضوع آگاه می‌سازد. استر، جان را بر کف می‌نهد و به پادشاه اعلام می‌دارد که یهودیست و جزو کسانی است که مطابق فرمان شاه باید قتل عام شوند. پادشاه چنان عصبانی می‌شود که دستور می‌دهد هامان را روی چوبه‌ی داری که برای مردخای تهیه کرده بود اعدام کنند. سپس مردخای را به‌جای هامان به مقام رئیس وزرا منصوب می‌کند.

 

  استر و مردخای

 

در این روز، با اینکه دشمنان یهود امیدوار بودند بر یهودیان غلبه یابند، قضیه برعکس شد و یهودیان بر دشمنان خود پیروز شدند.آنان به دشمنان خود حمله کردند و همه را کشتند.آن ها در شهر شوش 500 نفر از جمله هامان و  10 پسرش را کشتند. بعد از این کشتار استر از پادشاه خواست تا اجساد 10 پسرهامان را به دار بیاویزند و همچنین به یهودیان اجازه بدهد تا کارشان را فردا نیز ادامه بدهند.با موافقت پادشاه، یهودیان 300 نفر دیگر را در پایتخت کشتند.در سایر شهرها نیز یهودیان از خود دفاع کردند و آن ها در کل ایران 77000 نفر از دشمنان خود را کشتند ولی اموالشان را غارت نکردند.این کار در روز 13 ماه آدار انجام گرفت و آن ها روز بعد، یعنی 14 آدار، پیروزی خود را جشن گرفتند. یهودیان از آن تاریخ، به یاد این رویداد که به موجب آن از یک توطئه بزرگ نسل‌کشی رهایی یافتند، جشن می‌گیرند و آن وقایع را «پوریم» می‌نامند ( کتاب استر، باب 9).

پوریم با آیین خاصی برگزار می‌شود از آن جمله : گرفتن روزه­ی استر یا تَعینت استر یک روز قبل از جشن، خوردن غذای عید (صعودَت پوریم)، نوشیدن مشروب، اهدای عیدی و صدقه و دادن خوراک به کودکان است. پوریم تنها جشن بزرگ یهودیان است که خصلتی قومی دارد. یعنی در متون قانونی تاناخ به آن اشاره‌های دینی اندکی وجود دارد و با این وجود جوامع یهودی سراسر جهان با شور و شوق و پیگیری بسیار در دو هزاره‌ی گذشته آن را جشن می‌گرفته‌اند (وکیلی، 1389).

گرچه واقعه ی پوریم به 2500 سال پیش مربوط می گردد و به صورت یک عید مذهبی تقدس و جایگاه ویژه ای یافته است، اما همواره اشرار یهود در طول تاریخ سعی کرده اند از آن قرائتی جدید متناسب با اهداف شیطانی خود ارائه دهند و با جرم و جنایت و دروغ و افترا درآمیخته مخالفان خود را از میان بردارند.امروز باند ناجوانمرد صهیونیستی بیش ترین سوء استفاده را از این بخش تورات دارد. از باب نمونه به چند مورد اشاره می شود تا عمق فاجعه معلوم گردد:

 

استر و مردخای

 

نتانیاهو در جشن پوریم - 1999 

 

 نشنال پست که یکی از روزنامه‌های ملی محافظه‌کار کاناداست، در ماه مارس 2012 مقاله ای را به قلم جونا مندل منتشر کرد و گفت: بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل هدیه ی معناداری را بعد از روزهای متمادی حضورش در واشنگتن به باراک اوباما داد؛ نسخه‌ای از کتاب استر را که روایت‌گر توطئه ی نسل‌کشی علیه مردم یهود است که توسط هامان آگاگایت ترتیب داده شد. این داستان به ظاهر آشنایی است.در ایران،یک رهبر سرکوبگر و انتقام‌جو به دنبال نابودی کامل مردم یهود است.

 این نویسنده دوران هامان زمان خشایار شاه را با دوره ی ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد در ایران تطبیق می دهد و وی را به عنوان هامان جدید معرفی می کند.

سرمقاله روزنامه ی جروسالیم پست که در اول ماه مارس 2012 منتشر گردیده است می گوید: چرخش داستان استر و مورتخای و مردم یهود آن زمان در امپراتوری ایران، آن قدر ناگهانی است که سنت یهود،خدا را که حتی یک بار هم نامش در کتاب استرنیامده به عنوان عامل پشت صحنه‌ای می‌بیندکه هرچه در توان دارد به کار می‌بندد تا جان میلیون‌ها یهودی را در 127 استان تحت فرمانروایی پادشاه زرکسیس یا آشواریس(خشایارشاه) که درامپراتوری ایران زندگی می‌کردند از نابودی حتمی نجات دهد. با این حال استر برای عمل کردن یهودی در قیاس با انفعال یهودی ارزش بیشتری قائل است... به واسطه ی ذکاوت، خوش اقبالی، مداخله ی الهی یا تلفیقی از همه ی آن ها، به تمام مردم یهود این فرصت داده شد تا مانع از توطئه‌های دشمنان متعددشان شوند. آن گاه نتیجه گرفته است که در هر دوره ای یک هامان وجود دارد که باید ناگهانی بر او تاخت و نابودش ساخت.

