(هم غزه، هم لبنان / جانم فدای اسلام)
ویژگی روز قدس امسال با سال های گذشته در این بود که با شب قدرنزدیکی و پیوستگی پیدا کرد. شما تصور کنید که دریا به اقیانوس متصل شده باشد.شب بیست و سوم که احتمال قدر بودنش از شب های دیگربیشتراست،مصادف با شب جمعه ی آخرین هفته ی ماه مبارک رمضان،و متصل با روزبزرگ قدس، ارزش آن را دوچندان و هزار چندان می سازد.پسرم می گویدشب قد متعلق به همه ی کره ی زمین است بنابراین بیست و چهار ساعت طول می کشدتا تمام شود و هر نصف النهاری از برکات آن سهمی دارد.
حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خاتمی هم در نماز جمعه ی این روز اشاره کردند که ما روز قدر هم داریم و امروز یکی ازآن روزهاست. مردمی که از شب قبل تا مطلع الفجر بیدار بودندو سنگ هایشان را با خودشان واکنده بودند و یک شب تا صبح را به پروردگار عالم حساب پس داده بودند،به جای آنکه خسته شده باشند و روز جمعه را تا کله ی ظهر به خواب و استراحت بگذارنند همان ساعات اولیه ی صبح راهی خیابان شده بودند.ساعت هشت ونیم صبح خانم و دخترم از خانه بیرون زدند که با اتوبوس مسجد راهی مراسم شوند.من و پسرم ساعت ده بیرون آمدیم.از طریق همت و چمران در حوالی خیابان والعصرجای پارک پیدا کردیم وبا دیگر اعضای خانواده تلفنی تماس گرفتیم و موقعیت خودمان را اطلاع دادیم. آن سمت خط خیلی شلوغ وپرسروصدا بود و به قول معروف صدا به صدا نمی رسید.ما هم با شتاب وارد خیابان انقلاب شدیم .یک دسته ی بزرگ با شور وهیجان از راه رسید.ما هم به رودخانه ی آن ها وارد شدیم و دم گرفتیم و حرکت کردیم .متوجه شدیم که به موقع رسیده ایم،زیراماازاولین گروه هایی بودیم که به طرف میدان انقلاب پیش می رفتیم.هرچه جلوتر می رفتیم ،حرکتمان کند تر می شد . نزدیک میدان که رسیدیم ، آقای بهبهانی وزیر راه و جمعی دیگر از کنار ما گذشتند.جمعیت قابل توجهی فیلم بردار و خبرنگار مشغول کار و فعالیت بودند.مردی پسرش را روی شانه هایش نشانده بود و این پسر تیرو کمانی از آن نوع که مخصوص پرتاب سنگ است به اندازه ی دو برابرقد خودش در دست داشت و در حال کشیدن آن بود و عکاسی از او عکس می گرفت.به پسرم گفتم:ببین ساده و اثر گذار!یک لاستیک کهنه ی دوچرخه و یک تکه شاخه ی "وی"شکل وبا پشتوانه ی خلاقیت !این را هنرمندان ما یاد بگیرند. وارد خیابان دانشگاه که شدیم ،تراکم جمعیت زیاد بود .روبه روی ما یعنی طرف شرق تهران محشر کبری بود.هیشه جمعیت جنوب و شرق برجسته تر از مناطق شمال غربی است.شور و هیجانی بود.هنگامی که مردم به یاد جنایات رژیم اشغالگر قدس می افتند،دلشان پر می کشد که یک کربلایی درست کنند که صهیونیست ها نتوانند سوراخ موش پیدا کنند. انواع تراکت و نشریه و روزنامه و مجله در دست توزیع بود.وقتی شرکت ایرانسل در این میانه کاغذ های گلاسه ی تبلیغی خود را توزیع می کرد و یکی هم به دست من داده شد دلم می خواست یک شکم ناسزا تحویلشان دهم. روزنامه ی مردم هم کار تبلیغی خودش را خراب کرده بود.آن هایی که کار فرهنگی می کنند باید از حداقل تکنیک هایی تبلیغاتی اطلاع داشته باشند.پرچم کاغذی جمهوری اسلامی را در چوب حصیر کشیده بودند و درشت در قسمت قرمز رنگ آن روزنامه ی راه مردم نوشته بودند و به دست مردم می دادند.