طنز اجتماعی - لطفا مواظب گوش هایتان باشید!
« لطفا" مواظب گوش هایتان باشید!»
نقل است که قومی از سرزمینی می گریختند. پرسیدند:" چرا می گریزید؟ " پاسخ دادند:" زیرا در این سرزمین، هرکس سه گوش داشته باشد، یک گوش او را می بّرند!" گفتند:"شما که همه دو گوش دارید!" جواب دادند:" چون اول می بّرند، بعد می شمارند!"
حالا حکایت مجمع الجزایر خودمان است، که هنوز یاد نگرفته ایم مصالح شخصیه را بر مصالح عمومی ترجیح ندهیم یا اولی را پیش دومی ذبح کنیم.هرکس دوست دارد ، ساز خود را بزند وآب باریکه ها را به سمت خود بکشاند؛ این است که شبانه روز می دویم وبه جایی هم نمی رسیم. در چنین اوضاعی بفرمایید:" دل خوش سیری چند؟!" یاد قدیم قدیما که ماشین نبود، به خیر! که همه دنبال شاد کردن دل همدیگر بودند...راستی چرا به اینجا رسیدیم؟!چون یادمان رفت که جای اوسا کریم در دل های مردم است! و شاد کردن دل مردم ، شادکردن خداست!
خیلی هم جالب است که گوش مردم را می بریم تا به آن ها ثابت کنیم که برایشان کار می کنیم. در حالی که حسابشان را کف دستشان می گذاریم. فکر می کنیم شهر را آباد می کنیم در حالی که این دل هاست که خراب می شود!این گزارش کار دادن هم بد مصیبتی شده است. به قول نیما اسب سمک عیار به صاحبش گفته است: من خوب دویدم، تو چرا جایزه را بردی؟!من فکر می کنم، چون سمک زبان چرب و نرمی در گزارش دادن داشته است، حق دونده نادیده گرفته شده است. بعضی ها هم این جوری اند:"چه قدر از خودم خوشم می آید، یادم باشد یک دسته گل برای خودم بفرستم!" درد دل جمعی هم بدین قرار است :" اگر در مورد دیگران حرف بزنی می گویند دری وری است؛ از خودم حرف بزنم ، کسل کننده است، اما اگر در باره ی تو حرف بزنم، محشر است!" دیلان توماس هم تعریف می کند:" دیلان همین طورکه تند وتند حرف می زد، مکثی کرد و گفت:" یک نفر دارد حوصله ام را سر می برد، فکر کنم، خودم باشم!" سرتان را به درد نیاورم.کینگز لی آمیس گفته است:" اگر آدم نتواند با نوشتن کسی را ناراحت بکند، به نظر من بی خود می نویسد!"و این با شاد کردن دل مردم منافاتی ندارد.به قول شبستری: جهان چون چشم و خال و خطّ وابروست/ که هرچیزی به جای خویش نیکوست. معتقدم این نظم قدیم ونوین نیهیلیستی جهانی روزگاری را برای ما رقم زده است که چه بخواهیم و چه نخواهیم تا خرخره در گل ولای آن فرو رفته ایم و اگر دیر بجنبیم « الفاتحه» ! یعنی هنوزجا دارد تا در دمدمه های آخر، هردوتا گوشتان را ببرّند.پس نقدا" چند لحظه گوشتان را به بنده بسپارید تا ببنید که چه می خواهم عرض کنم. روزگار ما روزگار خلاف پروری است.شما چه بخواهید و چه نخواهید، خلافکار تشریف دارید؛مگر آنکه خلاف آن ثابت شود در خانه هم که نشسته باشید و دست به هیچ کاری هم نزنید، حکم خلافکاری اتان را می فرستند.باور ندارید، نمونه های آن را ملاحظه بفرمایید:
شمای نوعی نیاز به سرپناه دارید. به یک شرکت تعاونی مسکن مراجعه می کنید. اگر مربوط به یک اداره و وزارتخانه ای هم باشد، که چه بهتر! زیرا برای شما اطمینان بخش می شود.در حالی که این نوع مجموعه ها به صورت آزاد یا مشارکتی مدیریت می شوند و رئیس و وزیر اصلا" در امور آن دخالتی ندارند. زیرا مجمعی از اعضا، هیأت مدیره و میر عامل آن را برمی گزینند. مراجعه می کنید و واحد آپارتمانی مورد پسندتان را از یکی از اعضا می خرید. معمولا" به عمد واحدها سند ندارند و به اندازه ی عمر نوح طول می کشد تا برای آن سند صادر شود، و همین خرید و فروش را رونق می بخشد! زیرا اعضای زرنگ زود دست به کار می شوند وتا قبل از بهره برداری ، واحد خود را می فروشند و جای بهتری را تدارک می بینند. در حالی که امتیاز عضویت همچنان برایشان محفوظ است و از مواهب آن مادام العمر استفاده می کنند.مثلا اگر مغازه ای در محدوده ی همان شهرک باشد، در آن سهیم اند! شما تمام و کمال هزینه ها را می پردازید و شرکت تعاونی هم یک حق انتقال چربی را از شما وصول می کند و با یک تعهد نامه ی از قبل تهیه شده ،فروشنده و خریدار را روانه ی محضرمی کند. شما به صورت وکالتی مالک می شوید.یک اما دارد! و آن اینکه شرکت با تعهد نامه ی کذایی از شما وکالت می گیرد تا به نمایندگی تا زمان صدورسند ، کارها را دنبال نماید و شما با سلام وصلوات در قفس فنجوسکی آپارتمانی مستقر می شوید.
