« نسیم شمال» شاعر طنز پردازعصر مشروطیّت
شرح حال نسیم شمال شاعر طنز پردازعصر مشروطیّت
سیّد اشرف الدین حسینی فرزند سیّد احمد قزوینی ، از شاعران و روزنامه نویسان صدر مشروطیّت است. وی به سال 1288 ه.ق. بنا به گفته خودش در شهر قزوین تولّد یافت.
بنده در قزوین به دنیا آمدم/چندی از بهر تماشا آمدم
آمدم از غیب مطلق ناگهان / چند روزی سوی گلگشت جهان
در شش ماهگی پدرش را از دست داد. در چنین شرایطی مال و ثروت خانوادگی اش نیز به غصب و یغما رفت و فقر و تنگدستی گریبان خانواده را گرفت. مادر از کودکی او را به مکتب سپرد و هم خود بسیاری از مقدّمات آموزشی را به او یاد داد.درسال 1300 برای ادامهی تحصیل روانه عتبات شد و مدت پنج سال در کربلا و نجف زندگی کرد؛ سپس به ایران بازگشت و چهارسال بعد در بیست و دو سالگی راهی تبریز شد. در آنجا با پیر وارستهو روشن ضمیریآشناشدوعلوم متداول زمان را نزد او آموخت. حدود پنج سال در تبریز بود سپس روانه رشت گردید. وی در ترجیع بندی حماسی، خود راچنین معرّفی می کند:
کتاب مستطاب«مطلع الانوار» را خواندم
«اصول کافی» و«تهذیب» و« استبصار» را خواندم/
« قوانین» و« مکاسب» « تحفه الابرار» را خواندم
نه از مشکل نه از آسان نه از توفیرمی ترسم/
نه ازکشتن نه از بستن نه از زنجیرمی ترسم .
زنسل پاک یاسینم، بود قرآن کتاب من
ز حق دارای تحسینم، همین فصل الخطاب من/
سخنور اشرف الّدینم، فلک زیر رکاب من
نه از برق و نه از ظلمت، نه از تستیر می ترسم/
نه از کشتن نه از بستن نه از زنجیر می ترسم.
تو پنداری که افتاده به عقل من خلل هی هی
تو پنداری که می ترسم ز دزدان دغل هی هی/
من این تصویر دنیا را بگیرم در بغل هی هی
نه از عکس و نه از صورت نه از تصویر می ترسم/
نه از کشتن نه از بستن نه از زنجیر می ترسم.(ج1صص133و134).
در سال 1324ه.ق. همزمان با امضای فرمان مشروطیت ، فعالیت های مطبوعاتی خود رادر رشت آغازکرد. روزنامهای ادبی و فکاهی به نام« نسیم شمال» را انتشار داد که مورد علاقه ی فراوان مردم گیلان قرار گرفت. نسیم شمال «هفته نامه» بود ولی در آن روزگار، به هر نشریه و مطبوعه ای که در شکل و اندازهی روزنامه چاپ می شد، روزنامه می گفتند. اشرف الدّین بیشتر در قالب های شعری و به زبان طنز،استبداد و ظلم حکمروایان قاجاری را مورد حمله قرار می داد و رنج های عامّه را برجسته می ساخت. در سال 1326 که لیاخوف به دستور محمدعلی شاه، مجلس را بمباران کرد و بساط روزنامه ها و انجمن ها برچیده شد، نسیم شمال نیز متوقّف گشت و در سال 1327 پس از فتح تهران دوباره انتشار یافت.پس از برقراری مجدّدمشروطه،درسال 1333 هجری قمری به تهران آمد و انتشار روزنامهی نسیم شمال را در مرکز کشور پی گرفت که مورد استقبال عموم مردم قرار گرفت و به شهرت و آوازه فراوانی دست یافت. سعید نفیسی در مورد وی چنین نوشته است:
« من کودک یازده ساله بودم که اشعار او را به ذهن سپردم. در آن گیرودار و گیراگیر اختلاف مشروطه خواهان و مستبدان به میدان آمد و اشعارمعروفی در نکوهش زشت کاری های محمد علی شاه و امیر بهادر و اعوان و انصار ایشان گفت که دهان به دهان می گشت. در این حوادث هیچ کس مؤثرتر از او نبود. من هروقت که عکس و شرح حال سران مشروطه را این سوی و آن سوی می بینم و نامی از نمی شنوم و اثری از وی نمی بینم، راستی در برابر این حق ناشناسی کسانی که از خوان نعمت بی دریغ او بهره ها برده و مال ها انباشته و به مقام ها رسیده اند رنج می برم. یقین داشته باشید که اجر او در آزادی ایران کمتر از ستّارخان ،پهلوان بزرگ، نبود. حتی این مرد شریف بزرگوار در قزوین تفنگ برداشته، با مجاهدان دستهی محمد ولی خان تنکابنی سپهدار اعظم(سپهسالار اعظم) در فتح تهران جانبازی کرده بود.»