 

تازه ترین خبر آن که در اسفند ماه (1393) نتانیاهو در کنگره ی آمریکا با استناد به داستان استر و مردخای در تورات، تفسیری جدید ارائه کرده و چنین گفته است:

دوستان من امروز به اینجا آمده ام، زیرا که به عنوان نخست وزیر اسرائیل عمیقا وظیفه ی خود می دانم در مورد یک مسأله بسیار مهم که حیات سرزمین من و آینده ملت ما را به خطر جدی دچار کرده است، سخن بگویم:

ما یک ملت قدیمی هستیم. در تاریخ 4000 ساله مان بسیاری تلاش کردند قوم ما را نابود کنند. فردا شب ما عید پوریم را جشن می گیریم و از کتاب استر خواهیم خواند. ما داستان وزیر پارسیان هامان را که 2500 سال پیش قصد نابودی قوم ما را داشت، مرور خواهیم کرد. ملکه استر زن شجاع یهودی این نقشه را علنی کرد و توانست حق دفاع از خود و خلق یهود را علیه دشمنان از پادشاه پارسیان بگیرد و بدین گونه از نابودی ملت ما جلوگیری کرده آنان را نجات دهد. امروزه دوباره ملت ما با خطر نابودی از جانب یکی دیگر از این رهبران روبروست. رهبر انقلاب اسلامی ایران آیت الله خامنه ای ( در این لحظه نتانیاهو به سرفه می افتد و با خوردن آب سعی می کند بر استرس خود فائق آید و ادامه می دهد:) نفرت قدیمی را دوباره آلت دست قرار داده است.

او قدیمی ترین نفرت از یهودیان را با مدرن ترین تکنیک بیان می کند و از طریق توئیتر تهدید به نابودی اسرائیل می کند. از طریق توئیتر مانند پرندگان مرتب همین نغمه را تکرار می کند. می دانید اینترنت در ایران مجانی نیست ؟ با این حال ایشان به زبان انگلیسی دائم اسرائیل را به نابودی تهدید می کند.

برای کسانی که تصور می کنند ایران فقط اسراییل را تهدید به نابودی می کند و نه خلق یهود را،  نقل قول حسن نصرالله رهبر حزب اله لبنان و رئیس تروریست های ایران را ذکر می کنم:

«اگر تمام صهیونیست های یهودی دنیا در اسرائیل جمع شوند، دیگر زحمتمان کم می شود که تک تک آنان را در تمام دنیا شکار کنیم.» رژیم ایران اما تنها مشکلش یهودیان نیست همان گونه که رژیم ناسیونال سوسیالیست های آلمان هیلتری تنها مشکلش یهودیان نبودند. شش میلیون یهودی به وسیله نازی ها قتل عام شدند اما آنان تنها بخش کوچکی از 60 میلیون قربانیان جنگ دوم جهانی بودند. همین گونه که رژیم ایران نیز خطر بزرگ نه فقط برای اسرائیل بلکه برای جامعه جهانی و صلح بین المللی می باشد. برای اینکه بفهمیم ایران چه خطری برای جامعه جهانی در صورت دستیابی به سلاح اتمی، خواهد بود باید عمیقا و تماما ماهیت این رژیم را بشناسیم. مردم ایران انسان هایی با قابلیت های بسیار فراوان هستند. آنان وارثان یکی از بزرگترین تمدن های جهان می باشند. اما این بزرگترین تمدن در سال 1979 توسط دینداران فناتیکی به غنمیت گرفته شد که به جایش سیاه ترین و جنایت بارترین دیکتاتوری را جایگزین کردند.

 نتانیاهو در این سخنرانی دغدغه های خود را یک به یک بیان می کند و از جمله می گوید: ایران حالا که تحریم است چهار کشور لبنان و سوریه و عراق و یمن را گرفته است؛ فردا که تحریم برداشته شود جهان را خواهد گرفت و اسراییل را نابود خواهد کرد.

نتانیاهو با این سخنرانی بچگانه و سخیف نشان داد که حتی استعداد دلقک شدن را ندارد. او چنانچه با آب دریاهای عالم خود را تطهیر کند باز نمی تواند خود را به عنوان یک یهودی جا بزند زیرا در آیین موسای کلیم الله قتل بی گناهان و دروغ و ظلم مردود است.حال آن که وجود پلید او و باندش در اسرائیل به خون کودکان فلسطینی آلوده است و زراد خانه ی اتمی و تسلیحات کشتار جمعی آن ها امنیت را از منطقه و جهان سلب کرده است.

کار پایان نامه ی دخترم مریم فرهنگ با عنوان پوریم در دانشگاه صدا و سیما سبب شد تا به کنیسه ابریشمی تهران برویم با تعدادی از پیروان راستین حضرت موسی علیه السلام مصاحبه و گپ و گفتی داشته باشیم.این پروژه ان شاء الله به زودی از شبکه های صدا و سیما به نمایش در خواهد آمد. یهودیان ایران،صهیونیست ها را از خود نمی دانند و آن ها را به داعش تشبیه می کنند.برای ما این گونه استدلال کردند و گفتند شما چه طور داعشی ها را که ادعای مسلمانی دارند از خود نمی دانید ما نیز صهیونیست ها را از خود نمی دانیم.