سالی نمی گذرد که یک شب که با خیال راحت سریال فرمانروای بادها را تماشا می کنید، در منزلتان به صدا در می آید.پیک شرکت حامل یک صورت حساب ناقابل است! شما بابت محوطه سازی و فضای سبز ، چند میلیون تومان بدهکار شده اید. سعی کنید در چنین وضعی ، بر اعصابتان مسلط باشید.دنبال آن نباشید که با دعوای خانوادگی خلافکار از آب در آیید. زیرا به تبع این ماجرا ، خود به خود هرکس به نوعی خلافکار می شود. شما مجبورید که محکم دهنه ی اسب تند رو هزینه ها را بکشید. به خنسی و خسیسی متهم می شوید.زری مدادرنگی ندارد و شما کاملا" آس و پاس شده اید؛ زری کم حوصله است، فردا بدون نقاشی به مدرسه می رود و خلافکار شناخته می شود! شب که در منزل فیلم روزگار سگی را می بینید، زری با هق هق زنجموره می رود و به مادرش می گوید:" مامان من تعجب می کنم که تو چه طور توانستی با این بابای به این گدایی ازدواج کنی؟!" و مادر هم به این ترتیب "خلافکار" می شود زیرا با یک گدا ازدواج کرده است!مملی هم دانشجوی دانشگاه آزاد است . اقساط شهریه اش به تأخیر می افتد.کتاب ندارد، تحقیقاتش به موقع تحویل نمی گردد.استاد ناراحت می شود و نمره اش را زیر ده ، رد می کند.از یک درس می افتد.حسابدار دانشگاه خوشحال می شود، زیرا مملی برای تکرار همان درس باید شهریه بپردازد.بنابراین هم در دانشگاه و هم در خانواده "خلافکار " از آب در می آید!مدتی نمی گذرد که دوباره پیک شرکت پیدایش می شود و قارقار گونه دق الباب می کند. صورتحساب جدید - میلیون ها تومان - بابت حق عرصه است که تا آن را نپردازید، سند منزلتان آماده نمی گردد. حق تأخیر هم ندارید، زیرا به هر کدام از مجتمع ها یک بازه ی زمانی داده اند. ولی شما آه ندارید که با آن سودا کنید.شرکت از محل عایدات جیب مبارک شما، دوازده نفر حقوقدان و وکیل پایه یک دادگستری جذب کرده است. شما خلافکارحرفه ای شده اید. به دادگاه فرا خوانده می شوید. اگر ناشی باشید، می گویید:" از کجا بپردازم؟ آقا ندارم!" با همین جمله ، حکم زندان برایتان می بّرند تا بروید و آب خنک نوش جان کنید و با های های ملس سکته، قولنجتان نرم گردد. اما اگر بگویید:" آقا پول زور است، نمی خواهم بپردازم! دادگاه به استناد کلی گویی های همان وکالتی که در ابتدا به شرکت داده بودید، به تعاونی اجازه می دهد تا واحد شما را به فروش برساند و طلب خود را بردارد و باقیمانده را برای آغاز دوران خانه به دوشی به شما مسترد دارد! این گونه است که متوجه می شوید، هردو گوشتان بریده شده وبه یک خلافکار حرفه ای مبدّل شده اید!
موتورسواری را دیدم که برای دوستانش "افه" می آمد و در حالی که کوپن های جدا شده از برگه ی بیمه اش را نشان می داد، می گفت خودم و موتورم را به فلان مبلغ بالا بیمه کرده ام و تا حالا با چند تا تصادف ، از کوپن هایم استفاده کرده ام و حالش را برده ام! پیشم در نمی رود، وقتی می بینم ، یک پراید کُلتّه یا یک موتورسیکلت عهد بوق از موتور من سبقت بگیرد، برای رو کم کنی ، از میان سیل اتومبیل ها لایی می کشم و توی یک چشم به زدن ، از تیر رس چشمشان مثل قرقی دور می شوم . به همین دلیل هم به تعداد این کوپن ها تصادف کرده ام.ظاهرا" جناب ایشان توانسته اند، بارها گوش بیمه را ببّرند! البته بنده هم موتورسیکلتی دارم که فقط همان سال اول بیمه شده است و بعد از آن برای دوری از تعرّض نوجوانان فامیل و نیز هزینه بر بودن تعمیرات ،در پارکینگ منزل، بایگانی کرد ه ام؛ و حالا برای استفاده ی مجّدد، باید دو برابر ارزش خودش ، جریمه ی سال هایی را که در وضعیت بایگانی ، بیمه نبوده است ، بپردازم. و من دلم نمی خواهد به همین راحتی هردو گوشم را ببّرند!بنابراین خود من هم در طول این سالیان خلافکار بوده ام و نمی دانسته ام! حالا می گویند برو به نام پسرت کن تا یکی از گوش هایت را ببّرند!
