خاطرات نمایشی(1)
روزهای پایانی خرداد1353
چهارده سال بیشتر نداشتم.تازه امتحانات سال سوم یعنی سیکل اول دبیرستان را گذرانده بودیم.آن موقع دوره ی تحصیلی دبیرستان شش سال به طول می انجامید.دوره ی ابتدایی هم شش سال بود.چنانچه می پرسیدند کلاس چندم هستی؟ سرمان را بالا می گرفتیم و با افتخار می گفتیم: کلاس نهم! مثل امروز نبود که پس از گذراندن هردوره ی تحصیلی باز هم کلاس اولی باشیم و احساس بزرگی نکنیم !
اداره ی فرهنگ و هنر کاشان،اطلاعیه ای منتشر کرده بودمبنی بر اینکه هنر آموز تئاتر می پذیرد. خبر را از برادرم که چهار سال بزرگ تر از خودم است گرفتم .خیلی هم تشویق کردکه حتما" برای ثبت نام به خانه ی فرهنگ شماره یک مراجعه کنم . کوچه ی عطارها رو به روی زایشگاه بود، که البته حالا تبدیل به اورژانس شده است .درست در مقابل مسجد ، یک خانه ی قدیمی بزرگی قرار داشت.این خانه چهار اشکوبه بود. البته با احتساب دو طبقه ی زیرین که شامل سردابه هم می شود. جمعیت چهل، پنجاه نفره ی سریال سمک عیار که پیش از انقلاب ساخته شد، در این منزل مستقر بودند و راحت هم بودند.حیف که مالکان قدر آن را نداستند و کوبیدند و چند تا غول آپارتمانی از توی آن در آوردند.اول باری که برای ثبت نام، وارد این خانه شدم ، خاطرم نمی آید تابلو و پارچه ای بر سر در آن دیده باشم؛لابد هزینه بر بود و کاشان هم در آن موقع یک خطاط تابلو نویس بیش تر نداشت ؛ هر جا تابلویی بود ، زیر آن امضا شده بود، ع مطلوبی . امروز بر گردن هنرمندان خوش نویس شهر است که یک یادمان و بزرگداشتی برای عباس مطلوبی بر پا کنند. او را بارها دیده بودم و به خاطر علاقه ای که به هنر او داشتم، یک عکس شش در چهار او را هم به دست آورده بودم.بسیار خوش اخلاق و مردمدار بود. بگذریم.
در آن روزگارهنرهای نمایشی در نزد مردم وجهه ی خوبی نداشت،حسابش با بی دینی یکی بود. این را بعدها فهمیدم. وقتی که از سر اضطرار به من پیشنهاد کردندتا نقش مادر پهلوان اکبر را بازی کنم؛البته صدا و جثه ی من هم در زیر چادر ، اجازه چنین نقشی را می داد. غیرت دینی خانواده ها قبول نمی کردکه پای فرزندان دخترشان به این مراکزباز شود. وقتی جریانات کارگاه نمایش تهران و بعضی از گروه های نمایشی آن زمان را مرور می کنیم، باید به آن ها حق بدهیم.تا پیروزی انقلاب سرجمع چهار نفر خانم با گروه های نمایشی همکاری داشتند که هیچ کدامشان کاشانی نبودند. خانم یمن تاج اشباح و دخترشان نادیا خلیل پور و خانم ملیحه نظری که از نظر تعداد اجرای نمایش کارهایشان قابل توجه است. و خانم نظری با وجود کهولت سن هنوز هم گاهی نقش های کوتاهی در فیلم ها ی سینمایی و سریال های تلویزیونی دارند.نام مستعار سینمایی ایشان ،قبل از انقلاب« کارمن »بود و بیش تر نقش مادر آرتیست ها را داشتند. چهامین نفر، خانم فرشته معارفی بودند و تنها در نمایش پهلوان اکبر می میرد بیضایی ایفای نقش کردند و دیالوگ هایشان از من که نقش مادر پهلوان اکبر را داشتم کم تر بود. ایشان هم دختر استاد معارفی مربی موسیقی و رئیس خانه فرهنگ شماره دوی اداره ی فرهنگ و هنر کاشان بودند.