نفیسی در جای دیگری می گوید: هفته ای نشد که این روزنامه ولوله ای در تهران نیندازد. دولت ها مکرر از دست او به ستوه آمدند. با این سید جلُنبر آسمان جل وارسته ی بی اعتنا به همه کس و به همه چیز چه بکنند؟ به چه دردشان می خورد او را جلب کنند؟ مگردر زندان آرام می نشست؟ حافظه ی عجیبی داشت که هرچه می سرود بدون یادداشت از بر می خواند. در این صورت محتاج به کاغذ و قلم و مرکب و مداد هم نبود و سینه ی او خود لوح محفوظ بود.
سید اشرف الدین در ضلع شرقی مدرسه ی صدر در جلو خانِ مسجد شاه، حجره ای تنگ و تاریک داشت. اثاثهی محقروپاکیزهای از فروش روزنامه اش تدارک کرده بود. زمستان ها کرسیکوچک یک نفری پاکیزهای می گذاشت. روی آن جاجیمی سبز و سرخ می کشید. درگوشه ی حجره یک منقل فرنگی داشت و در کماجدان کوچکی برای خود و گاهی برای ما ناهار و شام می پخت.
بزرگی او در این جاست که با این همه نفوذی که درمردم داشت، هرگز در صدد برنیامد از آن سودی مادی ببرد، نه هرگز در موقع انتخابات از کسی رأی میخواست، نه به خانهی صاحب مسندی و خداوند زر و زوری رفت، و نه هرگز آدم ماجراجویی را به همان حجرهی تنگ و تاریک راه داد.» (ر.ک.مقدّه دیوان).گفتنی است که اشرف الدین مردی شیعه مذهب و بسیار دیندار بود. ارادتی خاص به ائمّهی اطهار و اهل بیت گرامی پیامبر علیهم السّلام داشت. آزادگی و آزاداندیشی وی عجیب بود. مردی مهربان و خوشرو و مؤدّبوفروتن وگوشه گیر بود. به مهمانی کسی نمی رفت و بسیار آهسته حرف می زد. اعتنا به مال دنیا نداشت و آنچه کرد و گفت برای مردم خرده پا بود.
سیّد اشرف الدّین حسینی سرانجام در سال 1313 هجری شمسی در نهایت تنگدستی و پریشانی در گذشت. اشعار او اغلب در نسخه های نسیم شمال چاپ و جداگانه نیز به نام نسیم شمال و باغ بهشت در دو جلد چاپ شده است . مجموعه اشعار او مشتمل بر بیست هزار بیت است.
آثار دیگراو عبارتنداز:. 1) گلزار ادبی شامل سی و سه داستان از زبان حیوانات است که سید آن ها را برای کودکان نوجوانان به نظم درآورده است. 2) عزیز و غزال، در شرح عشق نافرجام دو دلداده به همین نام که سید داستان آن ها را به نظم درآورده است. 3) منظومه ی اشرفی که سید در شماره ی 13، سال 1333 هجری قمری، در روزنامه ی نسیم شمال وعده ی چاپ و پخش آن راداده بود؛ اما اثری از آن به دست نیامده است.