یک کاشانی اولین فرمانده بسیج بلوچستان
یک کاشانی
اولین فرمانده بسیج منطقه بلوچستان
رضا شریف اولین فرمانده بسیج مستضعفان در منطقه ی ایرانشهر استان سیستان و بلوچستان است. وی در بیست و سوم خردادماه سال 1340 در محله ی درب اصفهان کاشان در خانواده ی علم و دانش به دنیا آمد.او نیز یکی دیگر از نبیرگان بیت عالم ربانی و مجتهد جامع الشرایط ملا حبیب الله شریف کاشانی و فرزند حاج حسن آقاست.وی پس از گذراندن دوران تحصیل با توجه به تعطیلی دانشگاه ها در جریان حرکت انقلاب فرهنگی و بنا به ضرورت صیانت از انقلاب اسلامی، در حالی که هنوز سن نوزده را پشت سر نگذاشته بود همکاری خود را با نهاد تازه تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آغاز کرد. اندکی پیش از شروع جنگ هشت ساله، راهی سیستان و بلوچستان شد و در سپاه ایرانشهر استقرار یافت. درآن زمان حاج اصغر جان نثاری اهل اصفهان که جوانی خوش برخورد وبا صفا و بسیار هم خاکی بود، سکان فرماندهی سپاه ایرانشهر را بر عهده داشت.
نفر وسط شهید رضا شریف کاشانی است.
حاج اصغر از میان جوانان خوش فکر و مستعدی که با او همکاری داشتند، رضا را برگزید ومسؤولیت راه اندازی بسیج و آموزش نوجوانان و جوانان بلوچ را به وی سپرد. انتخاب درست و به جایی هم بود چون رضا با سن کم ، وظایف و تکالیف دینی خود را می دانست و با احکام شرعی آشنایی کافی داشت و از نظر عقیدتی نیز به خوبی ساخته شده بود و از طرف دیگر حسن خلق و رفتار متین و شخصیت آرام و موقر او می توانست جذب کننده ی دیگران باشد. من نیز که به عنوان معلم راهی ایرانشهر شده بودم و سال تحصیلی 59-60 را دربخش بزمان (در یکصد کیلومتری ایرانشهر که امروز تبدیل به شهر شده است) تدریس می کردم، گاهی که به شهر می آمدم و با دوستان کاشانی دیداری داشتم، شیفته ی حسن خلق و رفتار و منش رضا شده بودم. همیشه بشاش و خنده رو و خوش کلام و اهل بذله بود. گاهی با هم مشاعره و شوخی نیز داشتیم.آن موقع چون در دبیرستان بزمان عربی تدریس می کردم، بهانه ی خوبی بود تا رضا لطیفه ها و اشعار عربی مآب بلغور کند و به خورد ما بدهد از جمله از این شعر عربی او خوشم آمد که تا کنون نیز در حافظه ام مانده است:
انّی رأیتُ گربهً (گربتاً) /فی پشتِ خُمره خُسبهً (خسبتاً)/انّی کِششتُ دُمبُهُ (دُمبُهو) /قَالَ هِیَ مَعو مَعو !
یعنی: من گربه ای را دیدم / که در پشت خمره ای خوابیده بود / دمش را کشیدم / و او گفت: معو معو!
در خردادماه 1360 بنا به دعوت سید قخرالدین شجاعی اولین مسؤول امورتربیتی آموزش و پرورش ایرانشهر که قصد داشت به کاشان بازگردد، با ابلاغ اداره کل آموزش وپرورش استان به عنوان مسؤول امورتربیتی ایرانشهر- به جای ایشان-منصوب گردیدم و چون جایی برای اسکان نداشتم چند روزی را مهمان روابط عمومی سپاه شدم و همین زمینه ساز آشنایی بیشتر من و رضا شد؛ به پیشنهاد او معاونت عقیدتی نهادتازه تأسیس بسیج ایرانشهررا پذیرفتم. گفتنی است که ایرانشهر اولین جا در بلوچستان است که بسیج توانسته است کار خودرا از آنجا آغاز نماید و این بی تردید مدیون فضای مناسبی است که به برکت وجود مقام معظم رهبری در دوران تبعید در این منطقه فراهم امده است.