آن روزی که وارد خانه ی تئاتر شدم،آقای هوشنگ کاشانیان،کار ثبت نام را انجام می داد.مدارک را تحویل ایشان دادم و برنامه ی کلاس ها را گرفتم.از شنبه تا چهارشنبه آموزش بود. روزی دو ساعت، از ساعت شش تا هشت بعد از ظهر .
روزهای شنبه و دوشنبه: تاریخ تئاتر و آشنایی با اصطلاحات و ویژگی های نمایش.
روزهای یک شنبه و سه شنبه و چهار شنبه پانتومیم و آشنایی با تکنیک های تئاتر .
اولین جلسه که کار آغاز شد با استاد نصرت الله زمانپور فارغ التحصیل دانشکده ی هنرهای زیباآشنا شدیم.ایشان در سال 1350پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه به استخدام اداره ی فرهنگ و هنر کاشان درآمده بودند. و در همان سال، تئاتر علمی را در کاشان پایه گذاری کردند.و ما سومین گروهی بودیم که تحت تعلیم ایشان قرار گرفتیم .
آن چه برایتان نقل می کنم بر اساس نوشته هایی است که آن روزها تهیه کرده ام.
مرحله ی اول آموزش:
-------------------------------
--------------------------
-----------------
شنبه 8 /4/ 1353
روز اول آموزش بود.جمعیت ما به پنج نفر نمی رسید. دختربچه ی هشت یا نه ساله ای هم در جمع ما بود که پدرش رئیس بانک بود و اهل کاشان نبودند. به من هم مأموریت دادند تا ماندانا سهرابی را در طول دوره ی آموزشی پس از تمام شدن کلاس تا منزلشان همراهی کنم . در منزل سازمانی زندگی می کردند، چسبیده به بانک . این بانک روبه روی چاله انباربود. شهر با سرعت در حال تغییر است و بافت قدیمی در حال نابودی است .آیندگان حسرت گذشته را خواهند خورد. همین نقطه که معروف به پانخل است ، خیابان بابا افضل، درست زده است به سبزه میدان و بالا خانه ای که گزمه ها و داروغه ها به عنوان دیده بانی از آن استفاده می کردند.چهار پنج ساله بودم که ریگ ریزی و آسفالت کاری این خیابان را به چشم دیدم. به هرحال ،نام ماندانا سهرابی فقط در بروشور های نمایش پهلوان اکبر می میرد، به عنوان منشی صحنه آمده است.این خانواده چند ماه بعدبه علت مأموریت جدیداز کاشان به شهر دیگری مهاجرت کردند.
در اولین روز با کلیات میزانسن،تعریف تئاتر،اولین تئاتر در تاریخ،تئاتر قدیم و جدید،آمفی تئاتر ،جشن های عبادی که با نمایش همراه بوده است در ارتباط بادیونوزوس و...از خدایان و اساطیر یونان ...آشنا شدیم.
دو شنبه10/4/53
برای اینکه در جریان محتوای آموزش قرار بگیرید ، به موضوعات مطرح شده به طور گذرا اشاره ای می کنم.اولین نویسندگان تئاتر :تیس پیس،آشیل،سوفکل،آریستوفان،و ماسک هایی که در نمایش ها استفاده می کردند:ماسک تیره برای هنرپیشه های مرد و ماسک روشن برای هنرپیشه های زن.
همسرایان و ارکسترهایی که می خواندند و می نواختند.
وآشنایی اجمالی با تئاتر امروزی.
شنبه 15/4/53
در این روز هم با سبک های تئاتری آشنایی یافتیم.سبک کلاسیک که از قرن اول میلاد مسیح شروع می شود وتا قرن هیجدهم -حدود1845م.- ادامه می یابد. و دارای وحدت موضوع ،وحدت زمان، و وحدت مکان است.بعد از آن سبک رمانتیک آغاز می شود.
