غزل آرامش
غزل آرامش
در دایره ی هستی، جویای دلآرامم
از چشمه ی خواهش ها ،لبریز شده جامم
با چشم پر از شبنم، با دست پر از خواهش
با صبر و شکیبایی، در مأمن اسلامم
باسینه ی درد آلود،تا عرش دعا رفتم
عشق آمد و زد زانو در پیش رخ نامم
همراز شدم با گل، همگام شدم با یار
کی طاقت مهجوری؟ وصلش همه فرجامم
ای خالق شهد و مُل ، ای روح لطیف گل
ای مایه ی آرامش، آرام کن آلامم
ای آبی دریاها، وی لاله ی صحراها
یاد تو وچشمانت، شیرینی ایّامم
ذرّات وجودم را ، آمیخته ای با مهر
تا خاک و گِل ِ دنیا، شیرین نکند کامم
من غرقه به دریایت، گه محو تماشایت
تو مهر و مه و اختر ، آیی به سر بامم
" فرهنگ " اگر نوشد، از چشمه ی پاکی ها
دنیا همه در فرمان، افلاک بُوَد رامم.