دکتر یونس حمامی لاله زار 

 

 

 

 

 

حاخام یهودی دکتر یونس حمامی لاله زار، پزشک، محقق دینی، از صاحب نظران فرهنگی ـ مذهبی و رئیس اسبق انجمن کلیمیان ایران و پیشوای یهودیان کنیسه ابریشمی تهران است؛ در کارنامه پژوهشی ـ مذهبی ایشان پانزده سال تدریس علوم دینی و ده ها تحقیق مکتوب علمی ثبت است؛ کتاب «فرهنگ و بینش یهود» دوره دبیرستان ویژه کلیمیان، ترجمه «نیایش های روزانه یهود»، تکمیل و تدوین فرهنگ به زمین مانده سلیمان حیّم با عنوان «فرهنگ فارسی به عِبری» نمونه ای از آن هاست. وی علاوه بر همکاری با مراکز پژوهشی و دانشگاهی، «درس یهود» را در دوره دکتری ادیان و مذاهب اسلامی دانشگاه تربیت مدرس قم تدریس نموده است.

 

 

استر و مردخای

 

توفیقی دست داد یک روز صبح در کنیسه ابریشمی خدمت ایشان رسیدیم . مشغول نماز صبح بودند. نماز صبح یهودیان حدود یک ساعت به طول می انجامد. از این فرصت استفاده کردیم و از مراسم نماز و آثار و نشانه های مذهبی عکس و فیلم گرفتیم و در پایان هم با دکتر حمامی لاله زار مصاحبه ای داشتیم.

 

استر و مردخای

 

ایشان می فرمودند: معجزه‌ی پوریم، معجزه‌ای دائمی است که در تمام اعصار و دوره‌ها به وقوع می‌پیوندد. معجزات پوریم در زندگی هر شخصی، بارها و بارها به صورت‌های گوناگون صورت می‌گیرد و این وظیفه‌ی ما انسان‌هاست که با نگرش الهی، قدرت خدا را در تمام وقایع زندگی تشخیص داده، از هامان‌ها و مصیبت‌ها و مشکلات پند بگیریم و در راه خدا و اجرای خواسته‌های او تلاش کنیم و همنوعان خود را دوست بداریم و نعمات وآسایش زندگی خود را نیز از جانب او بدانیم و با رعایت دستورات الهی، سپاس خود را به درگاه خالق ابراز داریم.

ایشان از جمله می فرمودند ما نه تنها ظلم به دیگران را جایز نمی دانیم که حتی برای سعادت و عاقبت به خیری دشمنان مان دعا می کنیم.

 

استر و مردخای

 

 گفتنی است که یهودیان و فیلم‌سازان هالیووی تاکنون رویداد پوریم را دست‌مایه ساخت فیلم‌هایی چون شبی با پادشاه (2006)، استر و پادشاه (2006)،  ملکه استر: کتاب مقدس (1999) و ... کرده‌اند. آن‌ها پوریم، چهره استر، خشایارشا، هامان، موردخای و ایران باستان را آن‌طور که خود دوست داشته‌اند و در جهت اهداف سیاسی‌شان برای مخاطب ارائه داده‌اند. در حالی‌که در ایران و جایی که داستان اصلی رخ داده‌ است نه تنها تاکنون یک اثر تصویری قابل قبول هم درباره آن ساخته نشده است بلکه هنوز بسیاری از مردم حتی همسایگان آرام‌گاه استر و موردخای در همدان هم چیزی از این رویداد، نمی‌دانند. اما آن جا ماجرا حائز اهمیت می شود که متاسفانه در سال های اخیر و به خصوص بعد از شکل گیری رژیم صهیونیستی تحرکاتی در راستای تیره نشان دادن چهره ایران و ایرانیان به واسطه ی این جشن انجام شده که در سال های اخیر این تلاش ها نسبت به گذشته بسیار نمایان تر شده است.

هدف آنها یاد آوری داستان استر و راه و روشی است که برای نابودی دشمنان یهود به کار برده است. و هر روز تحت این عنوان که همیشه هامان در تاریخ وجود دارد و ما باید آن را شناسایی کرده و قبل از هر اقدامی دست به نابودی آن بزنیم ایرانیان را از فرزندان هامان می شناسند و همه را مستحق مرگ و نابودی می دانند.

بر این اساس هر روز بر حجم تولیدات سینمایی هالیودعلیه ایران افزوده می‌شود. فیلم‌هایی مانند «آرگو»، «300 »، «اسکندر»، «سنگسار ثریا»، «بدون دخترم هرگز» محصول کمپانی‌هایی است که در راستای پروژه ایران‌هراسی، سعی دارند ایرانیان را موجوداتی خشن، جنگ طلب و بدون توجه به احساسات انسانی جلوه دهند و اعتقادات مذهبی و گذشته تاریخی آن‌ها را زیر سوال ببرند.

 

 

 

 

 استر و مردخای

عکس یادگاری نگارنده با الی رون عزیزی در کنیسه ابریشمی

الی رون در زبان عبری یعنی ترنم برای خدا

 

 

 



[ سه شنبه 93/12/26 ] [ 12:43 صبح ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

جوانمردی از قبیله ی ماه

این یادداشت برای اولین بار منتشر می شود.

 

 جوانمردی از قبیله ی ماه

 

شهیدمحمدخدایاوران

شهید محمد خدایاوران با لباس بسیجی در وسط ایستاده و همه او را در بر گرفته اند.