دوشنبه17/4/53
در این روز استاد زمانپور شکل جامعی از یک تئاتر امروزی را روی تخته رسم کردند و روی آن جایگاه ورود به سالن نمایش ،گیشه ی فروش بلیت بردهای تبلیغاتی،و معرفی کارهای نمایشی، و هنگام ورود محل انتظار تماشاگران و بوفه ی پذیرایی و ویترین های معرفی نمایش و تصاویر تبلیغاتی و فروش کتاب، و آبخوری و دستشویی و...،و در ورود به سالن نمایش ،نحوه ی چینش صندلی ها به صورت مدور ،نحوه ی نور پردازی در سالن و موارد دیگر ، و سپس موضوعات مربوط به صحنه اعم از ثابت و گردان و جایگاه نور و صدا و گریم و محل های نگهداری و تعویض لباس و...مورد بحث و بر رسی قرار گرفت.در این روز با دو نفر از گریمورهای ایرانی آقایان محتشم و کریمی هم به طور اجمال ، آشنایی پیدا کردیم.
مرحله ی دوم آموزش:
=============
==========
=======
روزهای شنبه هر هفته « فن بیان ».
روزهای یک شنبه هر هفته « هنرپیشگی و کارگردانی ».
روزهای دوشنبه « تجزیه و تحلیل نمایش نامه » که چند جلسه اول در باره ی "ادیپ شهریار " بحث و گفت و گو شد.
روزهای سه شنبه « هنرپیشگی و کارگردانی ».
روزهای چهار شنبه « پانتومیم و تمرین نمایش و مراحل شکل گیری یک نمایش ».
- در جلسات فن بیان ، با همه ی حروف الفبا و صداهای زبان فارسی ( زیر و زبر و پیش ) تمرین می کردیم. صامت ها و مصوت ها با کشش صدایی از فرکانس پایین تا بلند ترین حدّ صوتی و همچنین بر عکس از بالاترین فرکانس تا پایین ترین حدّ آن، صدا را نوسان می دادیم. دهان باید کاملا باز می شد. سفارش استاد این بود که آن قدر تمرین کنید تا وضوح آوایی پیدا کنید و فک هایتان را از هم فاصله بدهید و هر حرفی را از مخرج درست آن ادا کنید، تا آخرین نفری که در انتهای سالن نشسته است ، بتواند با لب خوانی، مطلب شما را دریابد.در تئاتر بلندگو کاربرد ندارد و لب ها و وضوح آوایی ، باید بتواند کار بلند گو را انجام دهد.تمرین های ورزشی روی پوست و بخش های مختلف صورت( کار با میمیک ) یکی از برنامه های کلاس فن بیان بود. هدف از حرکات صورت ، برطرف کردن ترمز سخن و زیبایی چهره بود.همچنین طریقه ی اکو کردن صدا در فضای دهان و پرهیز از کاربرد صدا از بیخ خرخره و امثال آن را نیز آموختیم.تعّهد اخلاقی داده بودیم که هر روز در منزل با این روش ها و دستورالعمل ها کارکنیم.گفتنی است ،پیش از کلاس فن بیان به لهجه ی غلیظ کاشانی حرف می زدم.استاد زمان پور ، مورد به مورد اعراب ها و عادت های لهجه ای کلمات را اصلاح کردند. لبّ کلامشان این بود که همین همشهری های شما وقتی اجرای نمایشی شما را ببینند که با لهجه حرف می زنید، می خندند و از پیام یک نمایش نامه ی جدی و مهم غافل می شوند و این نقض غرض در تئاتر را پدید می آورد.
