نامه ی گل
نامه ی گل
شاهــد گـل آمده در دام ما
شــهد ولا ریختــه در جــام ما
آیه ی گل، کرد تجـلّی به دل
تـا برسـاند به ولــی گــام ما
در پس پرده است به حال قیام
یـاد ولـــی مونـس ایــّـام ما
آه! از آن لحظه که عادت شکست
تـلـخ شد از مـــوج بلا کام ما
تیره و تاریک همه شــــهرها
گشته پر از رنگ ،دل خـام ما
ابر نفاق آمـــــد و توفان کین
زشت شده بخت سیه فـام ما
گر به سلامت ببرم جان خود
وه! که چه نیکو شود این نام ما
دست ببر در ســـبد آسمان
تا گـل خورشـید شـود رام ما
دست دعا بر در سبحان بریم
این دل سرکش شود آرام ما
هم چو گل سرخ شکوفا شویم
نامــه ی گـــل مرهم آلام ما !
بنگرد آن یار پری چهره باز
نـور ظهــورش به سـر بـام ما
می شود این نظم ستم ساز ، دود
می شکفد این گل فـرجــام ما
آینــــه و آب و کتاب و دعـــا
همسفر صبح و همه شام ما