ما سه نفر معلم و چند دانشجو و یکی دو نفر که شغل آزاد داشتند به اتفاق تعدادی دانش آموز در مهرماه سال 1359از کاشان به ایرانشهراعزام شدیم.ما سه معلم تازه استخدام از طرف آموزش و پرورش مأموردرجهاد شده بودیم تا بی مانع قانونی بتوانیم به ایرانشهر برسیم. دوستان ما به روابط عمومی سپاه ایرانشهر رفتند و بعدهم در منزل مستقلی که به اجاره گرفته شد اسکان یافتند.گروه ما با معرفی نامه ای که از جهادسازندگی کاشان داشت،راهی مرکز جهاد ایرانشهر شدیم.مسؤول آن نهاد اعتماد نکرد و با سین و جین هایش حسابی ما را خسته کرد؛ برایش عجیب بود که این سه نفر معلم خودشان را به دردسر انداخته اند و این همه راه کوبیده و آمده اندکه مثلاً کار فرهنگی کنند. گویی در دهه ی نود زندگی می کرد و می دانست که کسی بی طمع دنیا دست به سیاه و سفید نمی زند. از نوع برخوردش دلمان گرفت و به حالت قهر بیرون آمدیم و راهی روابط عمومی سپاه شدیم. درآن جا علاوه برکسانی که با ما همسفر بودند،تعداددیگری از هم شهری ها نیز بودندکه ما را می شناختند، به هرحال تا مقدمات کار تدریس در آموزش و پرورش فراهم شود درروابط عمومی ماندگار شدیم . آن جا بود که توفیق آشنایی با محمد خدا یاوران را پیدا کردیم.البته چند روز بعد راهی بخش بزمان شدیم ولی در طول سال تحصیلی همچنان ارتباط ما برقرار بود و سال بعد هم که به ایرانشهر بازگشتم دیدارش مستمر گردید. 

شهیدمحمدخدایاوران

   خدایاوران بسیار مهربان و ساده زیست و مردمی بود. هرگز به یاد ندارم کسی از او رنجیده خاطر شده باشد. او عزیز دل همه بود. وقتی واردجمع می شد همه احساس آرامش می کردند. برنامه کاری مشخصی داشت . پس از کشیک شب و انجام مأموریت هایی که از طرف فرماندهی سپاه ابلاغ می شد به سامان بخشی محوطه ی روابط عمومی می پرداخت. خرید ارزاق و رسیدگی به امور آشپزخانه با او بود؛ یعنی داوطلبانه این خدمات را انجام می داد. غالب روزها را به روستاها سر می زد و با وانت پر از کتابی که داشت کار فرهنگی می گرد. بسیاری از نوجوانان و جوانان بلوچ او را می شناختند.چند نفری نیز با معرفی او جذب روابط عمومی شده بودند، ازمدرسه که تعطیل می شدند به روابط عمومی می آمدند و در امور فرهنگی و تبلیغی کمک می کردند.

 شهیدمحمدخدایاوران

 

  سید مختار موسوی که بعدها معاون پرورشی وزارت آموزش و پرورش شد با همیاری [دکتر] رضا شجری (استاد دانشگاه کاشان) و مجید رجبی معمار( مدیر شبکه بازار صدا و سیما) و (حجت الاسلام )محمد حسن ناصحی و امیرعبادی( از چهره های سرشناس قزوین و مداح اهل بیت اطهار علیهم السلام) و چند نفر دیگر نشریه ی کودک مسلمان بلوچ را بیرون می آوردند. محمد خدایاوران مسؤول تکثیر این نشریه بود. یک روز از او پرسیدم محمدآقا چرا تا حالا ازدواج نکرده ای؟ جواب داد: داستانش مفصل است ولی همین مقدار بدان که پیش از انقلاب ما سه نفربودیم که سابقه ی دوستی و مبارزاتی داشتیم . یک روز هم قسم شدیم که تا پیروزی انقلاب ازدواج نکنیم . هنوز به این پیمان وفادارم و به فکر ازدواج نیفتاده ام .

 

شهیدمحمدخدایاوران

طرح روی جلد از نگارنده است.

 خدا یاوران متولدبیست و نهم آبان ماه 1326 شهر قزوین بود وتصدیق ششم ابتدایی داشت. از وقتی که خودش را شناخت به کار پرداخت و بعد هم وارد مبارزات شد. او خود را وقف انقلاب کرده بود و در این راه سختی ها و ناملایمت های فراوانی دیدو چشید. با جثّه ی ریز و لاغری که داشت، از قوت روحی بالایی برخورداربود وکم غذا و پرکار. آمادگی خوبی داشت تا دست به کارهای سخت و دشوار بزند. 