- روزهای یک شنبه و سه شنبه که هنرپیشگی و کارگردانی داشتیم ؛ با تکنیک های بازیگری و مدیریت بازیگردانی آشنا می شدیم. درس اول این بود که ما روی صحنه ی نمابش ، هیچ حرکت و کار اضافی و بی هدف نداریم.بنابراین وقتی عرض صحنه را از چپ به راست طی می کنیم و به انتهای آن می رسیم ، نباید پشت به تماشاچی بر گردیم تا عمل بازگشت را انجام دهیم.بلکه از راست می چرخیم، تا تماشاچی میمیک ما را ببیند و صدا را بشنود یا لب خوانی کند.و همین طور در حرکت راست به چپ، این فرمول را بر عکس انجام می دهیم. حرکت دست و پا و سر و صورت و بدن، همه حساب و کتاب دارد و لازم است که با کلام و هدف نمایش هماهنگی داشته باشد.هنرپیشه ی موفق کسی است که بدن ورزیده ای داشته باشد.یکی از برنامه های هنرپیشگی ، نرمش و ورزش مستمر بود.درس دیگر تهذیب نفس و خود کنترلی اعضای بدن بود.با تمرین های ویژه ، باید تیک های بدن را کنترل می کردیم و لحن و آهنگ صدا را تحت فرمان در می آوردیم.آشنایی با عوامل و امکانات صحنه ای مانند نور و صدا و دکور و نیز مراحل اجرای یک نمایش از نقطه ی آغازین آن که انتخاب متن و تحلیل و بررسی آن توسط کارگردان و انتخاب بازیگران و عوامل صحنه ای ، و شروع تمرین ها از مرحله ی روخوانی دور میزی نمایش تا میزانسن و تمرین روی سن تا مرحله ی کنار گذاشتن متن و از حفظ خواندن آن ، و آخرین تمرین پیش از اجرا، همه را در محضر استاد فرا گرفتیم.
- روزهای چهارشنبه در کلاس پانتومیم (اتود) کار را با طریقه ی درست کردن سالاد شروع کردیم . پانتومیم درس دشواری بود. شما در عمل هیچ امکانات و ابزاری در دست ندارید. هر چیزی قاعده ای دارد.اینکه به طور فرضی وارد آشپزخانه می شوید. از کجا و چگونه کارد را بردارید. در یخچال را باز کنید و خیار و گوجه را همراه با آبلیمو و روغن زیتون بیرون بیاورید و روی میز بگذارید و نمک و پیاز را کنار آن قرار دهیدو سایر مخلفات، و بعد کار را آغاز کنید. نگه داشتن کارد یا قاشق، هرکدام حسابی دارند و دست شما باید به اندازه ی حجم واقعی آن باز شود و کار کند.تازه سالاد که آماده شد باید آن را بچشید و مزه ی آن را در میمیک چهره تان نشان دهید. حرف زدن ممنوع است.خنثی بودن در جایی که ابراز احساسات لازم است ، ممنوع است.و رعایت خیلی از مسایل دیگر. استاد نمره می دهد و نقد می کند. همکلاسی ها نظر می دهند. تمرین بسیار زیادی لازم است تا یک کار خوب از آب در بیاید.بی خود و راحت نمی شود هنرپیشه شد. صبر و مقاومت می خواهد.این تجربیات را در بعضی مدارس و در چند کانون فرهنگی هنری مساجد برای بچه های علاقه مند اجرا کردم. خیلی ها نتوانستند تا آخر همراهی کنند.
در کلاس استاد نصرت الله زمان پور که خداوند به سلامت بداردشان، روی موضوعاتی نظیر « کودکی که کفش واکس می زند » ، « انتظار » ، « آینه شدن دو همکلاسی برای یکدیگر » و امثال آن را کار کردیم. هر پانتومیمی هم طرح و برنامه لازم داشت.مثلا" برای واکس زدن ، در یادداشت های آن روزها ، این نکات را آورده ام : جعبه واکس، فرچه ، برس بزرگ ،قوطی واکس ، پارچه برای برق انداختن ،پیش بند برای نظافت روی لباس ، یک جفت کفش یا دمپایی ، تمیزکاری وسایل و دست و پا و لباس ،در صورتی که کار به وسیله ی دو نفر انجام گیرد: پوشیدن پیراهن و کراوات ، پوشیدن کت و شلوار و کفش ، بیرون آمدن از منزل و...
سرتان به درد نیاورم. مجموعه ی یادداشت های کلاسی و مطالعات جنبی و تجربیات پنج سال کار صحنه ای را در قالب یک جزوه ی صد صفخه ای و به شکل یک کتاب تنظیم کردم و در سال 1362 امور تربیتی اداره کل آموزش و پرورش استان سیستان و بلوچستان ، آن را برای مربیان پرورشی مدارس استان به صورت پلی کپی انتشار داد. ایدوارم این توفیق را داشته باشم تا در آینده خاطرات دیگری را از پنج سال بازیگری صحنه ای به آگاهی شما برسانم.ان شاءالله!