اولین دوره ی آموزشی جوانان بلوچ که جمعیت آنان به بیش از پنجاه نفر می رسید در باغ ملی بمپور که چهارپنج کیلومتری ایرانشهر است،آغاز شد. مباحث عقیدتی بر مبنای کتاب اصول عقاید نوجوانان حضرت آیت الله جعفر سبحانی وجزوات مؤسسه در راه حق و انتشارات سیمان فارس تدریس می شد. ازحسن اتفاق عید همان سال نیز یک دوره ی آموزشی ضمن خدمت برای فرهنگیان ایرانشهرگذاشته شده بود که حضرت امام خامنه ای مدظله سخنران مراسم افتتاحیه آن بودندو آیت الله العظمی جعفر سبحانی اصول عقاید و حجت الاسلام راشد یزدی تعلیم و تربیت تدریس می کردند و البته استادان برجسته ی دیگری نیز حضور داشتند و من نیز به همین سبب آمادگی خوبی را برای تدریس در بسیج داشتم و رضا شریف نیز خود آمادگی های نظامی را آموزش می داد. در لابه لای برنامه ها فرصت مناسبی که پیش می آمد به نقاط دیدنی بمپور می رفتیم. از جمله ی آن ها دیدار از ساختمان در دست احداث کتابخانه ی بمپور بود که در جنب باغ ملی قرار داشت. رضا به طور اختصاصی تمامی سوراخ سمبه های پنهان و عجیب کتابخانه را با صبر و حوصله ی فراوان نشانم داد و بعد به اتاقک های کوچکی که در طبقه ی زیرین کتابخانه و در کنار راه روها و زیر پله ها قرار داشت برد و توضیح داد که این ها سلول های تک نفره زندان و شکنجه گاه ساواک است که رژیم شاهنشاهی در حال آماده ساختن آن ها برای از بین بردن مبارزان انقلاب بوده است و چنانچه فرصت می یافت مبارزانی چون حضرت آیت الله خامنه ای و حاج سید فخرالدین رحیمی و دیگرانی که در این جا تبعید بودند به اینجا انتقال می دادو از بین می برد. ظاهر بیرونی کتابخانه چنین چیزی را نشان نمی داد ولی آن بخش از کتابخانه وحشتناک بود!
از دیگرجاهای دیگر بمپور سد کوچک آن بود که از آب تنی در آن لذت می بردیم. این دوره ی آموزشی بیش از یک ماه به طول انجامید و افراد داوطلب نیز راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شدند. اولین شهدای بلوچستان از منطقه ی ایرانشهر و به ویژه از بزمان بودندکه شهید پرویز موحدی که تا چند ماه پیش از شهادت پرویز رخ نام داشت و دردو نمایشنامه ی اسم شب و تاج برداری به کارگردانی من نیز شرکت کرده بود، شناسنامه ی خود را به موحدی تغییر داد و عازم جبهه شد. وی از جمله اولین شهدای دفاع مقدس در بلوچستان است. بعد از این دوره ی آموزشی دیگر توفیق آن را نداشتم تا در خدمت رضا شریف باشم چون آموزش و پرورش مسؤولیت های دیگری بر گُرده ام گذاشت که ناچار از عزیمت به زاهدان شدم تا نیمه ی دوم سال 1363 که به کاشان باز گشتم اطلاعی از رضا نداشتم تا پس از 9 سال خبر شهادت او را شنیدم. او در تاریخ 12/3/1369 در درگیری با اشرار ضد انقلاب سیستان و بلوچستان به فوز شهادت رسید. پیکر پاک این شهید عزیز را درجوار دیگر بزرگان خاندانش در مزار دشت افروز کاشان به خاک سپردند. روحش شاد باد!