شهیدمحمدخدایاوران 

عکس پیش از انقلاب شهید محمد خدایاوران

حسن اصغر زاده از مبارزان فداکار پیش از انقلاب قزوین است  که از پانزده سالگی با رژیم شاه مبارزه کرده است و  در سال 52 در حالی که 19 سال بیشتر نداشته به زندان افتاده و در سال 1356 پس از چهار سال حبس سیاسی آزاد شده است .پس از آزادی باز به مبارزات خود ادامه داده است.وی درمصاحبه با نشریه ادبیات پایداری حوزه هنری قزوین ش 2 بهمن 1389درصفحات61و 62 گفته است:
چند روز بعد از آزادی از زندان شهید مجید خوئینی ها که بچه محله ی ما بود مرا دید و پرسید که آیا بعد از زندان باز هم فعالیت می کنی یانه؟ وقتی اسلحه را (دست من) دید فهمید و تعجب کرد.گفت ما یک گروهی داریم  و فعالیت می کنیم ولی کار ما فرهنگی است.گفتم من با هیچ کدام رو به رو نمی شوم و رابط من خودت باش. من هم چند نفر را دارم ما جدا کار می کنیم شما هم جدا ؛ ولی رابطه داشته باشیم رهبری امان هم مشخص باشد.من از علما مثل آقای باریک بین فتوا می گیرم.هرچه ایشان امر کرد همان را انجام می دهیم. دیدم خوشحال شد و او هم همین تصمیم را داشت.بدین ترتیب گروهی به نام حزب الله شکل گرفت در عین اینکه کارهای نظامی با من بود و فرهنگی با آن ها.ولی من در تهیه ی ماشین چاپ و کاغذ و تدارکات هم کمک می کردم. هفته نامه بیرون می دادند.تقریباً هر هفته منتشر می کردیم و مخفیانه پخش می شد.اوایل تیراژ هفته نامه کم بود تا کم کم دستگاه کپی تهیه کردیم و تیراژمان به چند هزارتا هم رسید.ولی خیلی زحمت داشت.چون مثلاً تهیه کاغذ خودش کار سختی بود و مثل الآن نبود.همراه من هفت هشت نفر بودند.آقای محسن میرزایی بود که در سال 57 در خیابان سپه شهید شد.آقای محمد خدایاوران بود که در جبهه شهید شد و دیگر دوستان هم بودند.

  شهیدمحمدخدایاوران 

ما نشریه پخش می کردیم. یادم است که نقشه ی قزوین را منطقه بندی کرده بودیم و برای هر منطقه چند نفر را مسؤول قرار داده بودیم. به غیر از این کارها یک سری کارهای نظامی هم می کردیم که به عهده ی من بود.مثلاً سال 57 یک مشروب فروشی در خیابان طالقانی بود که  نیمه شب زیر کرکره هایش دینامیت گذاشتیم و منفجرش کردیم . این انفجار در زمان حکومت نظامی بود. محمد خدایاوران هم با من بود و در کوچه ایستاده بود.بعد از انفجار خیابان پر از ارتشی و ساواکی شد.ما به فاصله ی ده دقیقه بعد از آن ، انفجار دوم را کار گذاشته بودیم.ناگهان از زیر پل مدرسه ارامنه ، بمب با صدای مهیبی منفجر شد و شیشه مغازه ها شکست. دو دقیقه هم طول نکشید که ما آمده بودیم وسط خیابان و می خندیدیم. یک نفر هم آن جا نمانده بود و همه فرار کرده بودند و این پوشالی بودن آن ها را نشان می داد.

یا سینما مهتاب را مجبور کرده بودند که فیلم های خلاف اخلاق پخش کند.هرچه به آن ها تذکر می دادیم فایده نداشت. در روز روشن رفتیم از پشت سیم خانه  باجه را شناسایی کردیم و یک بمب زمانی صدادار را در آن جا انداختیم که با صدای مهیبی منفجر شد و مردم همه در خیابان ها ریختند و فرار کردند و فهمیدند که ما نمی گذاریم دیگر از این فیلم ها پخش شود.

در این مصاحبه خاطرات جذاب دیگری نیز وجود دارد که مجال آن نیست تا در این مقال منعکس گردد. همین مقدار که نشان می دهد شهید خدایاوران  اهل خطر بوده  و برای شکست رژیم شاهنشاهی زحمات فراوانی کشیده است کافیست . این تلاش ها بیانگر وجه مردمی  انقلاب است و می تواند سند محکمی باشد در مقابل کسانی که همواره طلبکار انقلابند و هرچه بر ثروت اندوزی و جاه طلبی خود می افزایند باز سیرایی ندارند و عرض خود می برند و زحمت امت و امام المسلمین را می دهند.

شهیدمحمدخدایاوران  

این عکس را شهید خدایاوران از ما گرفته است. ردیف نشسته از راست شهید محمد ثابت، برادر نطقی ، محمد میرزایی،و خود من، ردیف دوم تقی رضایی است و ردیف سوم ایستاده از چپ به راست نفر دوم عبدالحسین طرفدار است. نام علما و کنار دستی ها را به خاطر نمی آورم.

شهادتی زیبا

 شهید خدایاوران چون دین خدا را به زیبایی یاوری کرد، سرانجام شهادتی زیبا نصیبش شد. شهادتی که یاد آور حماسه ی قمر بنی هاشم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام در روز عاشوراست. هنگام اعزام او به جبهه در ایرانشهر نبودم، در زاهدان مسؤولیت داشتم. خبر شهادت او را نیز دوستان پاسدار ایرانشهری اطلاع دادند.  محمد خدایاوران در سوم فروردین 1361، در محور دزفول- شوش بر اثر اصابت ترکش به شکم و قطع دست چپ، به شهادت رسیده بود. ازشنیدن این خبرخیلی متأثر شدم و چون از نحوه ی شهادت او اطلاع حاصل کردم احساس غرور نمودم. دوستانم گفتند که سنگرمحمد و دوستانش چند روزی درمحاصره ی دشمن بود و ذخیره ی آبشان نیز به اتمام رسیده بود. سرانجام محمد خطر می کند وظرفی بر می دارد و از سنگر بیرون می زند تا آبی تهیه کند.دشمن که بر سنگر آن ها اشراف داشته است متوجه می شود و او را هدف خمپاره قرار می دهد.ترکش به شکم ایشان اصابت می کند و دست چپش عباس وار از بدن جدا می شود. گویی که از شرمندگی آن که نمی تواند به تشنگان سنگر آب برساند به حصن حصین شهادت پناه می برد و به قبیله ی قمر می پیوندد. روحش  شاد و راهش پر رهرو باد! 

