بنگاه خیریه ی انتخابات
بنگاه خیریه ی انتخابات
جلوی بنگاه خیریه انتخابات بسیار شلوغ بود. آقای زیلویی تازه از راه رسیده بود. حسنی تا این صحنه را دید، تلفن همراهش را از جیب کتش بیرون آورد و به شهلایی که دوست دوران دبستانش بود ، زنگ زدو گفت:" شهلایی! فوراً خودت را برسون که این جا حسابی تنور داغه. توی آن نامه ای هم که گفتم حسابی ننه من غریبم در بیار. ببین خود من هم در بالای نامه ام نوشته ام حضور محترم جناب آقای زیلویی رئیس جمهورمحترم و محبوب آینده ی ایران! باور کن این نوع ادبیّات حسابی معجزه می کنه." بعد هم گوشی را خاموش کرد و خودش را به میان جمعیّتی که دور زیلویی حلقه زده بودند، رسانید و مؤدّب ایستاد و سلام بلند بالایی کرد و ...
دنباله داستان در ادامه مطلب: