تأملی در بنیان تاریخ ایران و جشن پوریم
تأملی در بنیان تاریخ ایران
آن چیزی که نگارنده را به سوی کتاب دوازده قرن سکوت تألیف ناصر پور پیرار کشاند موضوع جشن پوریم یهودیان بود که همه ساله در روز 13 آدار (به تقویم رومی و سریانی) مطابق با اسفندماه در سراسر جهان برگزار می گردد. درهمین ارتباط سال گذشته (1392) روزهای 24تا 26 اسفندماه سفری به همدان داشتیم و تا حدودی در جریان جشن پوریم قرار گرفتیم. بعد از اورشلیم در فلسطین اشغالی، آرامگاه استر و مردخای در همدان مقدس ترین مکان برای یهودیان جهان است.
ناصر پور پیرار در کتاب دوازده قرن سکوت ، آب پاکی را روی دست غالب مورخان ایران شناس معاصر ریخته و یافته های آن ها را بافته ای پوسیده و نخ نما خوانده است. او تاریخ کهن ایران از عهد هخامنشیان تا پایان ساسانیان را به کلی نفی کرده و مدعی شده است که «هخامنشیان ایرانی نبودهاند»، آنان یک «امپراتوری خونریز» بوده اند که «با حمایت یهودیان» برآمدهاند. «ظهور قدرتمند هخامنشیان و عنوان جعلی» امپراتوری ایران فقط یک «توطئه و تهمت» است. پیش از اسلام «دوازده قرن سکوت و خموشی» بر ایران حاکم بوده و غرور خفته بینالنهرین مقهور به نیروی اسلام دوباره سر برآورده است وآنچه در خاورمیانه کنونی میگذرد، دنباله ستیز کهن یهود با بینالنهرین است. این کتاب تلاش دارد ثابت کند که عربها هرگز به ایران حمله نکرده اند، بلکه مردم با آغوش باز از اسلام استقبال کردهاند! برای آگاهی بیشتر از چند و چون این کتاب، به نکاتی از آن اشاره می شود:
در صفحه ی 17 و 18 مفهوم جدیدی از تاریخ بیان شده است. پورپیرار در مورد چیستی تاریخ می گوید: تاریخ توضیح تنها روش و تنها مدیریت ممکن برای سازماندهی تولید و ادامه ی طبیعی آن در هر جغرافیای متصور است و از آن جا که زمین بستر اصلی و اولیه ی تولید بوده است، پس تاریخ از زمین روییده و چون هر رستنی دیگر ، بومی اقلیم خویش است.
گفتنی است که ناصر بناکننده معروف به ناصر پورپیرار با نام مستعار ناریا، عضو اخراجی حزب توده ایران پیش ازپیروزی انقلاب اسلامی و ناشراین حزب پس از انقلاب است. لذا ادبیات وی در تعریف تاریخ به ادبیات سوسیالیستی شوروی سابق نزدیک تراست تا تعریفی که علمای مسلمانی چون شهید مطهری رضوان الله تعالی علیه از تاریخ ارائه می دهند. دست کم باید گفت عمل انسان اعم از تولیدات مادی و معنوی به وجودآورنده ی تاریخ است.
پور پیرار در ورود به تاریخ هخامنشی، با طرح یک سؤال آن قوم را غیر ایرانی معرفی می کند و در صفحه50 می گوید: تقریباً تمامی مورخین، از ناگزیری هخامنشیان را با عنوان کلی « مهاجرین ایرانی» معرفی کرده، از مسیرهای گوناگون به نجد ایران رانده اند.اما چه گونه می توان قومی را پیش از حضور در ایران ، ایرانی خواند؟
ودر صفحه 39 می گوید:بدین ترتیب حضور قومی که بعدها هخامنشیان خوانده شدند در نجد ایران، نه مهاجرت قومی ناشناس به سرزمینی نامسکون و غیر متمدن بل به سلسله ملّت هایی بوده است که با تمدن های 6000 ساله ی بین النهرین در تضاد، تقابل و تعامل بوده ، با آن ها پهلو می زده اند و دست آوردهای فرهنگی آنان از جمله آن چه در مارلیک، سیلک، لرستان و شوش به دست آمده از رابطه و پیشرفت اجتماعی، اقتصادی قوی، پویا و توسعه یافته حکایت می کند...که بر طبق روایات رسمی، ظاهراً در یک سلسله داد و ستدهای سیاسی و نظامی، سرانجام خود را به منطقه ای که امروز فارس می شناسیم رساندند و آن را پایگاهی برای هجوم به ملّت ها، اقوام و تمدن های کهن ایران و سپس به دیگر ملل همجوار، از بین النهرین تا مصر و سوریه و یونان تا هند و آسیای مرکزی تبدیل کردند.