شهیدمحمدخدایاوران 

گفتنی است  پدرشهیدخدایاوران غلامعلی و مادرش ربابه نام داشت و به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافته بود و اکنون مزارش در گلزار شهدای قزوین است.
آن چه از وی در نزد من باقیست یک  دستخط رسید وجه، بابت فروش کتاب به امور تربیتی ایرانشهر و چند عکس یادگاری است و همین مقدار برایم بسیار عزیز است.

 شهیدمحمدخدایاوران 

 



[ چهارشنبه 93/12/6 ] [ 2:44 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]

استاد خوش نویسان معاصر کاشان

 

 

خویشاوندی میان خط و فرهنگ

خط پدیده ای فرهنگی و مادر همه دانش هاست. اگر خط نبود گنجینه ی معارف بشری در گذر زمان و در رویارویی با تندبادهای حوادث روزگار از میان می رفت.از منظرباستان شناسی و تاریخ هنر،سنگ نبشته ها،لوحه ها و خطوط نقش شده بر آثار باستانی توانسته است پرده از زوایای تاریک و مبهم بسیاری از حوادث تاریخی بردارد و بخشی از تحولات فکری و ذوقی انسان ها را نشان دهد. خط موجب حفظ فرهنگ دینی و کتب آسمانی نیز شده است. همین ویژگی ها خط را تقدس بخشیده و انگیزه های لازم را برای آرایش و زیباسازی آن در اختیارهنرمندان قرار داده است.خوش نویسی به همین سبب منزلت یافته و در چشم و دل همگان نشسته است. از این رو گفته اند:«حسن الخط نصف العلم» خوش نویسی نیمی از دانش است.

قرآن محمّدی (ص) نیز به عظمت قلم و آن چه که با آن می نویسند سوگندیاد کرده است و پیروان خود را به دانش اندوزی و انتشارعطر دلنشین دانایی تشویق نموده است (ن والقلم و ما یسطرون).

هنرمند خوش نویس با ضمیر روشن وجسمی پاک و مطهّر و روحی سرشار از عشق و ایمان توانسته است در این وادی قدم نهد و دنیایی از شگفتی و اعجاب پدید آورد. زیبایی حروف و کلمات خوش نویس علاوه بر آنکه انرژی مثبت می بخشد، عطر معنویت را نیز در هرجا که باشد منتشر می سازد . 

خط میخی

 

 خط معلّی

میراث هنری انقلاب اسلامی

از جمله افتخاراتی که در فضای معنوی انقلاب اسلامی رخ نمود، خط زیبای معلاّست که با دستان هنرمند استاد حمید اعجمی و دیگر دوستانشان به مجموعه ی خطوط زیبای اسلامی در همین سال های اخیر افزوده گشت و یک قدم دیگر هنر خوش نویسی را به پیش برد.اعجمی نام خطش را از نام امیرالمؤمنین علی علیه السلام وام گرفته است.وی در صفحه 21 روزنامه همشهری شماره 3825 گفته است: « من در آن دوره ای که خط معلی را شروع کردم و کار کردم، چون از وجود مبارک حضرت امیر متأثّر بودم و به این شخصیّت بزرگ در تاریخ، همیشه یک حس خاصی داشتم و همواره بحث وجود مبارک ایشان در منزل ما بود، یقیناً من همه ی جانم، شیفته ی وجود ایشان بود. در آن دوره هم سعی کردم هرچه دارم در واقع در راستای وجود ایشان هزینه کنم.

آن چه نتوان داد جز دست محبّان، این دل است / وانچه نتوان ریخت جز درپای خوبان، آبروست.

به همین خاطردرآن دوره تنها چیزی که داشتم و می توانستم از سر ارادت عرضه اش بکنم، این بود که نسبت به وجود مبارک حضرت امیر(ع) یک چنین واکنشی نشان بدهم. در حقیقت امدادهایی که در جانم مهیّا می شد و از وجود مبارک ایشان کسب می کردم، باعث شد خط معلّی از وجود ایشان نشأت گرفته شود.»

خط معلی

 

 اما کاشان در هنر خوش نویسی در طول دوران اسلامی همواره مایه ی فخر ایرانیان بوده است. تا کنون نام صد و اندی هنرمند طراز اول در کارنامه ی خوش نویسی منطقه ی کاشان به ثبت رسیده و خوش درخشیده است که آثار آنان اعم از سیاه مشق، شکسته، نستعلیق، ثلث و نسخ در موزه های ایران و جهان در معرض دید تماشاگران قرار گرفته و کتاب های خطی ارزشمند هنرمندان خوش نویس کاشانی در بسیاری از کتابخانه های معتبر ایران و جهان سنداعتبار وآبروی هنری آن ها شده است. از این میان « میر معزّ کاشی» و هنرمندان خوش نویس خاندان «شیبانی» از دیگران شهرت بیشتری به هم رسانیده اند.

میرزا حسن شیبانی آخرین فرد از این خاندان هنرپرور،به عنوان استاد خوش نویسان معاصر کاشان شناخته می شود، از همین رو بر خود فرض می دانیم که - با اطلاعاتی به روزتر - به معرفی وی و شاگردان او بپردازیم.