این نشان به آن نشان که یک نفر را ندیدم که قبول کند که این پرچم را به دست بگیرد.من یکی که کاغذ آن را جدا کردم و با احترام تا زدم ودر جیب گذاشتم و چوب آن را در گوشه ای رها کردم . زیر پای ما از این پرچم ها زیاد ریخته شده بود و این اصلا"خوب نبود!و چه خوب بود که در یک طرف آن ریز و کوچک اسم خود را می نوشتند که مشخص شود که مهم پرچم استقلال ایران است. به در ورودی دانشگاه رسیدیم.درفرعی سمت چپ که آقایان وارد می شوند.صف طویلی کشیده شده بود و مأموران در حال بازرسی و نظم بودند.پسرم حاضر نشد که در آن وقت وارد شود .بهانه آورد که من توی این جمعیت نفسم می گیرد .می خواهم این جمعیتی را که در حال آمدن هستند،ببینم. توافق کردیم که من داخل بروم و او بیرون بماندودر همین وقت آقای احمدی نژاد در میان راهپیمایی از راه رسید و یک نیسان پر از فیلمبردار در جلوی وی در حال حرکت بود.از کنار ما گذشتند تا از در اصلی دانشگاه وارد شوند.من هم در میان فشارجمعیت وارد دانشگاه شدم.بازرسی دوم اختصاص به زمین چمن دانشگاه و جایگاه اصلی برپایی نماز داشت. گفتند ورودی اول شلوغ است و معطل می شوید . در دوم خلوت تر است.ما هم از ورودی دوم وارد شدیم. مداح در حال نوحه خوانی بود.برنامه اش که تمام شد.آقای احمدی نژاد رئیس جمهور سخنرانی خود را آغاز کردند. انصافا" مطالب جامعی را ارائه نمودند.هم تاریخچه ی صهیونیسم و هم برنامه های پشت پرده ی آنان را بیان نمود و هم تحلیل های درست و اثر بخشی از گذشته و حال و آینده ی آنان تبیین کرد.ابراز احساسات مردم هم ستودنی است.هنگام ورود ایشان مردم به احترام ایشان به پا خاستند.چون در آخرمصلی بودم به خوبی ناظر این صحنه بودم که همه از جا بلند شدند و شعارهایی را در تأیید و تقویت و تشویق ایشان سر دادند. در طول سخنرانی هم اگر بگویم بیش از ده بار با تکبیر مطالب ایشان را تأیید کردند ،اغراق نکرده ام. بعد هم جناب خاتمی خطبه ها را آغازکردند.انسجام مطالب و به روز بودن محتوا همراه با لحن حماسی و بیان رسای ایشان واقعا" ستودنی است.در طول خطبه ها هم هرجا به مناسبت تکبیر و شعار دادیم .وقتی نمازهای جمعه وعصر هم اقامه شد و بیرون آمدیم،مردم بسیار مایل بودند همچنان بغض و کینه ی خود را در قالب شعار ابراز کنند ولی صدایشان در نمی آمد. آقای خاتمی در خطبه ها اصطلاح قشنگی را به جای بغض و کینه گذاشتند و آن"خشم مقدس" بود.ایشان در ذیل آیه ی "اشداءعلی الکفار رحماء بینهم" به منظور جداسازی مفهوم اخلاقی غضب و مفهوم دشمن ستیزآن از اصطلاح "خشم مقدس" استفاده کردند و به جا بود. گرمای طاقت فرسای تابستان و خستگی راهپیمایی قبل از نماز رمق همه را گرفته بود.با این حال تا به میدان انقلاب برسیم تا به منزل برگردیم، از دادن شعار کوتاهی نکردیم. در چهار راه عشاق(تعبیری که مردم برای چهار راه خیابان اردیبشت به کار می برند،زیرا آقایان در آنجا منتظر خانواده هایشان می ایستند!)خانم ها هم رهبری شعار دهی را در دست گرفتند و انصافا" خوب از عهده برآمدند.بعضی آقایان بی رمق هم از رو رفتند و انرزی گرفتند.بهترین شعار امسال در برابر شعار انحرافی سال گذشته این بود: هم غزه ، هم لبنان / جانم فدای اسلام.