راه های دیگری هم برای رسیدن به قله های رفیع خلافکاری وجود دارد. در دانشگاه محل تحصیلتان ، نمایشگاهی بر پا شده است. دفتر خدمات الکترونیک، در آن جا غرفه ای دارد. مجانی برگه ی خلافی اتومبیل ، صادر می کند.از قدیم گفته اند:" مفت باشه، کوفت باشه!"حتما" به آن جا سری بزنید .اگر دیدید، نود و سه هزار تومان افتضاح بالا آورده اید، زیاد مغرور نشوید و باد به غبغب نیندازید که شما هم در جرگه ی ارزشی خلافکاران وارد شده اید. اول مطالعه کنید تا از مندرجات آن لذت ببرید و یاد نامه ی اعمال روز قیامت بیفتید. چیزهایی را می بینید که هرگز قوّه ی تخیّلتان به آن سایه ی آن هم نمی رسید. دو مورد تجاوز از سرعت مجاز دارید. این اتفاق در ساعت پنج بعد از ظهر در بزرگراه همت و در حوالی یادگار امام ، رخ داده است. با خودتان خیلی کلنجار می روید تا این معما را حل کنید که این بزرگراه در طول روز ترافیک سنگین دارد و ساعت یاد شده اوج ترافیک آن است؛ چگونه می توان در آن سرعت گرفت؟ اما خبر ندارید که تنها جایی که می توان مچ امثال شما را گرفت ، همین نقطه ی یادشده است: اول آنکه کمی شیب دارد. ثانیا" تعداد قابل توجهی از اتومبیل ها از همت وارد یادگار امام می شوند و به همین سبب به اندازه ی هزارمتر جلوی شما خالی می شود.ثالثا" ماشین های عجولی که ترافیک سنگین امانشان را بریده است، پشت سر شما با روشن کردن چراغ های پروژکتوری اشان ، مرتب نهیب می زنند که : " فس فسی! بجنب!" وشما را بر سر دو راهی انتخاب قرارمی دهند که یا "لاین" را عوض کنی و به آن ها راه بدهی؛ و یا یک نیش گاز بگیری که کیلومتر شمار ممکن است روی شماره ی یکصدو یازده و خرده ای قرار بگیرد . در این حالت چشم الکترونیک بزرگراه فقط صد و ده را می شناسد و حساسیت نشان می دهد و دوبار چلیک چلیک می کند، به طوری که صدایش بعد از یک سال گوشتان را می برد.دو بار این اتفاق بیفتد، چهل هزارتومان افتاده اید.
ممکن است در نامه ی خلافکاری شما،مطلب دیگری ثبت شده باشد؛ عبارت " تجاوز به سطح گذرگاه عابر پیاده در سواره رو!"دو جوربرداشت می کنید: الف) از روی پلی وارد پیاده رو شده اید. ب) روی خط سفید عابر پیاده ایستاده اید. خیلی فکر می کنید.در خیابان انقلاب آن قدر نرده و مانع وجود دارد که نمی توان ، وارد پیاده رو شد.پس مورد الف را کنار می گذارید.در مورد ب هم حدس می زنید که فاصله ی رنگ سبز و زرد چراغ راهنمایی کم بوده است ؛ تا شما روی خط عابر رسیده اید، ناگهان رنگ قرمز را پیش چشم خود دیده اید و درجا روی ترمزکوبیده اید تا عقب نشینی کنید که باکمال تأسف ، پشت سرتان پرشده است و چشم الکترونیکی دوبارچلیک چلیک کرده و خلافکاری شما را به ثبت رسانده است. و چون روحتان خبر نداشته وماهانه هم به دفتر خدماتی مراجعه نکرده اید تا نامه ی اعمالتان را دریافت کنید، جریمه ی تأخیر در پرداخت هم دارید. خلافکار بودن شاخ و دم ندارد. چنانچه یک باند خیابان را به محل پارک تبدیل کنند و پارک بان به خاطر پنج دقیقه زمانی که برای دریافت وجه از دستگاه عابر بانک،کرایه ی یک ساعت را از شما بگیرد، گوشتان بریده شده و کسی هم متوجه نمی شود که یکی از عوامل مهم ترافیک شهر، تبدیل و فروش کناره ی خیابان به پارکینگ است. و اگر شمای دانشجو به جای ذخیره ی وقت برای مطالعه، عمرتان در ترافیک می گذرد، ربطی به استاد ندارد، لطفا" مراقب گوش هایتان باشید! همه ی ما در این روزگار به شکلی قابل قبول" خلافکار" تشریف داریم. والسلام.