طنز دانشجویی : فندانسیون دانشجویی!
طنز دانشجویی :
فندانسیون دانشجویی!
ای عزیز! چرا می گویند دانشگاه،تجارت خانه ی اقتصاد آدام اسمیت ناز نازی است و نه کارخانه ی آدم سازی؟محل گذر است و سکٌوی دَدَر؟ آن را برای کارآمدتر کردن پیچ و مهره های ماشین جهانخواری روچیلدها ساخته اند ؟همین امروزآقایی که دوست دارد، جوانی کند، اصرار در اصرارکه: دکترین بهشت برین و دست یابی به مقام شهید برای دانشگاه تعریف نشده است.بعد هم با بی پروایی،چشم در چشم منی که دست کم یک ماه و سه روز از او بزرگ ترم انداخته است و با دهن کج می گوید:اگر چنین می بودحتما" اگر کسی از کنار دانشجویی رد می شد ازاو می پرسید:ببینم چند واحد پرواز کبوتر خوانده ای ؟یا از مقامات معنوی چه خبر؟چند مقام رادرک کرده ای؟
ای عزیز!خوب حالا گیرم چنین اتفاقاتی نیفتاده است.برای چه این قدر حواسمان را جمع کنیم که در این نظم نوین جهانی، جایی را برای خودمان دست و پا کنیم؟ جایی که امثال روچیلدها برای ما تعریف کرده اند.آیانگران آن می باشیم که ممکن است در این ماجرا سرمان بی کلاه بماند؟مثلا" کلاه بشود کوپنی!ای جان من! این یکی را کم نداریم کلاه برداری و کلاه گذاری تا دلت بخواهد هیچ وقت کمبودی پیدا نمی کند!اتفاقا این یکی راآن ها به ما یاد داده اند! اگرجز این فکر می کنی-حقٌا- که از دسته بیرونی، و جادارد که بینی تو راحواله دهم به باتلاق گاو خونی! عزیز من! مگر ما خودمان صلاح خویش را تشخیص نمی دهیم؟در تشخیص این امور هم باید به پزشک مراجعه کنیم؟نقل است مادری با نگرانی وارد بیمارستان شد و به پزشکی گفت :تو را به خدا کمکم کنید ،بچه ام کلید خورده است.پزشک با خونسردی تمام به او گفت که اشکالی ندارد،در عوض اشتهایش باز می شود! بفرما این هم تشخیص پزشک!جیگرت حال آمد؟من که می گویم تا دانشجو سختی نکشد به جایی نمی رسد .اصلا دوست دارم بگویم :بهشت را به بها دهند و به بهانه ندهند.نشانی های آسان یاب ،جواب نمی دهد. قربان همین سهراب سپهری خودمان بروم که طولانی ترین آدرس دنیا را داده است.اوه ...چه حوصله ای این مرد داشته است! بعید نیست ما از همین نشانی های سخت ،کمی تکان بخوریم و رگ های پایمان باز شود.یکی سراغ خانه ی دوست را می گیرد ،چنین جوابی می شنود:نرسیده به درخت-کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است-و در آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است-می روی تا ته کوچه که از پشت بلوغ سر به در می آرد-پس به سمت گل تنهایی می پیچی-دو قدم مانده به گل-پای فواره ی جاوید اساطیر زمان می مانی-و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد-در صمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی- کودکی می بینی-رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه ی نور و از او می پرسی خانه ی دوست کجاست؟