در صفحه 48 خاورشناسانی چون شاندور، گیرشمن یهودی ، هارولد لمب، ویستهوفر و نسخه بدل نویس های ایرانی آنان را کسانی می داند که سعی کرده اند تا تاریخ گسترده ترین تجاوز جهان را با تاریخ اصلی سرزمین غرور انگیز ایران مبادله کنند. در ص 54 حسن پیرنیا نویسنده ی کتاب ایران باستان را با چنین تعابیری به چالش می کشد: تفسیر آقای پیرنیا از ساکنین ایران کهن، کاملاً به تعبیری می ماند که سازندگان فیلم های غرب وحشی از سرخ پوستان اتازونی دارند. براساس گفته های ایشان، آریاییان ناشناس ولی سرشار از تمدن که از سرزمین رؤیایی، بهشت آسا ولی نامعلوم خود گریخته اند، در ورود به ایران کنونی ، خود را با دیوها، یعنی ساکنان پست و بی تمدن ایران کهن مواجه می بینند! دیگر مورخان پرآوازه نیز چون آقای پیرنیا همین داستان های عامیانه را اساس بررسی تاریخ ملتی به جاودانگی ایران قرار داده اند.
پور پیرار نتیجه می گیرد که بومیان نجد ایران موفق به ایجاد ده ها مرکز تمدن و تجمع درخشان شده بودند و دیو نبودند؛ پس منطقاً هخامنشیان را باید متجاوزین به آن تمدن ها بشناسیم. همچنین در ص83 می گوید: اصولاً درباره ی هخامنشیان هیچ سند ملی کهن وجود ندارد و مورخین دیرینه ی خودی در معرفی آنان خاموش اند. فردوسی که حتی افسانه های پیش از تاریخ را در مجموعه منظوم اش به صورت تاریخ پیوسته گردآورده است، کم ترین آگاهی از ظهور و سقوط هخامنشیان ندارد.تاریخ نگاری موجود درباره ی هخامنشیان عمر کوتاه صدساله دارد و بازخوانی کتیبه بیستون به 150 سال پیش باز می گردد. دو سند اصلی غیر ملی نیز که بدون شناسایی تیره ای به نام هخامنشیان، به دوران کورش و داریوش تا زمان اردشیر اشاره دارد، تورات و تاریخ هردوت است.. تواریخ هرودت نیز به بررسی اشارات تورات می پردازد.پس اطلاعات معاصر در این باره جعل و جمع آوری خاورشناسان مغرض است.
مخلص کلام آن که پورپیرار در پایان کتاب(ص252) نتیجه می گیرد که پس از حمله بخت النصر( نبوکد نصر) به اورشلیم وآوارگی یهود و اسارت بسیاری از آنان و انتقال به بابل، یهود آواره را واداشت که سرداری را از میان خودشان تقویت کند تا به دست او انتقام شکست های خود را از تمدن های بین النهرین باز ستاند و راه بازگشت را به اورشلیم هموار سازد. آن ها پس از تکمیل توافق با کورش که هنوز خاستگاه او را نمی دانیم، مشتی اسناد دربارهی این توافق برای ایجاد دلگرمی در یهود اسیر به عنوان وعده های الهی بر تورات افزودندکه بخشی از کتاب مقدس شد.
درص241 نیز آمده است: یهود است که داریوش را وا می دارد که بیانیه ی سیاسی بیستون را نقر کند، کاری که نه سابقه داشته است و نه تکرار می شود. اصرار داریوش برتوضیح عملیاتی، از ابتدا تا انتها، فقط به کار یهود می آمده است که سندی برای تبرئه تاریخی خود از دخالت در منطقه و قتل کمبوجیه و بردیا لازم داشت. به ظاهر داریوش است که از محو کتیبه واهمه دارد و می کوشد با وعده و نیز بیم و هشدار، آن را پایدار نگه دارد، اما به حقیقت این دلواپسی یهود است که در آن کتیبه سخن می گوید: « ...داریوش شاه می گوید: اگر تو این کتیبه و تصویرها را ببینی و آن ها را خراب کنی و حتی القوه آن ها را حفظ نکنی، اهورامزدا به تو آسیب رساند و دودمان تو را نابود کند و آن چه را که انجام می دهی ویران سازد( داریوش، کتیبه بیستون، ستون4، بند15).
