نیاز و نماز
نیاز و نماز
سحر بود و گل و جریان یک رود
شکوه آسمان، اوج خدا بود
پیـــام و نامــه و الهــام آمــــــد
که بود عنوان آن گیرنده: احمد
فرستنده:«دل» از شهر «نیایش»
سر آغازش همه حمد و ستایش
روایت های دل از عشق و مستی
علامت های راه حق پرستی
سخن از ذکر خسرو، یاد شیرین
سخن از شهد لعل یار دیرین
گزارش نامه ی گل های ایمان
حکایت های دشت سبز عرفان
«نیایش» شهر دل های جوان است
«نیایش» چون بهشت جاودان است
چراغ لاله اش پرتوفشان است
زمینش، زیر پای اختران است
هزاران سرو نازِ راست قامت
گسستند جمله زنجیرهای عادت
نشستند در رواق خلوت راز
دعا شد چون بُراق تیز پرواز
چنان شور و حضوری در جهان شد
درخشان جبهه ی نیلوفران شد
که خورشید از خجالت گشت پنهان
کجا مهتاب و آن خورشید ایمان؟!
به دل صد چشمه ی خورشید دارند
به هر دیده گل امید کارند
صبوری و هزاران زخم بر جان
تلاوت می کنند آیات قرآن
نماز این مرکب رهوار معراج
گذشت از آسمان تا شد گل تاج.