 

میرزا حسن شیبانی

استاد خوش نویسان معاصر کاشان

میرزا حسن شیبانی 

 

میرزا­حسن شیبانی از خطّاطان گمنام معاصر ماست. وی در نوشتن انواع خط به ­ویژه تحریرو شکسته نستعلیق خوش،­تبحّرفراوانی داشت و علاوه بر­خلق آثاری ماندگار که نمونه های آن با سخاوت خودشان به موزه آثارملّی باغ فین کاشان اهدا شده است،­شاگردان بسیاری را نیز تربیت کرده اند که هریک موجد ترویج این رشته ی هنری در کاشان شده اند.

باور نگارنده بر آن است که هنر خوش نویسی معاصرکاشان را باید به دو دوره ی پیش از انقلاب اسلامی و پس از آن تقسیم کرد. زیرا فرهیخته ارجمند استاد حسن آهنگران مسؤول بخش هنر و نگارش انجمن ادبی سخن و سرپرست سابق انجمن خوش نویسان کاشان، هنرمندخوش نویسی است که به گردن ده ها و بلکه صدها نفر از هنرمندان دوران پس از انقلاب اسلامی در این شهر حق استادی دارند. وی گرچه نزیل قم است ولی بر اثر رفت و آمدهای فراوان و تدریس انواع خط  و حضور در جلسات ادبی به عنوان قمی کاشانی شناخته می شود و این خود افتخاری دیگر برای کاشانی هاست. رعایت حق تقدم، راقم را بر آن داشت تا از میرزا حسن شیبانی و شاگردان ایشان یادکردی شود:

میرزا حسن شیبانی در تاریخ پنجم مردادماه 1280 ه.ش در کاشان به دنیا آمد و در بیست و هفتم مهرماه 1350 ه.ش در سفری که عازم تربت حیدریه بود در شهر مقدّس مشهد جان به جان آفرین تسلیم کرد و پیکرش درقبرستان باغ رضوان به تراب معطّر رضوی سپرده شد.

نمونه خط میرزا حسن شیبانی 

 

میرزا حسن خان بنا به گفته ی دامادش استاد مرتضی درویش هنر خوش نویسی را از روی آثار خطی میر( میرزا ابوالقاسم مشهور به میر خوش نویس قرن13) و درویش خان فرا گرفته است و بنا به نوشته ی افشین عاطفی در دفتر دوم نامه ی کاشان(ص7) و نقل علی اصغر شاطری در کتاب هنرمندان کاشان(ص79) از عموهایش میرزا عبّاس خان شیبانی و سیف الله خان شیبانی( متین السّلطنه) آموخته است. این دو روایت قابل جمع است چون هر خوش نویسی در ابتدای کار نیازمند راهنمایی استاد است به ویژه خوش نویسی که آشنایی با نوع قلم و تراش آن و شیوه ی به دست گرفتن قلم و به حرکت درآوردن آن، فوت و فن خاصی دارد که بدون استاد حاصل نمی شود.  در ادامه ی راه و با سنت دیرینه ی خوش نویسی که اهل هنر معتقدندچنانچه یک روز دست از نوشتن بازبماند، خط دچار افت می شود، قاعده ی کار هنرمند آن است که آثار برجسته ی خوش نویسی را پیش چشم دارد و از تمرین و ممارست روزانه دست بر ندارد.

 

نمونه خط میرزا حسن شیبانی

شیبانی چه آن زمانی که در فرمانداری کاشان به خدمت اشتغال داشت و چه پس از آن که راهی تهران شد و سالی را در وزارت پست و تلگراف و ادامه ی خدمت را در وزارت دارایی گذراند تا 1337 ه.ش که به شرف بازنشستگی نایل آمد پیوسته در کار خوش نویسی جدیّت داشت و پس از آن به کاشان بازگشت و منزل خویش را پایگاه اجتماع شاعران و ادیبان و فراگیران هنر خط قرار داد. او شاعر نیز بود و آثار خود را در انجمن ادبی صبا در محضر استاد حسن ناصری عرضه می کرد. وی اهل ورزش نیز بود و به ورزش باستانی علاقه ی فراوانی داشت. تا سال 1350 که به رحمت ایزدی پیوست، شاگردانی چون استاد سید آقا نظام طاهری ، غلامرضا عربی ،مجیدحیدریان و جلیل حیدریان را تربیت نمود. روانش شاد باد!



[ یکشنبه 93/9/9 ] [ 8:29 عصر ] [ احمد فرهنگ ] [ نظر ]
[ مطالب جدیدتر ] .::. [ مطالب قدیمی‌تر ]

درباره وبلاگ



پیوندهای روزانه

مُقیت - برای اهل خیر
درپناه عدالت-میثم میرزایی تبار
آستان مقدس اولین شهیدتاریخ ایران در اردهال
کاشان حامی
پرتال خبری کاشان
ساربان
عباس خوش عمل
دل نامه
خبرگزاری طنز بیداری
کارنامه
شهید حسن خاکی
تاریخچه نمایش در کاشان
سیّدرضای شاعر
ابیازن زادگاه من
حماسه سازان-حسینعلی حاجی

آرشیو ماهانه

شرح سدید
شعر و ادب
مجموعه طنزهای سدید
خاطره و داستان
قند پارسی و پژوهش ادبی
سینما و تئاتر
یادداشت های سیاسی
روز های خدا
دل نوشته ها
سوره ی اندیشه
آموزش و پرورش
کاشان شناسی
اخلاق و عرفان
فرهنگ بسیجی
کودک و نوجوان
دفاع مقدس

