خورشید و ماه
خورشید و ماه
دست بیعت
چشم دنیـا زده، عفریتـه ی انـکار شده است
ساحت قدسی شب ،محفل اغیـار شده است
راه ،سنگلاخ و هدف روضه ی رضوان خدا
پیرما رفت و به پا عرصه ی پیکار شده است
گرچه رفـت از بـر ما رهبـر جـان پـرورما
آن که درمحضرحق، لایق دیدار شده ست
لیک با عطــــر کـلام و سخن غـم شکنش
همه جا سبز چنان ساحت گلزار شده است
چون نسیم سحـــر از شرق وفا جلوه نمود
مرغ جان از دمِ جان بخشش، بیدارشده است
چشم مهتاب* کنـون چشمه ی فیـاض خداست
ازهمین چشمه ره عشـق پـدیدار شده است
حالی آن کس که به هنگام سحـر با دم تیـز
همه تهدید و ستم بود نگونسار شده است
چون بر افراخته "رهبر" عَلمی از خورشید
فتنه از سر به زمین خورده و بیمار شده است
ای که در مکتب توحـــید شدی با "فرهنگ"
مژده بادا که "علی"قافله سالار شده است.
* منظور از چشم مهتاب(امام خامنه ای مدظله العالی)است
ناوک غم
مرغ جان ناوک غم خورده و بیمار شده است
به غـم دوری خورشـید گرفتار شـــده است
سـیل غـم آمـده و کشور دل گشـته خـراب
روز من از نفَس خسته ی شب،تار شده است
کو نسـیمی که کـشد دستِ نوازش به سـرم
که ِز انـدوهِ یتیـمی ، دل من زار شـده است
به کجا رفت؟چه شـد واسطه ی فیضِ خدا؟
که جهان شعله ور از آه شرر بار شـده است
آسمانِ دلِ من بی خبر از خورشـــید است
جامه در خُم زده از نیل و عزادار شده است
پس عجب نیست اگر غصـه مـرا پیـر کنـد
که دلم گوشه نشینِ غـمِ دلدار شـده است
به فراقش دلِ«فرهنگ» نه تنها خون است
دیدگانِ همه بارانی و خون بار شـده است.