غرض آنکه دانشجوی تازه از راه رسیده اگر گیوه هایش را ورنکشد و دنبال بومی سازی و بیمی سوزی نرود و پی علم را درست نگذارد،چه بخواهد و چه نخواهد باید لباس عملگی جناب روچیلد را به تن کند.خیلی بد است که بگوییم:آمدی که چی؟! گه اسمت رادانشجو بگذارند؟(لطفا"موضوع را سیاسی نکنید!)حالا شدی ،می خواهی شاخ غول بشکنی؟گیرم شکستی...آخرش چی؟بشوی فعله ی کارتل ها و تراست ها؟ که سود نفت را گلوله کنند بزنند به سینه ی مظلومان و پابرهنگان؟!تازه همین هم کار ساده ای نیست.تا آدم را از آدمیت نیندازند به عملگی خود نمی گیرند.شیخ الپفکی المستفرنگی دباغ آبادی گوید:صد دانشجوی چون هلو،بهتر است از یک بسیجی پررو!مفهوم آن این است که باید سرتان را پایین بیندازید و آهسته بیایید و آهسته بروید تا گربه شاختان نزند!مستفرنگی می گوید:دانشگاه جای پق و پوق و نقد و نوق نیست.مثل اینکه یک تابلوی راهنمایی رانندگی ،ازهمین هایی که جلوی بیمارستان ها نصب می کنند ،دم در ورودی منزلتان هم نصب کنند و بگویند اینجا شیپور زدن ممنوع است.ببیند حسابی دمغ می شوید یا نه؟آدم اگر توی خانه ی خودش هم شیپور نزند،پس کجا بزند؟!البته ممکن است بگویند:بزن ! اما از سر گشادش!یکی از آن نشانی های درست این است که دانشجو مهارت نق و نوق درست را پیدا کند ، و بتواند دو کلمه حرف درست و حسابی بزند.این کار هم تکان ، تکان منطقی می خواهد( نه موزون !)که در ادبیات امروز به آن جنبش می گویند.چه چیزی بهتر ازجنبش عدالت خواهانه ! خود دانید...حالا چرا بی خود هل می دهی!ما هم پق و پوقی کردیم.اشکالی دارد؟حال که ایرادی نیست ،این چند فقره وصیت نامه ی پیر دانشجوی محلت گازران گاز انبری پیشه را هم به گوش نیوش، حلق آویز کنید:
نصیحت اول:
در هنگام ثبت نام هر چه می پرسند ،جواب پرت و پلا بدهید.حسن این کار آن است که مسئول مربوط به تصور آنکه از پیش آب منطقه ی پشت کوه آمده اید و از مرحله پرتید،به سبب خستگی مفرط به شما جواب های آبکی می دهد و به این ترتیب دلتان حسابی خنک می شود،تا آن ها باشند با تازه واردهامهربان تر و با حوصله تر برخورد کنند.لطفا" بی هوا توی بساطشان نروید،زیرا جایی که هوا نباشد ،خفگی اتفاق می افتد.معمولا" سالن های ثبت نام نظم درستی ندارند و هرکس بر اساس دل خود ،دفتر و دستک خود را به نمایش می گذارد،همین موضو ع خیلی ها را اسبی ببخشید عصبانی می کند.و همین سبب اتفاقات ناگواری می شود.قرن ها پیش یکی را وسط همین مراسم ثبت نام گرفتند،چون بی چاره از شدت خستگی نزدیک بود که بیفتد.همین شخص برای رفع خستگی به حمام رفت و چون حوله نداشت،خودش را با برق خشک کرد! اگرکسی از شما سؤالات نامربوطی پرسید، شماهم نامربوط جواب بدهید.برای مثال اگر پرسیدند برای چه می خواهی تحصیل کنی ؟بگویید برای آنکه مدرک برای آن دنیا کم دارم! چنانچه گفتند چیز میز هم می کشی؟بگو:فعلا" نه،ولی قبلا" می کشیدم.اگر دیدی چشمشان گشاد شد.بگویید :بله هم سیگار و هم چاقو هردو را کشیده ام.ممکن است ولکُن معامله نباشندو بپرسند برای چه کسی چاقو کشیده ای؟بگو برای معلم نقاشی ام.و تازه نمره بیست هم گرفته ام!