در ص244 از قول تورات چنین می آورد: « سپس داریوش پادشاه، این پیام را به تمام قوم های دنیا که از نژادها و زبان های گوناگون بودند، نوشت:
« با درود فراوان! بدین وسیله فرمان می دهم که هرکس در هر قسمت از قلمرو پادشاهی من که باشد باید از خدای دانیال بترسد و به او احترام بگذارد، زیرا او خدای زنده و جاودان است و سلطنت اش بی زوال و بی پایان می باشد. اوست که نجات می دهد و می رهاند. او معجزات و کارهای شگفت انگیز درآسمان و زمین انجام می دهد. اوست که دانیال را از چنگ شیران نجات داد.» به این ترتیب دانیال در دوران سلطنت داریوش و کورش پارسی، موفق و کامیاب بود.» ( عهد عتیق، دانیال، 28-25 : 6 ) .
شنیدنی ترین گفته های پور پیرار در بخش داستان استر و مردخای تورات است و نقدی که برتناقض گفته های تاریخ نویسان و تورات دارد. وی مبحث خود را با این سؤال آغاز می کند(ص246) :
« آیا آشکارتر از این ، اسنادی در اثبات سلطه ی یهود بر دربار هخامنشیان می توان آورد؟ ...تورات کوشیده است دوران داریوش را با زمان اردشیر عوض کند، چرا که می دانیم عزرا، نحمیا، مردخای، استر و دانیال از اسرای بابل بوده اند و در این صورت ساقیگری نحمیا در بیستمین سال سلطنت اردشیر، لااقل در 150 سالگی او خواهد بود. « عده زیادی از یهودیانی که نبوکد نصر پادشاه بابل، آن ها را اسیر کرده، به بابل برده بود، به یهودا و اورشلیم بازگشتند و هرکس به زادگاه خود رفت. رهبران یهودیان در این سفر عبارت بودند از: زرو بابل، یهو شع، نحمیا، عزرا، رعمیا، نحمانی، مردخای، بلشان، مسفارت، بغوای، نحوم، بعنه ». ( عهد عتیق، نحمیا، 6-7 : 7 ).
همچنین است ذکر نام مردخای و نیز استر که ملکه ی دربار داریوش است ولی تورات، هرچند عمر این ملکه به زمان خشاریارشا از 120 سال درگذشته است، ولی او را به خشایارشا می بخشد و قدرت مردخای را به دوران خشایارشا منتسب می کند:
« خشایارشا برای تمام مردم فلمرو پادشاهی خود که وسعت اش تا سواحل دور دست می رسید جزیه مقرر کرد. قدرت و عظمت کارهای خشایارشا و نیز شرح کامل به قدرت رسیدن مردخای و مقامی که پادشاه به او بخشید در کتاب تاریخ پادشاهان ماد و پارس نوشته شده است. پس از خشایارشا مردخای یهودی قدرتمندترین شخص مملکت بود. او برای تأمین رفاه و امنیت قوم خود هرچه از دستش بر می آمد، انجام می داد و یهودیان نیز او را دوست می داشتند.» ( عهد عتیق، استر، 1-3 : 10 ) .
آیا این همه اصرار عمدی تورات در انتقال حوادث دوران داریوش را به چه تعبیر کنیم؟ اگر تورات چنین آشکارا حقایق دوران نخستین سلاطین هخامنشی را جا به جا می کند، پس تمام روابط هخامنشیان و یهود « سیاسی» است و نه چنان که خاورشناسان وانمود کرده اند، الهی و اخلاقی ....
سرانجام پور پیراردرص 250 این عبارت را می آورد: « به یک معنی تاریخ هخامنشیان برگ تازه ای از تاریخ یهود است و اگر هخامنشیان را یکی از اسباط بدانم ، سخنی به گزاف نگفته ام» .
محتویات این کتاب باعث شد تا روز دوشنبه 20بهمن1393 به دفتر کار ناصر پورپیرارواقع در خیابان انقلاب برویم. از ایشان خواستیم تا در خصوص استر و مردخای و کشتار 77000 نفر ایرانی به دستور آنان توضیح بدهد.البته درمورد کتاب دوازده قرن سکوت وی نیز توضیحات بیشتری مطالبه کردیم.
