سهراب سپهری
سهراب سپهری
شاعر آب و رنگ و آینه
سهراب سپهری(1359-1307) شاعر و نقاش اهل کاشان، از سال 1330 به بعد با انتشار هفت منظومه به نام های«درکنار چمن یا آرامگاه عشق»، « مرگ رنگ»،« زندگی خواب ها»،« آوار آفتاب»، « شرق اندوه»، « حجم سبز» و« ما هیچ ما نگاه» به صورت مستقل، و چاپ دوشعر بلند دیگر به نام های « صدای پای آب» و « مسافر» درشماره های 3 و 5 دوره دوم مجله ی آرش در سال 45-1344، به سبب ویژگی منحصر به فرد سبکی و زبانی و نیز پیام های اثرگذارمعنوی و پیوند با طبیعت خداوندی و برپایی مکرر نمایشگاه های نقاشی، در داخل و خارج کشور، بر خلاف میل باطنی خویش ،به شهرتی درخور دست یافت. سرانجام هفت منظومه ی اشعاروی به اضافه ی صدای پای آب و مسافر، دریک مجلد گردآمد و با عنوان « هشت کتاب» بارها و بارها تجدید چاپ گردید.
مرحوم سیدحسن حسینی در کتاب « بیدل، سپهری و سبک هندی» معتقد است که جهان بینی سپهری، جهان بینی وحدت وجود است. (صص73-71). وی می نویسد: پیرامون عرفان سپهری و مرجع و مأخذ آن، دیگران ، فراوان سخن گفته اند. آن ها که دل هایشان با اسلام است و ریگی به کفش قلم ندارند، عاشقانه در روشن سازی وجوه الهی و عارفانه ی شعر سپهری قدم زده اند و در مقابل این دسته، آن ها که نسبت به «متافیزیک» حساسیّت دارند و تمایلات ماورای خاکی سپهری را نوعی تمرّد و ارتداد از مذهب روشنفکریسم معاصر می دانند به طرق مختلف کوشیده اند و می کوشند تا این بُعد آشکار سپهری را نادیده بگیرند و یا زیر رگبار انتقادات شبه جامعه شناسانه، آن را به ضد ارزش بدل سازند...حال آنکه شعر سپهری به واسطه برخورداری از جهان بینی(وحدت وجود) و داشتن نوعی چارچوب معنوی که در ادبیات ما سابقه دار و شناخته شده است، ماندگارترین شعری است که در قالب نو ظاهر شده است.»(همان،ص 71).
سهراب شاعر آب و رنگ و آینه، شاعر لحظه های خالص زیستن در «حجم سبزِ» حیات به هنگامی که « گنجشک محض می خواند» و « سُهره ای پر می شوید در چشمه ی نور» به جست جوی خود در « پشت هیچستان» منزل کرده بود و در«هوای خنک استغنا» تا « صدای پر تنهایی» می رفت.« صبح ها نان و پنیرک می خورد» و « شناور در افسون گل سرخ»، « ریه را از ابدیت پر و خالی می کرد». « گدایی بود که دربه در پی آواز چکاوک می رفت» و « سمت حیات » را از زنی می پرسید که « نور درهاون می کوبید».به« آغاز زمین نزدیک بود» و «سرنوشت تر آب را» ، «عادت سبز درخت را » می شناخت و آسمان مال او بود...
سهراب می گوید: من کاشی ام . اما در قم متولد شده ام . شناسنامه ام درست نیست . مادرم می داند که من روز چهاردهم مهر ( 6 اکتبر ) به دنیا آمده ام . درست سر ساعت 12 . مادرم صدای اذان را می شنیده است . در قم زیاد نمانده ایم . به گلپایگان و خوانسار رفته ایم . بعد به سرزمین پدری . من کودکی رنگینی داشته ام . دوران خردسالی من در محاصره ی ترس و شیفتگی بود. (هنوز در سفرم - صفحه 9).