پیوندها

امام خمینی
امام خامنه ای
آثارامام خامنه ای
مقام معظم رهبری
سفیر ولایت-آیت الله نمازی
استاد میر باقری
آستان قدس رضوی
کربلا- حرمین
جریان شناسی سیاسی
وزارت فرهنگ و ارشاد
فرهنگستان ادب فارسی
کتابخانه ملی و موزه
کتابخانه های کشور
سازمان اسناد کتابخانه ملی
اسناد انقلاب اسلامی
جبهه ی فرهنگی انقلاب
دفتر تدوین تاریخ ایران
دایره المعارف اسلامی
مؤسسه در راه حق
پرتو سخن
بنیاد اندیشه اسلامی
اطلاع رسانی فلسطین
اطلاع رسانی دولت
سامد:مردم و دولت
ریاست جمهوری
مجلس شورای اسلامی
پژوهش های مجلس
قوه ی قضاییه
حوزه ی هنری
وزارت آموزش و پرورش
شبکه مدارس ایران
وزارت علوم
آرشیو صدا و سیما
خبرگزاری فارس
رجا نیوز
خبرگزاری رسا
خبرگزاری حیات
خبرگزاری جمهوری اسلامی
شبکه خبر دانشجو
خبرنامه دانشجویان
صبح قریب
خبرگزاری صراط
سازمان پانا
خبرگزاری های سیتنا
میراث فرهنگی کاشان
صراط نیوز
سپاه نیوز
تریبون مستضعفین
نشریه راه
دانشنامه دین و سیاست
فرهنگ واژگان
شهید آوینی
رحیم پور ازغدی
مهدی نصیری
حسین شریعتمداری
دکترحسن عباسی
دکتر زاکانی
حماسه سازان - حسینعلی حاجی
دکتر کوچک زاده
انجمن شاعران ایران
شاعران پارسی زبان
قیصر امین پور
میرشکاک-فردا
علی رضا قزوه
عباس خوش عمل کاشانی
پرویز بیکی
حسین قدیانی
جلال رفیع
رضا امیرخانی
توقیف سوره
وحید یامین پور
دکتر محسن پرویز
حمید عجمی
یادداشت های شبانه-بدری
کتابخانه حج
پایگاه مجلات تخصصی نور
بانک مقالات اسلامی
نصور-مقالات
جهاد دانشگاهی-مقالات
ایران داک
رشد
مردم شناسی
عماریون
تسنیم
شبستان
خبرنگاری تلویزیون
آموزه
فرهنگخانه
فرهنگ ایثار
فرهنگ انقلاب
فرهنگ شهادت
وبلاگ نویسان ارزشی
رهروان ولایت
معبر-بسیج
ارزشی ها
شهر حقوق
ذخیره خدا
فصل انتظار
سفید شهرکاشان
دسته کلید
مهدی باقری
فقیه نی ریزی
شهیدان هفتم تیر
تلنگرخانه
هم نفس
آرمان
بازنشستگی
طلبه بلاگ
برادران شهید هاشمی
فازستان
ولایتی ها
دهاتی
محمد صادق کوشکی
مثل فرهنگ
روزدهم(عاشورا)
ارزیابی آ.پ.
جشنواره ادبیات داستانی دفاع مقدس
نسرین ارتجایی
بی بال پریدن
گردشگری کاشان
رسانه فجر کاشان
یکی بود هنوزهم هست
پاتوق د.و پ.
تنهایی من
نوید شهادت
همه رقم مفت!!!!!
آشنای غریب
بوی سیب
عاشقان علی
راهی به حقیقت
سامع سوم
حاج آقا مسئلةٌ
فرزانگان امیدوار
غیر قابل انتشار
نغمه ی عاشقی
ستارگان دو کوهه
شهدای دارالمؤمنین کاشان
جبهه پایداری انقلاب اسلامی
شهید اردهال
پایگاه خبری تحلیلی برهان
فرمانداری آران و بیدگل
انهار
xXx عکسدونی xXx
روستای چشام
دکتر قدیری1
دکتر قدیری2
خبرنگار- ابوالفضل نوحی
شهیدان هاشمی
دوستانه
کانون مسجد فاطمیه شهید یه
بازگشت نیما
لنگه کفش
آبادگر-قربان ناد
جاده های مه آلود
فدایی ولایت
بسیج اسدآباد-روز قدس
مناجات با عشق
محسن شعبانی مفرد
عمارمیاندواب
ترخون
خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا
ندای دریا
تینا!!!!
حضرت آیت الله نمازی
.:: مــــهــــــدویــــــــت ::.
بلوچستان
PARSTIN ... MUSIC
تنهایی......!!!!!!
عاشقانه
ارواحنا فداک یا زینب
شهید حسن خاکی
ابیازن زادگاه من
««««««« کارنامه »»»»»»»
وبلاگ گروهیِ تَیسیر
قالب پارسی بلاگ|قالب وبلاگ عید نوروز پارسی بلاگ
تور چین
ثبت شرکت | nulled mobile

سایت آوازک

عکس جدید

دیگر امکانات


بازدید امروز: 134
بازدید دیروز: 255
کل بازدیدها: 1161535

طراح قالب: آوازک

[ طراح قالب: آوازک ]
[ طراح قالب : آوازک | Theme By : Avazak.ir ]