ایشان تعداد 18 جلد کتاب های تألیفی خود را که توسط منشی ایشان با نظم و ترتیب روی میز چیده شده بود نشان ما داد و گفت من تمام ادعاهای خود را با سند و مدرک در این کتاب ها آورده ام و هنوز کسی پیدا نشده است که بتواند پاسخ سؤالات مرا بدهد و بعد هم با استفاده از رایانه ، تصاویری را به ما نشان داد که جعلی بودن بعضی از کتیبه های تاریخی را اثبات می کرد. وی حتی عکس های قدیمی دوران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه را ارائه نمود و تفاوت ها و دستکاری هایی که درعکس ها به کار رفته بود متذکر شد و آن را کار اشرار یهود و صهیونیست ها دانست که به قصد فریب ملت ها انجام گرفته است. به باور پور پیرار در قضیه ی تاریخی استر و مردخای تمدن ایرانی به طور کامل از بین رفته است و 250 تا 300 سال پیش اصلاً جمعیتی در ایران وجود نداشته است و مردم به طور کامل قتل عام شده بودند. دلیلی هم که می آوردند این بود که سفال هایی که در این مدت ساخته شده به ظرافت و هنرمندی سفال های کشف شده نیست و این نشان می دهد که یک گسست فرهنگی- تمدنی اتفاق افتاده است . شاهد مثال دیگر او از تپه ی تاریخی مارلیک و منطقه ی جنگلی شمال بود که طلاهایی کشف شده که در سطح زمین قرار داشته است و این نشان می دهد که مردم فرصت نکرده اند تا آن ها را در زیر خاک پنهان کنند و ناگهانی کشته شده اند. اشرار یهود هم نیازی ندیده اند که آن ها را جمع آوری کنند. وی مکرر بر این نکته اصرار داشت که همه ی این کتاب های تاریخی در این صد و صدو پنجاه سال اخیر تولید شده اند و غالباً هم کار مستشرقین یهودی و شاگردان روشنفکرمآب آنان در ایران است. وی همچنین تأکید داشت که ما چیزی به نام مرزبندی های ناسیونالیستی نداشته ایم و این همه کشور و عنوان درهمین شصت هفتاد سال اخیرپس از جنگ جهانی توسط یهودی های صهیونیست پدید آمده است. در هر موردی نیز تحدی می کرد که هرکس سخن مرا قبول ندارد سند و مدرک بیاورد. برای ما جالب بود که خود را یهودی تبار معرفی کرد و گفت من در مورد اجداد خودم مطالعه کرده ام و به این نتیجه رسیده ام که آن ها یهودی بوده اند.
بدیهی است که سؤالات متعددی در ذهن ما نقش بست و از طرفی مصلحت هم نمی دانستیم که با ایشان به مجادله و مباحثه بنشینیم؛ زیرا کهولت سن از یک طرف و از سوی دیگر احتمالاً بیماری دیابت وی را به رنج انداخته بود به طوری که گاهی مجبور بود با کمک من و منشی اش از صندلی برخیزد و استراحتی به پاهای متورمش بدهد. فقط چند نوبت به ایشان گفتم این طرح سؤال ها و نکته نظرات جناب عالی، سبب می شود تا نسل جوان به پژوهش و مطالعه بیشتر اهمیت بدهد.و دوباره با نگاهی نو، تاریخ را مورد پژوهش قرار دهد.