نصیحت دوم:
لطفا" کمربندتان را محکم ببندید،زیرا در ابتدای کار انواع و اقسام فرم ها را پیش رویتان می گذارند تا از رو بروید.بارها شما را به محل تحصیل قبلی می فرستند و هردو طرف برای خواسته های خود تفاهم ندارند.شما از همان ابتدا بپذیرید که بحث قرمز و آبی است و اجازه ندهید کاغذها و پرونده های اداری به توپ فوتبال تبدیل شوند.شما هم انصاف داشته باشید و در این بازی نقش برجسته ای را ایفا کنید.متواضعانه توپ فوتبال شوید و دو طرف را راضی نگه دارید.چون این بازی هفته ها و ماه ها طول می کشد،به جبران آن مدت ثبت نام را دو روز قرار داده اند تا قال قضیه یک جا کنده شود.چون فرصت کافی برای تکمیل همه فرم های ثبت نام در اختیار ندارید،پیشنهاد می کنیم در مورد اعداد و ارقام صرفه جویی کنیید و هرجا دوتا عدد هم جنس کنار هم بود یکی را حذف کنید و روی دیگری علامت تشدید بگذارید.هرجا هم اطلاعات لازم را در اختیار نداشتید،استدعا می کنیم برگه ی سفید تحویل ندهید چون به شما گیر می دهند.خلاقیت به خرج دهید و اطلاعات ورزشکاران و هنرمندان هالیوود را که برای همه شناخته شده هستند،بنویسید.مطمئن باشید که هم شما وهم دیگرانی که اطلاعات درست داده اند تا پایان دوره ی تحصیل به خصوص در بزنگاه انتخاب واحد مورد مؤاخذه و احضار قرار می گیرید!
نصیحت سوم:
در ضمن اقدامات ثبت نام ،به شما یک کارت دعوت مراسم افتتاحیه سال تحصیلی هم می دهند که عبارت دلچسب "همراه با پذیرایی آن "دهان همه را آب می اندازد.این کارت یک نکته ی امنیتی -هوش سنجی هم دارد و آن این که این مراسم در میانه ی ماه مهر برگزار می گردد.لطفا" حواستان را جمع کنید که غضنفر نشوید و تا سر رسید تاریخ کارت دنبال یللی و تللی بروید.و آن وقت از کلاس های درس غفلت و غیبت کنید.این جا بر خلاف کار آموزش و پرورش است .آن جا اول افتتاحیه و مراسم بازگشایی است و بعد کلاس تشکیل می گردد ،این جا اول کلاس تشکیل می گردد و سپس مراسم باز گشایی انجام می شود.امیدوارم کلامم منعقد شده باشد!
نصیحت چهارم:
پس از ثبت نام بلافاصله مراسم وتشریفات انتخاب واحد صورت می گیرد.زیاد باد به غبغب نیندازید که حق انتخاب دارید.آش کشک خاله است،می خواهی انتخاب بکن ، یا نکن.پس این رفیق و رفقا کی به کار آدم می آیند.واحدهای درسی، بر اساس خیر الموجودین از پیش ،تعیین شده است.شما فقط با یک کلیک در سایت دانشگاه ،آمار کنتور آن را بالا می بری و وجهه می آفرینی.بنابراین خودت را دست کم نگیر.اما از بعضی دانشجویان دست و پا چلفتی آدم اُقّش می گیرد.تا می گویند برو سایت انتخاب واحد کن ،فورا" دست و پایشان را گم می کنند و آن وقت باید آمبولانس بیاید جمع و جورشان کند! بعضی هم بنای لوس بازی را می گذارند.شروع می کنند به سؤال و پرسش:کجا بروم ؟ هان...کدام اتاق؟همین دانشکده؟چه انتخاب کنم؟ چگونه انتخاب کنم؟این رایانه ها هم آن قدر بزک کرده اند که آدم به سلامتشان شک می کند!اصلا" مگر به همین راحتی به آدم پا می دهند!مکرشان آدم را می کشد.یکی دلبری می کند ولی باطنش خراب است .یکی اخلاقش خوب است ولی شلختگی ظاهری اش آدم را به شک می اندازد!یکی هزار ماشاالله هم بر و روی خوبی دارد و هم اخلاق و سبک تعاملش رضایت بخش است ولی سیم سرورش ایراد دارد.هرچه پایش می نشینی سرت را گرم می کند ولی به هدف نمی رساند.