اهل کاشانم / روزگارمبدنیست / تکهنانیدارم،خردههوشی،سرسوزنذوقی / مادریدارم،بهترازبرگدرخت/ دوستانیبهترازآبروان/ وخداییکهدرایننزدیکیاست: / لای این شب بوها، پای آن کاج بلند،/ روی آگاهی آب/ روی قانون گیاه...(هشت کتاب،1376صص271-272)
مشفق کاشانی، دوست دیرین سهراب، می گوید: سپهری در سال 25-1324 دوره ی دانشسرای مقدماتی تهران را به پایان بردو طبق قوانین آن روز و تعهدپنج ساله آموزگاری به کاشان آمد.من آن روز با سمت معاونت در آموزش و پرورش کاشان کار می کردم.در اولین برخورد، سیمای نجیب و چهره ی متقکر او در من اثری گذاشت که هنوز بعد از سالیان دراز در ذهنم باقی است، به همین دلیل و بنا به موافقت او در امور اداری با من یار و مددکار شد...آن روزها که برای سرکشی به دبستان های تابع اداره به روستاهای اطراف کاشان سفر می کردم، در اکثر این سفرها سهراب با من بود و شب ها و روزها با او در مسایل شعر و ادب بحث و تبادل نظر می کردیم، او همواره کوله باری از وسایل نقاشی و چند کتاب خطی و چاپی و نیز متون نثر فارسی که بیشتر جنبه ی عرفانی داشت با خود می آورد و در روستا ها مورد مطالعه قرار می دادیم و ساعاتی را که من به کار رسیدگی مدارس می پرداختم نقاشی می کرد و یا با روستا نشینان به صحبت می پرداخت، از زندگی و وضع معیشت و از رنج ها و دردهای آنان جویا می شد و گاهی چنان تحت تأثیر قرار می گرفت که بی اختیار می گریست... از کتاب هایی که سهراب همراه داشت، نسخه ای خطی از بیدل دهلوی بود و نیز دیوان صائب و کلیم کاشانی...همین علاقه ی او بود که به نظر من گرایش او را بدین شیوه نشان می دهد و در آثار او نیز بدون اینکه استقلال شعری خود را از دست بدهد، رگه هایی از سبک هندی به چشم می خورد... (خلوت انس، ج1، صص205 و 206).
پدر سهراب در اداره پست و تلگراف کاشان خدمت می کرد و در ایام جوانی سهراب از هردوپا فلج و خانه نشین شد و مادرش با داشتن 5 فرزند به استخدام همان وزارتخانه درآمد. سهراب در اوایل تیرماه 1326 به سبب علاقه ای که به کار نقاشی داشت برای گذراندن کنکور به تهران آمدو در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پذیرفته شد. و چون وزارت آموزش وپرورش با انتقال او موافقت نکرد، به ناچار محل کار خود را ترک کرد وبا محکومیت پرداخت سی هزار ریال هزینه های تحصیل در دانشسرا از خدمت معاف گردید.
درتهران، ضمن تحصیل، با نیما و پیروان وی آشنایی بیشتری یافت. در سال 1332 از دانشکده ی هنرهای زیبا فارغ التحصیل شد و نشان درجه ی اول علمی را دریافت کرد. اولین نمایشگاه آثار نقاشی و دومین کتاب شعرش در همین سال رونمایی شد.وی تا پیروزی انقلاب اسلامی ، فعالیت های ذوقی خود را دنبال کرد،تا آنکه عارضه سرطان خون، روح لطیف وی را خراشید و سرانجام اجل به وی مهلت نداد ودر اول اردیبهشت سال 1359 روی در نقاب خاک کشید.بنا به وصیتش او را در صحن بیرونی مرقد مطهرامامزاده علی بن امام محمد باقر(ع) مشهد اردهال کاشان به خاک سپردند.این امامزاده ی واجب التعظیم اولین شهید سرزمین ایران است.
علی موسوی گرمارودی دربیان ویژگی های شعر سپهری می گوید: « شعر اودر نخستین برخورد، دارای چند ویژگی است: یکی اینکه نخستین کس یا دست کم مهم ترین شاعری است که زبان شعر نو را با زبان محاوره پیوند زد. ویژگی دوم تصویرگرایی شعر سپهری است، این نتیجه طبیعت گرایی صمیم اوست. ویژگی سوم آن، شخصیت بخشیدن به پدیده ها و اشیاست.» ( باغ تنهایی، صص 283-281). روحش شاد!