در ادامه ی این بررسی خدمت دکتر شروین وکیلی استاد دانشگاه تهران رسیدیم. ایشان در بخشی از سخنان خود گفتند: جغرافیای سیاسی ما در گذشته شامل دو بخش است: بخشی که قدیمی است طبق آن چه که در کتیبه ی بیستون آمده و نجد ایران به 21 استان تقسیم شده است و بعد درعصر داریوش تا اردشیر دوم تا 30 استان ( ساتراپ) نیز افزایش پیدا کرده است. ساتراپ واحد سیاسی مستقلی نداشته است مثل بلخ که دیوانسالاری هخامنشی آن ها را سامان می داد. اولین بارهم کلمه عرب و یونان ( اروبی و آخایی) در کتیبه بیستون به کار رفته است. این ها را دیوانسالاری هخامنشی نامگذاری کرده و سامان داده است. جمعیت این حکومت هخامنشی به نظر می رسد هنگام هجوم اسکندر به ایران حدود 12 میلیون نفر بوده است و کشتار هفتاد هزار نفری در این میان چیزی نیست که سبب نابودی کامل یک ملت و تمدن شود. برای شناخت سابقه ی تاریخی یک متن نیز معیارهایی وجود دارد. مثلاً در داستان استر و مردخای که یکی از تَنَح های تورات است( به کتب شرعی یهود تنح می گویند) به اسکندر اشاره شده است پس نشان می دهد که این متن پس از اسکندر نوشته شده است. معیار دیگر بحث زبان است و تنح استر و مردخای به زبان یونانی است پس در قرن دوم پیش از میلاد در اسکندریه نوشته شده است . این داستان درآن مقطع تاریخی می خواسته بگوید که برای یهود مخاطره ای پیش آمده است که یک ماجرایی آن را برطرف کرده است. فضا نیز فضای عصر اخشورش یا خشایارشاه یا همان اردشیر دوم است . اردشیر ، آناهیتا و مهر را رواج می دهد و این ها بت داشتند و یهودی ها که موحد بودند با بت ها مسأله داشتند. البته مسأله ای هم با روم داشتند. شورش هایی علیه رومیان که پشت آن ها ایرانی ها هستند به وجود می آید و رومی ها می خواهند بت بتراشند و یهودی ها مخالفند. پس یهودی ها خود را وابسته به ایرانی ها معرفی می کردند تا عزت خود را نشان دهند. اشکانیان نیز چند بار جلوی کشت و کشتار یهود را گرفته بودند. شورش درونی خود یهودی ها هم با کمک حکومت اردشیر برطرف شده بود. داستان استر اتصال رسمی یهود به زمینه ی بافت ملی ایران است. متن استر یک متن هویت ساز است. به همین سبب جشن می گیرند که شبیه جشن نوروز است. در این جشن کتاب استر را به بچه ها هدیه می دهند. غذا می پزند و پذیرایی می کنند و شادی فراوانی دارند.
استاد رائفی پور معتقد است سبب نحسی روز 13فروردین در نزد ما ایرانیان همان کشتار هفتاد و پنج هزار نفربه دستور استر و مردخای است که در روز پوریم مطابق با سیزدهم فروردین انجام گرفته است.
در تاریخ 30 /7/1393 خدمت ایران شناس استاد فریدون جنیدی در بنیاد فرهنگ نیشابور رسیدیم. ایشان نام سیزده به در را نامی تازه دانستند که از غرب وارد فرهنگ ایرانی شده است زیرا عقب افتادگان اروپایی صندلی شماره 13 را در هواپیما و روی پلاکمنزل خودشان قرار نمی دهند زیرا آن را نحس می دانند که آن ها هم از اسرائیل گرفته اند . 13 فروردین پیش از این در نزد ایرانیان روز تیشتر نام داشته است. تیشتر ستاره باران است و معنی آن از نظر لغوی یعنی آب چهره . امروز ثابت شده است که بعضی ستاره ها آب چهره و بعضی آذر چهره و آتشین هستنداین ستاره چهارسال و نیم نوری با ما فاصله دارد و به باور ایرانیان قدیم ، این ستاره در پرورش هفت نوع گیاه تأثیر داشته است : گندم، جو، ارزن، ماش، نخود، لوبیا.
جو را برای جانوران در نظر می گرفتند و ارزن را به پرندگان می دادند و پنج نوع دیگر متعلق به مردم بود. مقداری از این هفت گیاه را سبز می کردند و بر سر خوان نوروزی می گذاشتند که بعدها به آن هفت سین گفته شد. قدیمی های ما مثل مرحوم مادرم 3 سبزه می گذاشتند و بعد در روز سیزدهم نوروز آن ها را به صحرا می بردند و نثار آب روان می کردند برای آن که از ستاره ی تیشتر سپاسگزاری کرده باشند.هنوز زرتشتیان ایران به 13 فروردین روز تیشتر می گویند. این روز، روز شکرگذاری به درگاه خداوند متعال است و ربطی به جشن پوریم یهودیان ندارد. در هیچ کتاب ایرانی نیز از استر و مردخای یاد نشده است و اشاره ای به کشتار 77000 ایرانی نیست. در کتاب شهرستان های ایران نام یکی از شهرهای قدیم ایران شیشین دخت است که ذیل آن آمده است: برای یکی از زنان شاه که یهودی بوده ساخته شده است. اگر این مطلب درست باشد تکریم یهودیان ایران است. جامعه ی زمان هخامنشیان و ساسانیان طبقاتی بوده است و کسی نمی توانسته از طبقه ای به طبقه ی دیگر برود و اگر داستان استر و مردخای درست باشد این هم تکریم یهود است. البته شاهان دنبال زیبارویان بودند و ممکن است که استر به عنوان دختری زیبا به دربار شاه ورود یافته باشد.