حالا همه ی این رایانه ها هم خوب خوب، وقتی مشاور و راهنمایی نداشته باشی ،راه به جایی نمی بری!در همین حال که این دانشجو از همه چیز شکوه می کند .یکی از راه می رسد و می گوید:خانم ها وآقایان اگر تا یک ساعت دیگر اقدام نکنید سرور تعطیل و زمان انتخاب واحد هم تمدید نمی شود.یک دفعه این دوستمان داغ می کند و می گوید:من می روم انصراف می دهم!یک نه می گویم و نه ماه سر دل نمی کشم .در حال قهر کردن است که یکی از رفقا دستش را می کشد و می گوید:کجا...کجا؟مگر بله برون آمده ای که این طور قهر و آشتی راه انداخته ای ؟اینجا مراسم انتخاب واحد است ،انتخاب همسر که نیست...حالا فنرت ضعیف شده از کوره در رفته ای.تورا باید در شبانه روز دوبار کوک کرد!بعد برای اینکه ذائقه اش عوض شود ادامه می دهد:دارو سازی ساعتش را برای تعمیر به نزد ساعت سازی برد.آقای تیک تاکی به او گفت شما فنر ساعتت ضعیف شده است ،در بیست و چهارساعت باید دوبار آن را کوک کنی.آقای دکتر دارو ساز از روی عادت بلافاصله گفت:ببخشیدقبل از غذا یا بعد از غذا؟ شلیک خنده دانشجویان ،حال دوست مار ا به جا آورد.یکی از رفقا هم رفت که برایش انتخاب واحد کند!
نصیحت پنجم:
حالا نوبت کلاس رفتن است.روی در کلاس به لاتین نوشته اند:
اnocalca ! مفهوم آن این است که لطفا" با استاد کل کل نکنید! هر بزرگواری به اندازه ی معلوماتش تدریس می کند.اگر قرار بود به اندازه ی مجهولات باشد هیچ کس معلمی نمی کرد.خواهشمند است در کلاس ماهی گیری بیاموزید.رو گدایی کن که محتاج خلق نشوی!
نصیحت ششم:
هر درسی برای خود پژوهشی هم دارد که توسط دانشجو انجام می گیرد.به هوش باشید که اگر در تحقیق از یک منبع استفاده کردید،شما را به سرقت علمی متهم می کنند.ولی هرچه بتوانید از نویسندگان و دانشمندان مطلب بیشتری کش بروید،معرکه می شوید، نابغه معرفی می شوید.لطفا" قاعده ی بازی را رعایت کنید.تا می توانید از منابع آن ور آب استفاده کنید.از فولکلور و تحقیقات شفاهی هم بپرهیزید که قابل دفاع نیست و پژوهش شما را در معرض آزمون قرار نمی دهد...لطفا" کل کل نکنید،همین که گفتم!
نصیحت هفتم:
ملا شدن چه مشکل، آدم شدن محال است.مردی به دست قبیله ی آدمخواران افتاد.با وحشت گفت :مرا کجا می برید؟ یکی گفت: شمارا به قبیله می بریم تا بپزیم و بخوریم.بیچاره گفت :ای بابا چرا می خواهید مرا بخورید؟گفتند:خوب آخر ما آدمخواریم.فریاد مرد گوش فلک را کر کرد و گفت:عجب بدبختی ای! حالا که می خواهید بخورید،ما آدم شدیم؟!
در نصیحت آخر لزومی ندارد در باره ی وضع پوشش هالیوودی و گریم و وضعیت صحنه و ویترین چهره ی بعضی از ما بهتران چیزی بگوییم.همین طور در مورد این که چگونه عاشق شویم و در کجا فارغ گردیم، آموزش مبسوط بدهیم، زیرا هنوز فوق لیسانس روشنفکری امان را نگرفته ایم.بابا طاهر عریان که خدایش بیامرزاد هم از دست دیده ودل فریاد داشت.اصلا" به ما مربوط نیست که بعضی دنبال گرین کارت هستند تا آن ور آب به این آزادی ها برسند...آدم اگر آدم باشد بگذار از هفت دولت آزاد باشد.مگر آزادی برای آدم بد است ...خیلی هم خوب است، به شرط آنکه پی و فندانسیون شخصیت دانشجویی درست ریخته شده باشد...انسانی و جوانمردانه ...به قول سهراب چشم ها را باید شست،جور دیگر باید دید...یعنی:هیس...چون خدایی در این نزدیکی است...