• وبلاگ : سديد كاشان
  • يادداشت : چهاره پاره هاي لگد نخورده(2)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    دارم به خوانش يکي از کارام دعوتتون ميکنم.
    خيلي خيلي خوشحالم ميکنيد قدم رنجه بفرماييد...
    باعث افتخاره.
    منتظر نظرهاي سازندتون هستم...
    خب...
    من الان نيميدونم باس چي چي بوگم واقعن...
    .
    .
    به نام خالق هنر نمايش
    سلام
    من فهيم هستم
    ديگه چي؟
    هان... قرار شد مونولوگ بگم...باشه:
    من
    آخرين انسان زنده روي زمينم. چندسال؟ 10سال...نه! 6-7سال...نه خب به گمونم هولوهوشه همون3-4 سال... تو ديگه به ايناش چي کار داري؟ بچسب به مخلص کلوم من. يه روز تلفن خونم زنگ ميخوره! تا حالا تلفن کجا بوده!؟ صداش از توو زير زمين مياد، پشت شيشه ترشياي گنديده. بالاخره پيداش کردم!
    فک کن...
    گوشي نداره!
    تلفن زنگ ميخوره ولي بدون گوشي...
    من آخرين انسان زنده بودم.
    .
    .
    .
    استاد
    دعوت منو بپذير
    لطفا...
    مگه من جاي تو رو توي وزارت ارشاد تنگ کردم؟

    سلام

    بروزم


    پاسخ

    سلام.نوشته ي قشنگ شما را مطالعه كردم و متأثر شدم . فکر مي کنم اين متقاضي محترم مي خواسته است که نام مستعار شما باشد. بنده ي خدا نمي دانسته است که پانصدهزار تومانش به همين راحتي از دستش بيرون مي رود. سبک نسرين خانم منحصر به فرد است و آثار او به هر نامي که انتشار يابد، خواهند گفت: اِ وا...! چه قدر شبيه خانم ارتجايي نوشته است. بعضي از هنرمندان روش خوبي دارند؛ سياه مشق هاي خودشان را که ديگر قابل چاپ نيست در اختيار افراد کم مايه مي گذارند تا آن ها حالش را ببرند. پيش از انقلاب مجله اي به نام کاريکاتور چاپ مي شد که من نوجوان هم با آن همکاري داشتم. برادر بزرگم هروقت عکس هاي سياه و سفيد بي کيفيت را از آلبوم عکسش خارج مي کرد تا دور بريزد، من مثل اجل معلق جلويش ظاهر مي شدم و مي گفتم:نه...نه...حيف است. عکس ها را مي گرفتم و براي الف صادقي رپرتر مجله مي فرستادم.ايشان خيلي خوشحال مي شد و فوري دست به کار مي شد و يک طنز بشقاب پرنده اي قلم مي زد و آن عکس ها را هم مستند آن قرار مي داد.هفته ي بعد عکس هاي چاپ شده را تقديم اخوي مي کردم و کلي مي خنديديم. شما هم دل اين بندگان خدا را نشکيد و نوشته هاي دوران نوجواني اتان را در اختيار شان بگذاريد تا از بي هنري خود بيم و هراسي نداشته باشند وقتي هم بيمه شدند ،يک عمر دعاگوي شما باشند. عزت زياد! باز هم به شما سر مي زنم.
    + پناه 


    با سلام

    اشعار شما را خواندم ولذت بردم

    زکات علم نشر آن است .داستان مسجد ساختن زمان بهلول را بهتر از من مي دانيد.که او در آخر کار تابلو را به نام خود نوشت و....

    موفق باشيد

    پاسخ

    سلام.از لطف و محبت شما ممنونم. همان طور كه مطلع هستيد شعرا در غزل و قصيده از تخلص كه نام مستعار شاعري است استفاده مي كنند.در دوبيتي و رباعي اين امر مرسوم نيست.شعر هر شاعر در حكم فرزند اوست،پسنديده نيست كه ديگران برايش شناسنامه بگيرند.مسجد در حكم حريم پروردگاري است و شايسته نيست كه هركس آن را از ملكيت او خارج سازد .لذا بهلول به آن كسي كه مسجد را براي شهرت خويش بنا كرده بود، ياد داد كه براي خدا مسجد بساز! حالا شاعر براي رضاي الهي كار فرهنگي كرده است ، كسي كه دست به سرقت ادبي مي زند ، لابد براي رضاي خدا موش نمي گيرد ! عزت زياد!
    کاربر گرامي
    در تاريخ پنج شنبه 15 دي 90 نوشته (چهاره پاره هاي لگد نخورده) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. موفق باشيد.
    پاسخ

    سلام.از توجه و مرحمت شما تشكر و قدر داني مي كنم.مؤيد باشيد!


    سلام جناب استاد فرهنگ. در اين وانفساي آحرالزمان که جمله ي خلايق، لگدخورده ي مال و نام و شهوت اند، درود بر چارپاره هاتان که لگد نخورده اند.

    جسارتا اگه وقت داشنيد يه سري به وبلاگ ما هم بزنيد. التماس دعاي فراوان

    http://pathtotruth.blogsky.com/

    پاسخ

    سلام. از وبلاگ ارزشي راهي به حقيقت بازديد به عمل آمد.آن را در بخش پيوندهاي سديد كاشان لينك كردم تا دسترسي به آن آسان باشد.از اظهار محبت شما هم ممنونم.